خلاصه داستان قسمت ۱۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۱۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۱۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۱۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

چاتای وقتی از خانه ییلدیز بیرون میاد سادایی ازش میپرسه که چطور بود آقا؟ چاتای بهش میگه خیلی بد ایلدیز دیوونه شده بود از اون بدتر اون مرتیکه هم شب با زن من بیرون شام میخوره هم میاد بیمارستان پول بیمارستان را هم حساب میکنه و با حرص درباره اش با سادایی حرف میزنه. او بهش گفت میکنه که حواستون هست که دوعان خان شریکتونم هست؟!  عمر به چاتایی زنگ میزنه و حال هالیت جان را ازش میپرسه. چاتایی میگه چیزی نیست دستش لای در گیر کرده بود یه بخیه خورد و با حرص درباره اینکه دوعان پیش ییلدیز بوده بهش میگه. دوعان وقتی به خانه برمی گرده کومرو طاقت نمیاره و بهش میگه من فهمیدم که با ییلدیز داشتی شام می خوردی! دوعان میگه من که دروغ نگفتم درباره سهام بود، می خواستم بخرمش که کومرو بهش میگه خوبه بهتر، سهامشو بخر تا زودتر از اونجا بره. دوعان بهش میگه ولی خیلی تمایل نداره تا سهامشو بفروشه.

بعد از رفتن دوعان، کومرو به عمر زنگ میزنه تا باهم دیگه بیرون برن اما عمر میگه امروز کار دارم نمی تونم و درباره چاتای حرف می‌زنند و به کومرو میگه که قاطی کرده بود که چرا زنش با دوعان رفته شام بخوره‌ کومرو حسادت میکنه که چرا چاتایی به ییلدیز حسادت کرده سپس تلفن رو قطع میکنه و با لبخند به خودش میگه پس به پدر من حسادت می کنی‌! امیر پیش ییلدیز میره و ازش درباره دیشب میپرسه ایلدیز ماجرای دیشب را برایش تعریف میکنه و امیر با تعجب بهش میگه همه این اتفاق‌ها تو همین دیشب افتاده؟ ییلدیز میگه تو دو ساعت و بهش میگه برای یه کاری می خوام نقش دستیارمو بازی کنی امیر هم قبول میکنه. فردای آن روز کومرو بعد از رفتن دوعان به طرف تراس میره و وقتی چاتایی و سادایی را آنجا می بینه به سرعت به خانه او میره. چاتای با دیدن کومرو میگه حضورت اینجا درست نیست مخصوصا بعد از دادگاه. کومرو بهش میگه من فقط از روی انسانیت اومدم تا حال هالیت جان را ازت بپرسم بعد از کمی صحبت کردن کومرو با کنایه جوری باهاش حرف می زنه که انگاری ییلدیز بهش خیانت کرده و کسی که خیانت دیده او نبوده.

چاتای  ازش میپرسه منظورت چیه؟ او بهش میگه هیچی ولی من آدمی نیستم که هرچی میبینم بگم و با لبخند از اونجا میره. امیر با ییلدیز به بانک میرن. ییلدیز نقش پولداری را بازی می‌کند و امیر را دستیار خودش معرفی میکنه. ییلدیز تمام املاکش را به بانک معرفی می کند اما بهش میگن برای این مبلغ وام که شما می‌خواهید این املاکی که گفتین کمه. امیر برای این که آنها را ترغیب کند به ییلدیز میگه هواپیما را گرو بزارید، ییلدیز میگه نه اون برای مسافرتهای همینجوریمه تازه کرایه دادمش نمیشه و از آنجا بیرون میره. اندر به جانر میگه خبری از ییلدیز نداری؟ از دیشب خبری ازش نیست! بهم زنگ نزده! نمیدونم دیشب چه اتفاقی افتاده و به طرف شرکت میره. امیر به رستوران میره و به جانر میگه که ییلدیز میخواد سهام هالیت جان را در شرکت خودش مدیریت کند و از این به بعد میخواد تو شرکت کار کنه. جانر بهش میگه این، خواهر منو خیلی عصبانی میکنه روز های سختی در پیش داریم. چاتای تو اتاقش حسابی تو خودشه و در حال فکر کردن است سادایی ازش می پرسه چه اتفاقی افتاده؟

که بهش میگه کومرو امروز صبح یه چیزی بهم گفت که ذهنمو خیلی مشغول کرده بهم گفت که ییلدیز بهم دروغ میگه و خیانت میکنه. سادایی ازش میخواد تا به عشق این زن شک نکنه اما چاتای میگه شک دارم مطمئن نیستم چرا باید اون موقع شب ییلدیز با دوعان بره بیرون شام بخوره؟ همان موقع سادایی بهش میگه اومده بودم خبر بدم که خانمتون تو شرکته. چاتای حسابی تعجب می کنه. ییلدیز به اتاق دوعان میره و بهش میگه اومدم درباره پیشنهاد دیشبتون باهاتون حرف بزنم می خوام از این به بعد خودم مدیریت سهام هالیت جان را تو شرکت برعهده بگیرم و هر از گاهی میام شرکت ازتون می خوام یه اتاق برام درست کنین. دوعان به تصمیمش احترام میذاره و بهش تبریک میگه و بهش میگه به زودی اتاقت آماده میشه. دوعان به فیضا، آرزو و اندر میگه به اتاق جلسه برن. سادایی به چاتای خبر میده که دوعان جلسه گذاشته چاتای با تعجب ازش می پرسه پس چرا من خبر ندارم؟ سادایی میگه نمیدونم. چاتای میگه بریم ببینیم چه خبره!

دوعان بهشون میگه از امروز یه نفر تو اعضای هیئت مدیره بهمون اضافه میشه همه تعجب می کند که همون موقع چاتای به اتاق جلسه میره و میگه چرا من از این جلسه خبر ندارم؟ دوعان بهش میگه عضو جدید هیئت‌مدیره نمی خواست که باشی همگی با تعجب به هم نگاه می‌کنند که ییلدیز وارد اتاق میشه و بهشون میگه از این به بعد مدیریت سهام هالیت جان را خودم بر عهده می‌گیرم همگی تعجب می کنند و اندر با کنایه بهش میگه این تصمیم برای تو خیلی بزرگه بهت تبریک میگم. همه آنها به ییلدیز تبریک میگن‌ چاتای به دوعان میگه این حرکت بعدیت بود اره؟ ییلدیز جوابشو میگه این اصلا به من ربطی نداره. تو اتاق دوعان خیلی صمیمی و خودمانی ییلدیز را صدا میزنه و بهش میگه اگه مشکلی بود درباره هالیت جان بهم بگو. ییلدیز هم قبول میکنه. همگی تو اتاق حسابی تعجب می‌کنند و چاتای به هم می‌ریزد و از اتاق بیرون میره چاتای به سادایی میگه به ییلدیز خبر بده که به اتاقش بره. اونجا ازش سوال میکنه که چرا باید هالیت جان اتفاقی واسش افتاد به او بگی و بهش میگه دوعان نباید دیگه پسر منو میبینه!

ییلدیز میگه هالیت جان پسر منه، من بهش میگم کیو میبینه کیو نمیبینه و از اونجا میره. کومرو با عمر بیرون میره و از زیر زبان عمر حرف میکشه و میفهمه کسی که میخواد به ییلدیز وام بده کیه و کجاست. وقتی به خانه میره از قصد شیرهای آب خانه را باز میکنه تا خونه را آب بردارد از طرفی به وکیلش میسپارد تا سر آشنای عمر که قراره با اینجی ملاقات کنه را شلوغ کنه. شب به پدرش زنگ میزنه و میگه خونه رو آب برداشته بریم همون هتل نزدیک خونه دوعان هم قبول میکنه. کومرو گلدان را از قصد میشکنه تا چاتای به تراس بیاد وقتی میاد ازش درباره حرفهای صبحش میپرسه و ازش می خواد تا پیشش بره و با هم کمی حرف بزنن، کومرو اول قبول نمیکنه اما در آخر راضی میشه و با لبخند به داخل خونه میره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا