خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران

آیبیکه میره به خانه پیش آسیه و عمر و بهشون میگه میخوام یه چیزی بهتون نشون بدم که شوکه بشین سپس فیلم دزدی هاریکا را بهشون نشون میده. آسیه میگه اون که پولداره چرا این کارو میکنه؟ میتونه بخره! آیبیکه میگه چون مریضه روانیه! از دوروک هم جدا شده تو مدرسه همه اینو میدونن اوگولجان میگه فکر کنم منو نمیتونه فراموش کنه به خاطر همینه. اورهان و قدیر به اسکله میرن قدیر میگه عموجتن چرا چیزی نمیگین؟ اورهان از حرف هایی که عمر تو بیمارستان بهش زده بود میگه و از بدبختی و بی پولیشون میگه که نه تنها نمیتونه به اونا کمک کنه بلکه تو پرداخت قبض خونه خودشونم موندن! قدیر میگه این حرفا چیه عموجان اورهان میگه میخوام یه چیزیو بگم و برای قدیر تعریف میکنه: وقتی قدیر دو سالش بود او با پدرش تو کوچه در حال رد شدن بودن که یه نفر را میبینن بچه ای را پشت در خانه میزاره و میره. اورهان و ولی اونو میبینه و ازش میخوان تا این کارو نکنه یا حداقل اون بچه را به یتیم خانه تحویل بده اما اون مرد قبول نمیکنه و میره. آنها بچه را برمی دارند و به خانه خودشان می برند. خدیجه با دیدن اون بچه ازش خوشش میاد و میگه امروز عیده اینم عیدیه خدا به ماست بزار بمونه واسه آسیه که میخوایم سناسنامه بگیریم واسه این بچه ام میگیریم و میگیم دوقلوهای ناهمسانن ولی قبول میکنه. عمر با شنیدن این حرفها به آرامی اشک میریزه و میگه عمر؟ اورهان تایید میکنه که عمر میگه چی میگی عموجان؟ اورهان میگه مادر عمر سوزان خانم همسر آقا کنعانه! عمر بیشتر تعجب میکنه و میگه چی؟ یعنی عمر داداشه هاریکا دوست ملیساست؟ اورهان تایید میکنه و میگه وضع مالی خوبی نداریم اگه بری بگی بهتون کمک میکنه سوزان خانم زن خوبیه قدیر میگه نه عمر جون منه داداشمه! من چجوری میتونم همچین چیزیو بهش بگم؟ داغون میشه من هیچ وقت اینو بهش نمیگم اورهان میگه بالاخره یه روزی مثل من دیگه خسته میشی و بهش میگی اما قدیر میگه نه من هیچ وقت اینو بهش نمیگم و به طرف خانه راهی میشن.

قدیر وقتی به خانه میرسه با دیدن عمر یاد خاطرات گذشته میوفته که یک روز وقتی به خانه برگشت با دیدن غذایی که جلوی عمر هست خوشحال میشه و میگه وای چه عطری داره! اما مادرش خدیجه میگه تموم شد پسرم آخرشو ریختم واسه عمر الان میرم واست درست میکنم قدیر با شوخی میگه وای وای ببین خدیجه خانم بین پسراش فرق میزاره خدیجه عمر را بغل میکنه و با خنده میگه آحه عمرم یه چیز دیگه ست قدیر با یادآوری اینا آروم اشک میریزه و به داخل میره. فردای آن روز تو مدرسه عمر در حال درس خوندنه که قدیر میگه امتحان داری؟ عمر میگه نه دیشب برق نبود گفتم امروز یه نگاه بندازم قدیر میگه امروز عمو قبضو پرداخت میکنه امشب دیگه مشکل بی برقی نداریم عمر لبخند میزنه. دوروک به آسیه میگه امروز تمرین داریما آسیه میگه کی؟ درس داریم که! دوروک میگه واسه تمرین میتونیم یکسری از کلاس هارو نریم آسیه میپرسه چقد طول میکشه؟ دوروک میگه چقدر دوست داری؟ آسیه با کلافگی میگه بی مزه و میره برک به دوروک میگه میبینم ازش داره خوشت میاد! دوروک میگه چی؟ من؟ چرت نگو و میرن. هاریکا تو کلاس از برک میپرسه که دوروک کجاست؟   برک میگه با آسیه رفته تمرین موسیقی باهم دارن یه آهنگ عاشقانه ام تمرین میکنن. هاریکا حسادت میکنه و به بهانه دستشویی رفتن میره آنها را میبینه و از طرز نگاه کردن آنها بهم حس بدی میگیره و گریه میکنه. بعد از جمع و جور کردن خودش و تمام شدن آهنگشون به دوروک میگه تا بیاد و جزوشو بده دوروک میره پیشش و میگه چیکار داری؟ هاریکا با حرص بهش میگه دیگه با این دختر تمرین نمیکنی دوروک میگه ببخشید؟ سپس با همدیگه بحث میکنن و دوروک میره.

شنگول به خانه آکیف میره. نباهات با دیدنش جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار داری؟ شنگول با پرویی میگه من کار لازم دارم نباهت میگه میگردم ببینم کی خدمه میخواد بهت خبر میدم خوبه؟ نباهت میگه نه من خونه کسی کار نمیکنم اینجا میخوام کار کنم، نباهت میگه من اینجا خدمه نمیخوام! شنگول دست میکشه رو میزش و گردوخاک را نشان میده و میگه میخوای نگاه! تازه روزی ۳۵۰تا میگیرم سپس میگه پس از فردا میام کارمو شروع میکنم و میره، نباهت کلافه میشه. آسیه با آیبیکه به حیاط میرن و آسیه میگه چرا اومدیم اینجا؟ آیبیکه میگه چون کوفته و دلمه دارم اونجا بد نگاه میکنن و یکدفعه میگه جا گذاشتم تو یخچال میرم بردارم بیام، تو این فاصله هاریکا با سوزی و تالیا پیشش میرن و هاریکا میگه باید از گروه موسیقی بیرون بیای آسیه میگه واسه چی؟ هاریکا میگه باید بیرون وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی! آسیه میگه هیچکاری نمیتونی بکنی! سوزی و تالیا او را میگیرن و هاریکا با رژ قرمز رو صورتش میکشه سپس باهمدیگه با خنده از اونجا میرن. آیبیکه با عمر و اوگولجان به اونجا میرن و عمر با دیدن وضعیت آسیه عصبی میشه و گوشی آیبیکه را میگیره تا فیلم هاریکا را تو مانیتور مدرسه نشان بده تا آبروش بره. عمر پیش هاریکا میره و اول به خودش نشون میده بعد میره تو اتاق سیستم که هاریکا مدام ازش خواهش میکنه که این کارو نکنه قدیر به اونجا میره و گوشیو ازش میگیره و میگه با هاریکا نباید کاری داشته باشی! و فیلمو پاک میکنه هاریکا تشکر میکنه و میره. عمر ناراحت میشه ولی قدیر آرومش میکنه. شب ملیسا با عمر تو خانه نشستن تا ریاضی تمرین کنن قدیر برای اینکه راحت باشن از اونجا بیرون میاد و بیرون میشینه. آیبیکه و آسیه به اونجا میرن و از قدیر میپرسه که چرا بیرون نشستی؟ قدیر میگه ملیسا اومده داره با عمر درس میخونه اومدم که تنها باشن آیبیکه ازش میپرسه چرا این دختره همش اینجا میاد؟ به نظرت اون واقعا از عمر خوشش میاد؟ قدیر میگه نمیدونم سپس آسیه به داخل میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا