خلاصه داستان قسمت ۱۶۵ سریال ترکی دختر سفیر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶۵ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال دختر سفیر
سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانهوار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آنها بود. ناره و سانجار تصمیم میگیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان میکند ناره به او خیانت کردهاست و حرفهای ناره را باور نمیکند، لذا او را از کلبهشان بیرون میکند. ناره خود را از صخره به پایین پرت میکند و به سختی مجروح میشود. ناره بعد از آن ناپدید میشود و داستان آنها به افسانه ای تبدیل میشود که ترکها برایشان شعر گفتهاند. سانجار گمان میکند ناره به راحتی او را ترک کردهاست و به دنبال زندگی تازهای به اروپا رفتهاست. سالها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر میشود. او در لحظهای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر میشود و تصمیم میگیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم میریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاقهای عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان میافتاد ورق بر میگردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش میرود.
قسمت ۱۶۵ سریال ترکی دختر سفیر
خالصه با دیدن گوون چلبی و ماموران خدمات اجتماعی به چلبی می گوید: با وجود چشم پوشی سنجر از بدیها و اشتباهاتت تو بازم اینجایی. در همین حال یحیی و سفیر با هم درگیر می شوند و ملک می آید و سعی می کند پدربزرگ و عمویش را از هم جدا کند. اما ضربه ای به او می خورد و روی زمین می افتد. سنجر که چند وقیقه پیش به طور ناگهانی و غیرمنتظره از ماوی جدا شده به خانه می آید و با آن صحنه رو به رو می شود و رو به مددکار اجتماعی داد می زند: هیچ کس نمی تونه دخترمو از من جدا کنه. در ضمن هشدار می دهد که چلبی آدم درستی نیست و یک قمارباز حرفه ایست و حتی ناره را هم به پول می فروشد. مددکار از او می خواهد که آرامشش را حفظ کند چون ممکن است حضانت دخترش را برای همیشه از دست بدهد. ملک پدرش را نوازش می کند و می گوید: من با پدربزرگ میرم تو هم ناراحت نباش. و سوار ماشین چلبی می شود. سنجر و کاوروک هم پشت سر آنها حرکت می کنند.
سفیر به عمارت ایشیکلی می رود و سنجر با دیدن موگه با خشم می گوید: پس تو هم توی این قضیه دست داری. موگه قسم می خورد که از هیچ چیز خبر ندارد و چلبی خانه را از آنها خریده است. چلبی هم می گوید: از این به بعد با نوه م اینجا زندگی می کنم. سنجر رو به موگه می گوید: من همیشه از خانواده شما حمایت کردم ولی انگار اشتباه کردم. موگه ناراحت می شود و سنجر و کاوروک آنجا را ترک می کنند. سنجر وکیلش را صدا می زند و از او می خواهد هر چه زودتر دخترش را پیش او برگرداند. وکیل به او اطمینان می دهد که این حکم موقتی است و نگران نباشد. و در ضمن فیلم ملاقات ملک و ماوی در کافی شاپ را و اینکه ملک از او می خواهد از آنجا برود نشان سنجر می دهد. سنجر می فهمد که معنی رفتار ناگهانی ماوی که خواستار جدایی آنها شده از کجا آب می خورده. سنجر از گروه وکلایش می خواهد تا آنجا که می توانند مدرک علیه چلبی جمع کنند و راننده او را در مونته نگرو پیدا کنند چون چلبی به خاطر بدهی در قمار از آنجا فرار کرده است و راننده می تواند علیه او شهادت دهد. وکیل می گوید: باید از بین دفتر خاطرات ناره هم یه چیزایی علیه چلبی پیدا کنیم. همه دست به کار می شوند.
بورا که متوجه می شود الوان با عجله مغازه را بسته و رفته است به ماوی می گوید: باید بفهمیم چه مشکلی پیش اومده. سپس پس از پرس و جو می فهمند که چون حضانت ملک با سنجر نبوده برای همین پدربزرگ ملک او را با خود برده است. بعد تصمیم می گیرند به دیدن سنجر بروند تا شاید کمکی از دستشان بربیاید. در این میان سفیر برای نشان دادن حسن نیت به مددکار اجتماعی سریع برای ملک معلم زبان فرانسه و موسیقی استخدام می کند و تلاش می کند به او آداب معاشرت یاد بدهد ولی ملک که در شرایط روحی بدیست با اکراه این کارها را انجام می دهد و به مددکار می گوید: پدرم به خوبی از من مراقبت می کنه. من این دردسر رو با شیطنت هام براش درست کردم. سفیر که نگران شده سعی می کند روی حرف های ملک سرپوش بگذارد. در عمارت افه اغلو خالصه به الوان و زهرا می گوید که در نگهداری از ملک بی توجهی کرده اند چون هر دو به فکر کار و زندگی خودشان بوده اند و به الوان می گوید: تو لیاقت مادر شدن رو نداری. الوان به شدت ناراحت می شود و زهرا با سرزنش به مادرش خیره می شود و خالصه از حرف هایش پشیمان می شود. کاوروک وقتی می بیند سنجر از دوری دخترش عذاب می کشد به او قول می دهد که جلوی خانه چلبی نگهبانی دهد تا ملک را تحت نظر داسته باشد و مانع بدرفتاری سفیر با او شود.