خلاصه داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

خواستگاری کردن ناجی از صفیه | سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۶۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۶۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

سر میز شام هان به جیلان میگه خوب به آبجیم از دوست پسر جدیدت گفتی؟ صفیه با تعجب میگه دوست پسر؟ و به جیلان میگه هان چی میگه؟ جیلان به صفیه میگه هنوز که هنوزه در و دیوار خونه‌ام فکر میکنه دوست پسرمه. بعد از چند دقیقه حکمت به میزشان برمیگرده و میگه بالاخره پیداش کردم و کارت دعوت عروسی شان را نشون میده و میگه فقط باید تاریخش عوض بشه وگرنه میشه از همین استفاده کنیم همه با تعجب بهش نگاه می کنن. جیلان میگه من می تونم اونو ببینم؟ اصلا ندیدمش و بعد از دیدن کارت دعوت عروسی ازش هان میخواد تا مال او باشه هان هم بهش میگه مال خودت سپس حکمت به صفیه میگه من دسر می خوام عروسی پسرمه یه چیز خوب می خوام هان به پدرش میگه نه بابا من عروسی نمیکنم حکمت حالش گرفته میشه و میگه باشه هیچ کدومتون عروسی نکنید همتون تو همین خونه بمونین و به اتاقش میره.

جیلان از سر میز بلند میشه و میگه من میرم دیگه صفیه از هان می خواد تا او را برسونه و برای پدرشان بامیه بگیره. هان و جیلان با همدیگه به بامیه فروشی سنتی میرن. همونجا یاد خاطراتشان در گذشته می‌افتند که “جیلان به خاطر دل دردش از هان می خواد تا بره واسش بامیه بگیرد اما هان میگه این موقع شب از کجا بیارم؟ جیلان میره تا سوییچ ماشین را از تو کتش برداره که خودش بره بخره که چشمش به حلقه ازدواج می افتد. هان با دلخوری میگه همه چیزو خراب کردی کلی برنامه داشتم واسش سپس با همدیگه به همان بامیه فروشی میرن و بامیه می‌خرند.” بعد از خرید بامیه جیلان میگه من خودم میرم هان بهش میگه میرسونمت اما جیلان قبول نمیکنه. جیلان با چشمانی گریان به خانه‌اش میره و بالکین دوستش را تو راهرو میبینه و تو آغوشش گریه میکنه بالکین با ناراحتی بهش میگه این رابطه به درد نمیخوره باز هم ناراحت کرده و او را دلداری میده. هان که تو راهرو بوده تمام حرف های آنها را می شنوه.

گلبن به خانه برمی گرده و صفیه با دیدن چهره ناراحت و گرفته‌اش ازش می پرسه که چی شده؟ با همدیگه دعواتون شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ گلبن میگه همه چیز خوب بود با همدیگه درخت کریسمس درست کردیم خیلی خوشگل شده بود رنگارنگ بود و همه جاش برق برقی بود اما بعدش افتاد صفیه میگه به خاطر همین اینقدر ناراحتی؟ ارزششو نداره دوباره باهم دیگه درست میکنین. گلبن میگه ولی این اولین درخت کریسمس ما بود و با دلخوری و ناراحتی به اتاقش میره. صفیه وقتی چهره گرفته گلبن را میبینه حالش گرفته میشه. فردای آن روز گلبن از خونه بیرون میره تا به طرف دکتر بره که تو راهرو آنیل را میبینه که از واحد پایین بیرون میاد. آنیل بهش میگه عاشق اینجور روبه‌رو شدنام. گلبن ازش میپرسه اینجا چیکار میکنی؟ آنیل میگه من بی خانمانم خونه ندارم و ازش میپرسه که کجا داری میری؟ گلبن میگه دارم میرم دکتر. آنیل با حالتی بامزه بهش میگه دست و پا که خوبه؟ چیزیشون که نشده؟ گلبن میگه نه.

آنیل میگه پس رحت کمی سرما خورده گلبن میخنده سپس ازش میخواد تا او را همراهی کنه او هم قبول میکنه و با هم دیگه به طرف اتاق قرمز میرن. گلبن وقتی به داخل میره دکتر ازش میپرسه که چرا جلسه پیشتو نیومدی؟ گلبن میگه آخه همه چی خوب بود دکتر بهش میگه پس قولمون یادت رفته که قرار بود که مرتب بیای تا بتونم بهت کمک کنم، او میگه آخه حالم خوب بود نمیخواستم گرفته بشه سپس دکتر ازش میخواد تا حرف بزنه. گلبن از دکتر میپرسه شما فکر می‌کنید من زندگی اسد را سیاه می کنم؟ چون مامان و باباش این فکرو می کنن!؟ دکتر با خودش میگه امروز باید با حقایق روبرو بشه و وقت دلداری‌ دادن نیستش و بهش میگه بله. گلبن که انتظار این حرفو نداشته گریه میکنه و حالش حسابی بد میشه دکتر با خودش میگه باید کمی بهش فشار بیارم تا درمانشو ول نکنه. گلبن به دکتر میگه شما هم خسته شدین ازم. دکتر میگه میدونی کی زندگی اسد را سیاه می کنی؟ زمانی که برای درمان هیچ تلاشی نکنی، دکتر بهش میگه ۲ مورد داریم که باید حلش کنیم یکی این که زیرتو خیس می کنی و اون یکی اینکه هنوز بالغ نیستی.

گلبن تعجب میکنه و میگه یعنی چی؟ چون عروسک دارم؟ دکتر بهش میگه مثل یک دختر بچه از زندگی و دنیا میترسی همه ما از یک سری چیزا می‌ترسیم اما باید باهاشون روبه‌رو بشیم و آنها را قبول کنیم. گلبن میگه ولی من خیلی تغییر کردم الان دیگه یکی باهام باشه میتونم برم بیرون یا حتی دست اسدو گرفتم یا همین دیشب وقتی باهام بد رفتاری کردن تونستم خودمو کنترل کنم تا زیرمو خیس نکنم شما میدونین که اینا چقدر سخته. دکتر میگه میدونم خیلی اینا برات سخته ولی باید با ترسناک روبرو بشی پس تنهایی میری پیش پدر و مادر اسد و حرف دلتو میزنی بهشون. گلبن مخالفت میکنه و میگه من نمیتونم اینکارو بکنم اونجا خیلی دوره از پسش برنمیام اگه از ترس برم و آنجا زیرمو خیس کنم چی؟ دکتر بهش میگه اگه بری اونجا یه صفحه جدیدی از زندگیتو باز می کنیم و از اول می نویسیم ولی اگه نری قربانی میشه، قربانی این داستان. تو باید قهرمان بشی نه قربانی. گلبن با یک تاکسی به طرف خانه مادر و پدر اسد میره. خاله شهنور با دیدنش میگه به اندازه کافی دیروز ناراحت شدی از اینجا برو تا نورالدین ندیدتت.

گلبن ازش می خواد شوهرشو صدا بزنه و وقتی میاد گلبن بهش میگه ما اون درخت کریسمسو با تمام شوق و علاقه مون درست کردیم که شما زدین خرابش کردین ولی ما با همین دستامون زندگیمونو می سازیمش و اگه شما اون موقع بیاید و با مهربانی دستت را دراز کنید اون موقع من هم می‌بوسم و از اونجا میره. هان انواع گل ها را به خانه بالکین می‌برد، او وقتی وارد خانه اش میشه حسابی جا میخوره و میترسه و با دستان لرزان به نامه نگاه میکنه که نوشته از این به بعد به گل‌های خودت آب بده نه به گلهای بقیه. صفیه به کتاب خانه ناجی میره، ناجی کتابی را که خواسته براش میاره تومریس بهش میگه بابا اول تمیزش کن سپس بعد از تمیز کردنش کتابو بهش میده که صفیه با باز کردنش میبینه فقط جعبه است و حلقه ای در آن جعبه گذاشته صفیه با ذوق به چشمانش نگاه میکنه و ناجی ازش خواستگاری میکنه و میگه حاضری با همدیگه درون کلبه جنگلیمون پیر بشیم؟…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا