خلاصه داستان قسمت ۱۶۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۶۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۶۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۶۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

گلبن پیش‌ دکتر میره و بهش میگه خودم تک تک دعوتنامه های عروسی را رفتم دادم می خواستم برم کارت بابای اسد را به دست خودش بدم و تعریف میکنه که رفت و حرفشو به پدر اسد است. دکتر می خندد و خوشحال میشه و میگه آفرین بهت گلبن خیلی کار خوبی کردی ببین چقدر شجاعی پس چجوری میگی که اصلاً نمیتونی؟ سپس ازش میپرسه پس کی قبول می کنی و به این باور میرسی که شجاعی و از پسش هرچیزی بر میای؟ گلبن بهش میگه اینکه تو روز عروسیم خودمو خیس نکنم دکتر ازش میپرسه پس برام بگو که یا این اتفاق واست چه زمانهایی می افته؟ اگه نمیتونی بگی چشماتو ببند و بهش فکر کن بعد بگو. گلبن با بستن چشماش یاد حرفای مادرش میوفته و حالش بد میشه و میگه نمیتونم چون با یادآوری گذشته استرس میگیرم و فقط زمان هایی که میترسم و استرس دارم این اتفاق میافته دکتر شروع میکنه به پرسیدن درباره زندگیشان در گذشته و اخلاق مادرش، گلبن میگه مادرم همش در حال تمیز کاری خونه بود و اصلا مارو نمیدید فقط زمانی میومد سمتمون که می خواست دعوامون کنه یا کتک بزنه دکتر میگه فقط تورو کتک میزد؟

یا خواهر و برادرتو هم میزد؟ گلبم میگه هممونو میزد و من همیشه استرس داشتم که کاری که گفته را به بهترین نحو انجام بدم تا کتک نخورم. دکتره میپرسه فقط زمانی که ازتون عصبانی می‌شد کتکتون میزد و زمان های دیگه نوازشتون می کرد؟ گلبن میگه نه فقط زمانهایی دستش به هم می‌خورد که می خواست بزنه دکتر بهش میگه پس فقط زمانهایی که دستش بهت می خورد و بهتون توجه می کرد که می خواست شما را کتک بزنه و در زمان‌های دیگه هیچ توجهی نبود؟! گلبن یک دفعه به حرف دکتر فکر می کنه و با گریه بهش میگه الان یعنی شما میخواین به من بگین که من چون اصلاً بهم توجه نمی کرده خودمو خیس می کردم که مادرم بهم توجه کنه و شروع میکنه به گریه کردن سپس میگه پس الان که مرده چی؟ الان دیگه استخون هاش هم پوسیده الان دیگه چرا خودمو خیس می کنم؟ الان که دیگه مادری نیست؟ دکتر ازش میپرسه الان خواهرت سرت داد میزنه؟ سرزنشت میکنه؟

گلبن گریه میکنه و میگه آره. سپس دکتر بهش میگه فردا هم چین اتفاقی نمیفته تو خودتو خیس نمی کنی چون فردا مرکز توجه همه هستی هرکی میاد بهت نگاه میکنه و ازت تعریف میکنه که چه عروس زیبایی هستی به همین همین، این اتفاق فردا نمیوفته گلبن ازش میپرسه یعنی زیر لباس عروسم از پوشک بزرگسالان استفاده نکنم؟ دکتر بهش میگه هرجور که خودت خیالت راحت میشه اگه فکر می کنی بهت آرامش میده استرس نمیده استفاده کن چه اشکالی داره گلبن می خنده و بهش میگه ای کاش شما هم بودین دکتر بهش میگه اگه نتونم بیام بدون که فکر و ذکرم اونجاست. ناجی به دیدن صفیه رفته و بهش میگه برای فردا حاضری؟ استرس نداری؟ ناراحت نیستی؟ صفیه بهش میگه مگه می خوام چیکار کنم؟ فوقش می خواد خواهرم عروس بشه دیگه ناجی لبخند میزنه و میگه ایشالا خودمون هم حسشو تجربه میکنیم و بهش میگه از روزی که بهت حلقه دادم یه هفته گذشته فردا هم بگذره دیگه نمی تونم زیاد تحمل کنم از تو یه جواب قطعی می خوام صفیه میگه چقدر هولی ناجی من از الان استرس فردارو دارم که این همه مهمون میخوان بیان یه جا جمع بشن همه کنار هم می خوان بشینن غذا بخورند بعد تو چی میای بهم میگی!

ناجی بهش میگه فردا خواهرت حسابی استرس داره با این چیزا استرسشو بیشتر نکن صفیه با کلافگی میگه پس کی به فکر منه کی استرس منو کمتر میکنه؟ ناجی بهش میگه من خودم هستم سپس ازش میپرسه که فردا چی میخوای بپوشی تا من لباسمو باهات ست کنم صفیه می‌گه نمیدونم شاید مشکی یا آبی کاربنی بدوزم هنوز تصمیم نگرفتم. سر میز شام نریمان و هان به گلبن نگاه میکنن و نریمان با ناراحتی بهش میگه یعنی آخرین شبی هستش که کنار همدیگه شام میخوریم؟ صفیه عصبانی میشه و بهش میگه خدا نکنه! این چه حرفیه که میزنی؟ معلومه که اینجوری نیست! حکمت طرفداری می کنه و می گه منظورش این بود که قدرشو بدونیم. فردای آن روز صفیه شروع میکنه به آماده کردن گلبن او را حسابی آرایش میکنه و وقتی گلبن خودشو تو آینه نگاه میکنه جا میخوره و از صفیه می پرسه که آبجی تو اینقدر خوشگل آرایش کردنو از کی یاد گرفتی؟

صفیه بهش میگه مادربزرگ بهم یاد داد که مثل مامان نشیم سپس شروع میکنه به تعریف کردن از گلبن و وقتی تاج را روی سرش میزاره اشک تو چشماش حلقه میزنه و میگه واقعا مثل پرنسسها شدی. هان حاضر شده که حکمت به سمتش میره و میگه بیا پاپیونت کج شده درستش کنم واست هان از این حرف پدرش خوشحال میشه و با ذوق بهش نگاه میکنه. هان آن ها رو صدا میزنه و میگه بیاین دیگه دیر شد آنها وقتی صفیه را میبینند لبخند می زنند و حکمت می گه یه زنه بود قبلا تو محلمون هان نمیزاره حرفشو بزنه چون که فکر میکنه پدرش دوباره میخواد صفیه را مسخره کنه بهش میگه بابا دوباره شروع نکن انصافاً خوشگل شده حکمت می‌گه اگه میزاشتین حرفمو تموم کنم میفهمیدیم که حرفم تکراری نبود میخواستم بگم اون زن یه دختر زیبا داشت که صفیه شبیه اون شده.

صفیه خوشحال میشه و لبخند میزنه سپس گلبن از اتاق بیرون میاد که همگی با دهانی باز بهش نگاه میکنند و ازش تعریف میکنن حکمت یه سرویس طلا میاره و میگه این مال مادرت بوده گلبن خنده رو لباش محو میشه که حکمت میگه نترس مادر خودم بوده بهم داده بود که وقتی دخترام ازدواج کردن بهشون بدم سپس به صفیه میگه تو هم نمی خواد حسودی کنی برای تو هم کنار گذاشتم. صفیه پایین میره که ناجی با دیدنش بهش میگه که چقدر خوشگل شدی میگه باید گلبنو ببینی که چقدر خوشگل شده گلبن از پله ها پایین میاد و همه او را نگاه می کنن و زیر لب ماشالا می گویند همگی باهم دیگه به طرف سالن عروسی میرن که صفیه در راهرو خوشامدگویی با زن داداش های اسد کل کل می کنه و جوابشان را می‌دهد. سپس با خوشحالی به ادامه کارهایش می رسد….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا