خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۷۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۷۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان به اتاق صفیه میره و او را از خواب بیدار میکنه و میگه بیدار شو آبجی به مشکل خوردیم صفیه ازش میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ هان میگه گلبن اومده اینجا. گلبن با دیدن صفیه بهش میگه آبجی من نتونستم! کمکم کن! صفیه ازش میپرسه که چرا اومدی اینجا؟ چه اتفاقی افتاده؟ با اسد دعوات شده؟ گلبن بهش میگه نه دعوا نکردیم اون اصلا نمیدونه که من اینجام ولی نتونستم باهاش توی اتاق بخوابم اومدم اینجا تا بهم کمک کنی من فقط تو اتاق خودم خوابم میبره و براش تعریف می کنه که لباساشو عوض کرد و از طرفی اسد هم از حمام اومد ولی وقتی دید که اسد قرار کنارش روی تخت بخوابه حالش بد شد و به محض خوابیدن اسد لباساشو عوض کرد و اومد اینجا. صفیه بهش میگه سریع به اسد یه پیام بده و بهش بگو که اینجایی نگرانت نشه یه وقت. سپس میگه تو خودتو ناراحت نکن برو تو اتاقت بخواب گلبن ازش میپرسه که کار بدی کردم؟

صفیه بهش میگه نه فردا صبح همه چیز را برای اسد تعریف می کنی، همان موقع پدرش حکمت میاد و بهش میگه آره گلبن کار خیلی بدی کردی وقتی اولین روز زندگی مشترکتون از خواب بیدار بشه و ببینه تو کنارش نیستی دیگه بهت اعتماد نمیکنه و حسابی حالش بد میشه کاری که من با مادرتون کردم را داری با اسد می کنی و برایشان تعریف می کند که تو شب اول ازدواجشان روی تخت گریه میکنه و مدام برای نبوده پریهان غصه میخوره که مادرشان او را از لای در میبینه و گریه میکنه. صفیه بهش میگه بابا این موضوع با موضوع گلبن خیلی فرق داره حکمت بهش میگه نه اصلاً هم فرقی نداره و به هان میگه که به خانه اش برسونه. گلبن میگه بابا مگه شما نمی گفتین که همیشه در خانه ام به روی تون بازه؟ حکمت میگه امشب نه امشب در خانه ام به روت باز نیست باید برگردی به خانه ات. بعد از رفتن حکومت صفیه به گلبن میگه بابا موضوع ها رو با هم قاطی کرده تو خودتو ناراحت نکن برو تو اتاقت بخواب گلبن بهش میگه نه بابا داره راست میگه کار بدی کردم با اسد و با هان به طرف خانه اش برمیگرده و پیامی که برای اسد فرستاده را پاک میکنه اما اسد که بیدار بوده متوجه کارش می شود.

فردای آن روز وقتی گلبن از خواب بیدار میشه خودش را میبینه و از این که جایش را خیس نکرده خداروشکر میکنه اسد از خواب بیدار میشه و به همدیگه صبح بخیر میگن. گلبن سریع از جاش بلند میشه و بهش میگه برم میز صبحانه را بچینم اسد به بهانه اینکه الان صبحانه نمیخورم عادت ندارم میخواد تا بیشتر کنار گلبن باشه اما گلبن به بهونه صبحانه درست کردن میخواد ازش فاصله بگیره. اسد میخواد بره نون بگیره که به گلبن میگه چیزی لازم داره یا نه؟ گلبن انواع مواد شوینده و ضدعفونی را میگه بخره اسد جا می خوره و با اکراه قبول میکنه. صفیه در خانه استرس داره و با خودش میگه نمیدونم چیکار کنم به گلبن زنگ بزنم نزنم؟ حالش خوبه یا نه؟ از هان میپرسه که او مخالفت میکنه و میگه بزار عادت کنه به نبودت. بعد از رفتن هان صفیه به دم در پنجره میره و با اشاره به ناجی میگه که بره پیشش بعد از چند دقیقه ناجی با یک دسته گل بابونه پیش صفیه میره تعارفش میکنه تا به داخل بیاد. ناجی ازش میپرسه که چی شد که برای اولین بار بهم گفتی بیام پیشت؟

صفیه بهش میگه به کمکت احتیاج دارم تو نبود گلبن خیلی تنها شدم و به هم ریختم و ازش میخواد تا در شمارش شستن ها بهش کمک کنه ناجی هم قبول میکنه. جیلان در حال جمع کردن وسایل خانه اش است که یک لحظه چشمش به دیوارکوبی به طرح گوزن می افتد و به گذشته میره”شب تولد جیلان، هان خانه را با بادکنک هلیومی تزیین کرده و با گذاشتن دستانش روی چشمان جیلان او را هدایت می‌کند جیلان مدام بهش میگه از سنت خجالت بکش، هان وقتی دستانش را از روی چشمان جیلان برمیداره تولدشو تبریک میگه و جیلان با بادکنک ها و کیک و هدیه سوپرایز میشه بعد از تشکر کردن ازش هان جعبه هدیه را به سمتش میگیره که جیلان با باز کردن اون با یک گوزن دیوارکوب روبرو میشه و بهش میگه هدیه خیلی خاصیه اصلا فکرشو نمیکردم همچین چیزی باشه آخه اصلا با روحیات من سازگار نبود. هان بهش میگه خوب دیگه با دیدنش همیشه یاد من میوفتی اینکه یه نفر همیشه حواسش بهت هست و چهار چشمی داره بهت نگاه میکنه.

جیلان ناراحت میشه و بهش میگه باشه و به اتاقش میره. هان بهش میگه شوخی کردم جیلان! اما جیلان با ناراحتی میگه اصلاً شوخی جالب و خنده داری نبود به جای این که بخندم یاد موضوع‌هایی افتادم که بیشتر ناراحتم کرد، تمام شک کردنات، به همه چیز گیر دادنات، حتی یه بار بهم تهمت خیانت کردن زدی یادت میاد؟ هان معذرت خواهی می کنه و می گه ولی من فقط شوخی کردم. جیلان عصبانی میشه و به سالن میره و تمام بادکنک ها را بر می داره و می گه من بهت گفته بودم که از بادکنک خوشم نمیاد از هر صدای غیر پیش بینی شده بدم میاد حتی به این هم توجه نکردی، هان تو ذوقش میخوره و بهش میگه معذرت می خوام مثل اینکه حالتو بدتر کردم و ازش خداحافظی میکنه تا بره. جیلان بهش میگه ولی کیک خیلی خوشگلی بود نخورده میخوای بری؟ با همدیگه به طرف کیک میرن و با هم آشتی می کنند..”

یک دفعه چشمش از پنجره به بیرون میافته و هان را جلوی در خانه میبینه به واحد بالکین میره و بهش میگه اومدم ازت عذرخواهی کنم نمیدونستم همچین بیماری داری بالکین پوزخند میزنه و میگه فقط برای همین؟ هان میگه نه چون هوای جیلان را داشتی آنها با هم دیگه حرف میزنن تمام حرف‌هایشان را جیلان میشنوه. وقتی از خانه میره جیلان پشت بندش میره و ازش می پرسه که این حرف ها چی بود؟ یعنی چی؟ حال می گه هیچی و حرف را عوض میکنه و میگه کی میخوای بری؟ جیلان میگه هفته بعد. هان میگه خوبه و خداحافظی می کنن و هر کدام به طرف مسیرشان قدم بر میدارند اما جیلان تو دلش به خودش میگه بهم بگو نرو اگه بری میمیرم اینو بگو که نرم، هان هم با خودش میگه می خوام بهت بگم که نری اگه بری میمیرم اما درستش اینه که بری و ازم دور شی……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا