خلاصه داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۶۶ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۶۶ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی خواهران و برادران

آکیف به ملاقات سوزان میره سوزان با دیدنش به طرفش حمله میکنه و سیلی بهش میزنه و میگه همه ی این اتفاقا تقصیر توعه! به خاطر تو دخترم رفته! سوزان بعد از آروم شدنش به آکیف میگه دخترم کجاست؟ آکیف میگه نمیدونم به خدا نمیدونم منم از عمر فهمیدم که رفته ولی پیداش میکنم تورو آزاد میکنم، زندگیمون برمیگرده به روزهای خوش قبلمون سوزان میگه باورت ندارم تو زندگی منو از هم پاچیدی! من چیکار کردم که این اتفاقا حق منه؟ آکیف سعی میکنه آرومش کنه و دلداریش میده و میگه من با وکیل حرف زدم گفت باید یه بخشی از بدهیم بدم تا بتونم بیارمت بیرون منم میخوام مدرسه را بفروشم از اینجا برم با یه خریدار قرار دارم. سوزان بهش میگه دفعه بعد فقط برای اینکه بگی آزاد شدم اینجا میای وگرنه نمیخوام ببینمت و از اونجا میره. امیر و تولگا با دیدن خاله سوگی به اوگولجان میگه با مادربزرگت اومدی؟ خاله سوگی به امیر میگه از جاش بلند بشه و عشق های به هم نرسیده را نام ببره تولگا بهش میگه فکر کنم استاد جدید ادبیاته! امیر شروع میکنه به گفتن اسامی که خاله سوگی میگه صفر، امیر میگه چرا؟ من که گفتم استاد؟ خاله سوگی میگه چون خوشم نیومد سپس بهش میگه از جات بلندشو ۱۰بار بپر اوگولجان آروم میگه بگو ۱۰۰تا خاله سوگی میگه ۱۰۰بار بپر سپس به تولگا هم میگه پاشو تو هم بپر همگی میخندن که دوروک میگه استاد چشم بسته بپرن؟ خاله سوگی میخنده و قبول میکنه و تولگا و امیر با چشمانی بسته سرجاشون میپرن. آنها یواشکی از اونجا میرن و کلاس را ترک میکنن. وقتی بیرون از کلاس میان خاله سوگی به سوزی اشاره میکنه و از عمر میپرسه این دختر کیه؟ عمر میگه دوست دخترمه خاله سوگی خوشحال میشه و ازش تعریف میکنه و میگه که چقدر خوشگله همگی از خاله سوگی خوششون میاد. اوزگه میاد و میگه اینجا چخبره؟ اوگولجان میگه برو تو کلاس از داداشت بپرس و میخنده.

تولگا و امیر وقتی چشماشونو باز میکنن و میبینن اونارو مسخره کردن و سرکار گذاشتن حسابی عصبی و کلافه میشن و میگن به حسابشون میرسیم! استاد سرکلاس میاد و همه سرجاشون میشینن. عمر تو کافه مدرسه به باریستا اونجا میگه که حواسش به خاله سوگی باشه و از جلوی چشماش تکون نخوره. استاد به بچه ها تو کلاس میگه میخواد امتحان بگیره دوروک و برک به آسیه و آیبیکه میگن که دو سه نمره ازشون بیشتر میگیرن اونا باهمدیگه شرط بندی میکنن که هرکدوم بردن هرچی گفت باید قبول کنن. آکیف به استاد بوراک میگه الانا دیگه مشتری مدرسه میاد باید اینجارو خیلی خوب نشون بدیم جوری که سریعا همینجارو بخره بوراک تایید میکنه و میگه ولی ای کاش کسی که میاد اینجارو تغییر نده که این آخر ترمی کسی نه بیکار بشه نه به درس بچه ها صدمه بخوره آکیف میگه ایشالله که همینطوره ولی خوب وقتی میاد اینجارو میخره معلوم نیست که میخواد چیکارش کنه دیگه به ما هم ربطی نداره. بعد از چند دقیقه اون مرد میاد و آکیف شروع میکنه به تعریف کردن از اونجا که چقدر به درد هتل میخوره بوراک برای اینکه بافت مدرسه را نگه داره از مدرسه و بچه های اونجا تعریف میکنه که آکیف با اشاره بهش میفهمونه که ادامه نده. جواب امتحانارو استاد میگه و دوروک و برک طبق گفتشون نمره بیشتری نسبت به آسیه و آیبیکه گرفتن که آیبیکه میگه احساس میکنم باید نگران چیزی که برک میخواد باشم چون رحم نمیکنه! تولگا وقتی ماجرارو میفهمه پیش آکیف میره و میگه من با بابام حرف میزنم و راضیش میکنم که مدرسه را بخره آکیف قبول میکنه و میگه که سعی خودشو بکنه.برک به مادرش زنگ میزنه و باهاش قرار میزاره سپس با آیبیکه حرف می نه تا به اونجا برن.

آیبیکه با دیدن مادرش تو کافه میگه چرا همچین کاری کردی؟ تو که میدونی اصلا چشم دیدن منو نداره؟ برک میگه خوب منم دوست داشتم همیشه شمارو باهمدیگه آشنا کنم و یخ های بینتونو آب کنم حالا که دیدم فرصت پیدا کردم گفتم امتحان کنم آیبیکه با کلافگی میگه الان دوست دارم کله تو بکنم سپس باهاش میره سر میز با آیلا میشینه. آنها بعد از چند ثانیه درباره بیسکوییت کل کل میکنن آیلا میگه برک بیسکوییت شیرین نمیخوره دوست نداره آیبیکه میگه ولی دوست داره آیلا میگه من بزرگش کردم میدونم آیبیکه میگه شاید اون بیسکوییت هارو دوست نداره چون وقتی من میدم بهش دولپی هم میخوره! آنها سر این موضوع بحث میکنن که آیلا از برک میخواد تا خودش بگه دوست داره یا نه که برک سریعا یه کوکی میزاره تو دهنش و میگه دهنم پره به نظرتون بگم صورت حسابو بیاره؟ آیلا تایید میکنه. عمر میره کافه تا خاله سوگی را برداره و به طرف خانه بره که سوزی به عمر میگه میخوای برسونمتون؟ عمر میگه اگه بیکار باشی که خیلی خوب میشه و تشکر میکنه خاله سوگی میگه راننده اومده؟ عمر تایید میکنه و میخنده سپس باهمدیگه سوار ماشین سوزی میشن. خاله سوگی نمیزاره عمر جلو بشینه و میگه زشته کنار راننده بشینی دور برمیداره! بیا عقب، عمر و سوزی حسابی خنده شان گرفته و قبول میکنن. تولگا میره پیش آکیف و باهاش درباره شراکت حرف میزنه. آکیف میگه چجوری تونستی باباتو راضی کنی که بخره مدرسه رو؟ تولگا میگه بهش توضیح دادم که با این کارش هم یه جا سرمایه گذاری کرده و از اونجایی که خودم اینجام و به کارها واردم میتونم بخشی از کارو خودم دست بگیرم تا کارها خوب پیش بره سپس تولگا میگه یه پیش پرداختی پرداخت میکنیم و از اونجایی که من موکل بابامم کارهارو شروع میکنیم تا خودش بیاد و بقیه ی کاغذبازیارو انجام بده آکیف قبول میکنه……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا