خلاصه داستان قسمت ۱۶۴ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۶۴ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۶۴ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۶۴ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۶۴ سریال ترکی خواهران و برادران

دوروک میره پیش آسیه سرکار که میبینه جم همکارش اونجا داره به آسیه کمک میکنه. آسیه با دیدنش میگه داشتی با دوست جدیدت گپ میزدی؟ آسیه میگه نه داشت بهم کمک میکرد دوروک میگه تا وقتی من هستم چرا بقیه؟ سپس به جم میگه بره تو کانتر خودش وایسه آسیه بهش میگه خیلی حسودی دوروک میگه نه بابا واسه چی باید حسادت کنم! سپس آسیه میپرسه چرا اومده اونجا دوروک میگه اومدم روز دوم کاریتو جشن بگیریم و میگه من بیرون منتظرم تا کارت تموم بشه بریم دور بزنیم آسیه قبول میکنه سپس موقع رفتن به جم میگه من که نیستم به زن داداشت کمک کن گرفتی که چی گفتم؟ زن داداش! آسیه میخنده. هاریکا به ملاقات مادرش میره و سوزان میپرسه حالش خوبه یا نه هاریکا میگه نه وقتی تو نیستی من خوب نیستم من تو اون مرغدونی خوب نیستم! سپس به سوزان میگه میدونستی آکیف بهمون دروغ گفته؟ همه ی اموالش سرجاشه زده به نام یکی دیگه تا اموالشو از دست نده! سوزان شوکه میشه و میگه خدا ازت نگذره آکیف! هاریکا با چشمان گریان میگه اون تورو آزاد نمیکنه پوسیدن تورو تو زندان تماشا میکنه ها یکا بهش میگه من اون پولو جور میکنم و از اینجا بیرونت میارم سوزان مخالفت میکنه و میگه من بدهی یکی دیگه را نمیدم من بی گناهی خودمو اثبات میکنم و از اینجا بیرون میام! هاریکا میگه آکیف نمیزاره بیرون بیای چون اگه بیرون بیای آکیف گناهکار میشه و میوفته زندان. سوزان میگه چه یه روز یه ۱ ماه حتی ۱ سال تا ۱۰ سال همینجا میمونم ولی بالاخره با سربلندی بیرون میام هاریکا میگه بعدش چیکار میکنی؟ سوزان میگه نمیدونم شاید بریم پیش عمر اینا شایدم محله قدیمیمون نمیدونم الان. هاریکا با تصور برگشت به قدیم میگه نه من نمیتونم من درستش میکنم و به سوزان میگه که چقدر دوسش داره و ازش میخواد اصلا نگرانش نباشه و با چشمان گریان از اونجا میره.

عمر به مرغدونی برمیگرده که عمر بهش میگه سوزان خانم را دیدی؟ هاریکا میگه دیدم عمر میگه چطور بود؟ هاریکا میگه بد، نا امید یجوری بود که انگار اصلا امیدی نداره! امل به بیرون میاد و به عمر میگه خاله سِوگی نیست اونا به داخل خونه میرن که میبینن نیست فقط کیفش اونجاست سپس باهمدیگه میرن سمت پارک تا اون اطرافو بگردن. همگی به خانه برمیگردن و میگن حالا باید چیکار کنیم؟ عمر به هاریکا زنگ میزنه که میبینه خاموشه. وقتی به داخل میرن میبینن که کیف پر از پول نیست و یه نامه گذاشته که میدونم ناراحت و عصبی میشی ولی من برای ساختن یه زندگی جدید به اون پول احتیاج دارم مامانو به تو میسپارم خداحافظ. هاریکا سوار تاکسی شده و با گریه یاد خاطرات خوبش با اوگولجان و عمر لبخند میزنه و به طرف فرودگاه میره. عمر با خوندن نامه عصبی میشه و میگه هاریکا تو چیکار کردی؟ بعد از چند دقیقه خاله سوگی با یه مرد به اونجا میاد. اون مرد که اسمش اسماعیله میگه خاله سوگی هرازگاهی با کیف پولی که تنها چیزی بود که از اون خدابیامرز بهش رسیده بود از خونه بیرون میره و برمیگرده الان اومدم تا کیفو بگیرم و ببرمش عمر و آسیه و اوگولجان جا میخورن و میگن باشه ولی کیف اینجا نیست اسماعیل میگه یعنی چی؟ سپس عمر و آسیه باهاش بیرون میرن تا باهاش حرف بزنن و تمام ماجرارو بهش میگن اسماعیل میگه خوب به پلیس خبر بدین اما عمر میگه نمیخواد یا این مشکلو حل میکنم یا یجوری پس میدم اسماعیل با گرفتن شماره ازش از اونجا میره.

نباهت به آیلا میگه دیدی وقتی ازش خواستیم حق امضاء را پس بگیریم چجوری مخالفت کرد؟! نباهت میگه آره مطمئن شدم که حرف های گزیده درست بوده. بعد از کمی حرف زدن آیلا لیست اموالی که به نام اونا شده را میبینه و میگه این همه اموالو یعنی برگردونیم بهش؟ باید یه فکری کنیم که بتونیم یخوردشو بزنیم به نام خودمون. آنها تو فکر میرن و به این نتیجه میرسن که به بهانه پست که واسش بسته آورده برگه را امضاء کنه و زیرش کاربن بزارن تا برگه های زیرش هم امضاء بشه نباهت میگه ولی کی این کارو بکنه منو آکیف میشناسه از تو چشمام میفهمه که یه نقشه ای دارم همان موقع شنگول میاد و میگه واستون قهوه آوردم که نباهت و آیلا به همدیگه نگاه میکنن و نباهت میگه فهمیدم کی این کارو بکنه آیلا تایید میکنه. آنها ماجرارو برای شنگول میگن و ازش میخوان اون کارو انجام بده شنگول قبول میکنه سپس به طرف اتاق آکیف میره. وقتی به اونجا میرسه آکیف میخواد امضاء کنه که منصرف میشه و میگه نه امضاء نمیکنم من امضاء کنم میفهمن که من اینجا بودم تو برو به پست برگردون اینارو بگو نبودم و میخواد برگه هارو پاره کنه که شنگول میگه نه پاره نکن! آکیف متوجه میشه کاسه ای زیر نیم کاسه هست و با دیدن برگه و کاربن زیرش جا میخوره و میگه اینجا چخبره؟ آکیف با عصبانیت به اتاق نباهت و آیلا میره و بهشون میفهمونه که ماجرارو فهمیده و باهاشون حسابی دعوا میکنه. عمر به شرکت پیش آکیف میره و میگه یه مشکلی هست اینبار مشکل هاریکاست و ازش میخواد با وکیل سوزان حرف بزنه و یه وقت ملاقات بگیره. عمر پیش سوزان میره و ماجرارو میگه سوزان جا میخوره و یاد حرف های هاریکا میوفته که پیشش رفته بود و میزد سپس با گریه و ناراحتی میگه تقصیر منه نتونستم از دخترم مواظبت کنم! یعنی الان کجاست؟ کجا رفته! عمر دلداریش میده که نگران نباشه. عمر وقتی بیرون میره آکیف باهاش حرف میزنه و در آخر به عمر میگه که من یه نقشه ای دارم همیشه میخوام یکسری از اموالمو بفروشم تا سوزان آزاد بشه درسته مادر توعه ولی همسر منم هست هنوز ما ماه عسل نرفتیم! عمر بعد از کمی حرف زدن باهاش از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا