خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال همه گیری از شبکه سه سیما

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال ایرانی خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال همه گیری را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال همه گیری محصول سال ۱۴۰۲ به کارگردانی «محمد صادق بکتاشیان» و تهیه کنندگی «سعید کمانی» می باشد که فصل اول خود را با نام «موج اول» بر روی آنتن برده است. این سریال که جایگزین سریال نیکان می باشد، داستان شیوع کرونا در کشور است و روزهای ابتدایی شیوع این بیماری را نشان می دهد که عده ای درگیر این هستند آیا این بیماری کرونا است یا آنفولانزا؟ آنها در ادامه به این نتیجه می رسند که این بیماری همان کرونا است.

قسمت ۱۶ سریال همه گیری
قسمت ۱۶ سریال همه گیری

قسمت ۱۶ سریال همه گیری

حاج ابراهیم میره به اتاق آی سی یو تا دکتر عیسایی را ببینه وقتی میره اونجا ازش حالشو میپرسه عیسایی میگه خوب نیستم خیلی پیشرفت کرده حاج ابراهیم میگه مارو تنها نزاریا! دوام بیار تو به منم میگفتی که امیدی نیست ولی خوب شدم. آنها باهم حرف میزنن و در آخر ابراهیم بهش میگه من اینجام هروقت خواستی حرف بزنی درد و دل کنی اصلا حرف نزنی خواستی یکی باشه تا تنها نباشی من هستم سپس میره تا استراحت کنه که دکتر عیسایی موقع رفتنش میگه قول بده منو  فراموش نکنی هر از گاهی یادم کنی ابراهیم بیرون میره و گریه میکنه. متین با هانیه و شیوا حرف میزنه و میگه تا حالا گریه حاج ابراهیمو ندیده بودیم هانیه و شیوا ازش میپرسن که انقدر حال دکتر عیسایی بده؟ متین میگه آره انقدر که بخوام به تجربه ام نگاه کنم میگم زنده نمیمونه! شاهمیری پیش متین میره و بهش میگه خونه شمارو من خریدم ولی حیفه میتونم نگهش دارم هروقت پول دستتون اومد بدم به خودتون ، صاحب خونه بشین متین میگه من انقدر پول ندارم ممنون لازم نیست. شاهمیری میگه شاید دوباره با دکتر ازداج کردی! متین میگه ما هنوز طلاق نگرفتیم ولی خودم در اسرع وقت میرم کاراشو بکنم.

شاهمیری میگه اگه من ازتون خواستگاری کنم چی؟ متین میگه نه شما خیلی ادم بدی هستین! سپس شروع میکنه به گفتن بدی های اون سپس میگه از الان میگم جوابم نه و میره. شاهمیری پیش ابراهیم میره و میگه اومدم باهاتون صحبت کنم درباره یه کار مهمی. شاهمیری میگه من کارهای ساخت بیمارستان تو این زمینارو گرفتم سپس بهش میگه که در ازای عقب انداختن ساخت و ساز، باهاش همکاری کنه تا یکسری مواد اولیه دارو وارد کنن تا اینجوری کمبود دارو نباشه و بره واسه ساخت ابراهیم خودشو موافق نشون میده و میگه قراردادمون تنظیم کن چند روز دیگه باهم قرار میزاریم. بعد از رفتنش ابراهیم پیش دکتر احمدی میره و میگه مجبور شدم نقش یه کم عقلو بازی کنم تا باورش بشه. همان موقع هانیه و شیوا از چادر بیرون میان و با نگرانی و حالی بد به حاج ابراهیم نگاه میکنن او متوجه میشه که اتفاقی واسه عیسایی افتاده و ناراحت میشه.

فردای آن روز جنازه دکتر را بیرون میارن به عنوان شهید در راه درمان از آنجا میبرنش. ابراهیم با یه نفر قرار گذاشته که او بهش میگه تمام دارودسته شونو پیدا کردم سر دسته اینا فردی به اسم فنایی هستش که چند روزیه گم و گور شده سپس باهمدیگه نقشه میکشن. تاجر و شاهمیری پیش هم هستن که او بهش میگه فنایی نیست همه دنبالشن شاهمیری میگه منم پیداش نمیکنم تاجر میگه دور پولتو خط بکش دیگه پیدا نمیشه پیچید و فرار کرده….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال همه گیری از شبکه ۱ سیما + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا