خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۱۶ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۱۶ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی محرمانه

فامیل های طارق به خانه شان میان برای دستبوسی. دونفرشون پیش طارق میرن و بهش میگن که باید مشتری هارو زیاد کنیم تا بتونیم پیشرفت کنیم اما مشکل حمل بار داریم! بعد از رفتن آنها ادم و طوفان پیش طارق میرن و ازش میپرسن که چی بهت گفتن؟ چیکار داشتن؟ طارق ماجرارو واسشون تعریف میکنه که بعد آدم ازش میپرسه خوب الان تصمیمت چیه؟ طوفان میگه میتونی بسپاریش به من، من انجام میدم. طارق میگه کار خطرناک و پرریسکیه نمیشه، لونت. طوفان ازش میپرسه منظورت این نیست که میخوای باهاش همکاری کنی؟ آدم هم با تعجب نگاهش میکنه که طارق میگه اگه با قوانین ما متر کنه امتحانش میکنیم ضرری نداره که! آدم و طوفان کلافه میشن. ناز تو اتاقشه که آینور پیشش میره و با خوشحالی میگه بالاخره خواستگاری کردن و بهش میگه که به یکسری فامیلا زنگ بزنه تا فردا برن خرید جهیزیه. ناز جا میخوره و میگه خرید جهیزیه و عروسی دیگه چیه؟ اینا همش خستگی و خرج الکیه! در ضمن ما رسما ازدواج کردیم! آینور میگه هرچی رسم و رسومات خودشو داره تو نگران پولشم نباش من پس انداز داشتم از قبل و از اتاقش بیرون میره، ناز با درماندگی به فکر فرو میره. لونت به خانه برمیگرده که نبود ناز را به خوبی احساس میکنه و حسابی دلش میگیره. سپس تلفنشو برمیداره تا به ناز زنگ بزنه که منصرف میشه اما ناز همان موقع بهش زنگ میزنه و باهمدیگه درباره مراسم و تموم شدنش حرف میزنن. سپس لونت میگه خونه خیلی سوت و کوره ناز میگه به حرف های همسایه گوش کن! و بهش میگه که چیکار کنه تا توی خونه حوصله اش سر نره ولی لونت کلافه میشه و میگه منظور من اینا نیست، منظورم اینه که نبودت احساس میشه فکر نمیکردم انقدر خونه ساکت بشه! ناز خوشش میاد و میگه چی گفتی؟ یکبار دیگه بگو! اما لونت که فهمیده از دهنش پریده خودشو میزنه به اون راه و میگه من برم بخوایم دیگه فردا میام دنبالت.

نهیر سر میز صبحانه به طارق میگه امروزو باهم تنهایی بگذرونیم به یاد گذشته؟ بریم بیرون خوش بگذرونیم طارق میگه امروز نه نمیشه باشه واسه یه روز دیگه نهیر عصبی میشه و میگه چرا نمیشه؟ طارق با کلافگی میگه تو چند روزه چت شده نهیر؟ نهیر میگه من باید بپرسم که چت شده؟ هرچی میگم مخالفت میکنی یا از زیرش در میری چیشده؟ چه اتفاقی افتاده که داری ازم مخفی میکنی؟ طارق میگه هیچی نشده چیزیو ازت مخفی نکردم تورو خدا کافیه بهم فشار نیار! و از سر میز میره. لونت به دنبال ناز میاد و باهمدیگه از اونجا میرن. لونت میگه خداروشکر خواستگاری هم تموم و شد و رفت ناز بهش نگاه میکنه و میگه تموم نشده لونت جا میخوره و میگه یعنی چی؟ تو دیشب گفتی تموم شد و رفت که؟ ناز میگه نه امروز مامانم بهتون زنگ می نه واسه خرید جهیزیه. لونت با شنیدن این موضوع جدید عصبی میشه و با ناز دعوا میکنه که ناز بهش میگه این بلاها به خاطر تو سرمون اومده به خاطر دروغی که گفتی سرمون اومده و با غصبانیت ازش میخواد تا ماشینو نگه داره و از ماسین پیاده میشه. لونت به دنبالش میره و سعی میکنه آرومش کنه و بعد از کمی حرف زدن میگه باشه خرید جهیزیه میریم بعدشم میریم خونه خودمون. ناز با تعجب میگه خونه خودمون؟ لونت میگه خونه لونت و یاز. ناز میگه آهان باشه و ازش قول میگیره تا مواظب حرف زدنش باشه چون جفتشون تو دردسر میوفتن لونت قبول میکنه.اسدالله تو اداره به طلعت میگه میخوام به آینور بگم واسه ویزا مشکلی هست قبول نکردن تا دیگه پیگیر ویزا نباشه. طلعت به طرف مطب روانشناسی یاز میره. اونجا بهش میگه این ماجرا تموم شده دیگه آره؟ یاز میگه اتفاقا امروز باید باهمدیگه بریم خرید جهیزیه. طلعت جا میخوره و میگه چی؟ خرید جهیزیه چیه دیگه؟ تا کی باید این ماجرا ادامه پیدا کنه؟ عروسی نخوان بگیرن! طلعت به چیچک زنگ میزنه و بهش میگه برو حاضر بشو بیا اینجا واسه منم لباس بیار. چیچک میپرسه ماجرا چیه؟ طلعت میگه باید بریم خرید جهیزیه، چیچک میگه چی؟ ای بابا چرا انقدر جدی گرفتن؟ طلعت میگه بیا که دیگه تموم بشه بره.

چیچک وقتی از اداره میخواد بره اسعدالله ازش میپرسه کجا؟ چیچک میگه یه جا کار مهمی واسم پیش اومده یه ساعته میرم و برمیگردم و از اونجا میره. لونت به سر قرار با زینب میره و بهش میگه خوب چیشده که می خواستین منو تنهایی ببینین؟ زینب میگه از خانواده ام دور بمون. لونت میگه چی؟ متوجه نشدم چی میگی؟ زینب میگه نمیدونم چرا دارم میگم شاید به خاطر اینکه ازتون خوشم اومده باشه ولی از پدرم فاصله بگیرین خواستم بهتون اخطار بدم که دارین با آدم اشتباهی در می افتین! لونت بهش میگه من گیج شدم، احتیاج دارم باهام رک و راست صحبت کنین. زینب میگه من تا الان خیلی رک بهتون گفتم! باور کنین حرفمو که دور بودن از بابام به نفعتونه! لونت تو فکر فرو میره که همان موقع تلفنش زنگ میخوره و میبینه طارقه به متطر همین جواب میده و میگه بفرمایید آقا طارق زینب متوجه میشه پدرشه و میخنده. طارق به لونت میگه وقتی برگشتی خونه یه سر بیا پیشم میخوام درباره مسئله مهمی باهات صحبت کنم لونت قبول میکنه. بعد از قطع تماسش زینب میگه من توصیه مو بهتون کردم ولی مثل اینکه شما میخواین به کار خودتون ادامه بدین سپس دستشو میگیره و میگه ولی خوب اگه کارم داشتین میتونین بهم زنگ بزنین و میره. زنگ در مطب یاز میخوره که طلعت میگه مگه طارق قرار نبود ساعت ۱۲ بیاد؟ یاز میگه چرا ۱۲ باید میومد! سپس درو باز میکنه که از دیدن فردی که جلو در هست حسابی جا میخوره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا