خلاصه داستان قسمت ۱۷۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۷۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۷۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۷۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

بعد از مراسم خواستگاری ناجی به صفیه میگه حاضر شو با همدیگه بریم خانه‌ای که گرفتم و قراره اونجا زندگی کنیم را بهت نشون بدم. صفیه که کمی تو تصمیمش مردد هست که اونجا میتونه زندگی کنه یا نه بهش میگه من نمیتونم بیام ناجی تو برو ازش عکس بگیر و بهم نشون بده. ناجی تو ذوقش میخوره ولی قبول میکنه سپس بهش میگه تومریس میخواد با مادرش به کانادا بره و اونجا زندگی کنه می خوام قبل از رفتنش تو مراسم عروسی باشه باید زود مراسم بگیریم. صفیه بهش میگه یعنی نمی خواد پیش ما بمونه؟ ناجی میگه نه تو تعطیلات تابستون میاد پیش ما می مونه اما بقیه روزهای سال پیش مادرشه. بعد از رفتن ناجی صفیه به اتاقش میره و از استرس نمیتونه بخوابه و مدام به ازدواج فکر میکنه از این که میتونه جایی به غیر از اون خونه زندگی کنه یا نه سپس رو به روی عکس مادرش می ایستد و یاد روزی میافته که انقدر او را کتک زد تا به خودش حمله عصبی دست داد و برای همیشه ویلچر نشین شد، سپس به اتاق پدرش میره که میبینه برایش سرویس جواهری کنار گذاشته و روی کاغذی نوشته که برای صفیه هست یادت نره بهش بدی کمی لبخند میزنه و از اون اتاق بیرون میاد. گلبن و هان هم نمی توانند آن شب بخوابند و به فکر صفیه هستند.

فردای آن شب گلبن به خانه پدرش حکمت میره تا آنجا با آنها صبحانه بخورد آنجا صفیه وقتی با گلبن تنها میشه ازش از ترس های ازدواجش میگه این که نمیتونه با ناجی توی اتاق بخوابه گلبن اعتراف میکنه و میگه من باید یه حقیقتی رو بهت بگم منم تا الان نتونستم باهاش تو اتاق باشم اما از وقتی که اومدم توی این خونه خیلی اوضاع بهتر شده تو مطمئن باش تو از من خیلی قوی تر و شجاع تری. ناجی بعد از چند دقیقه به خانه میاد و کلید خانه شان را به صفیه میده. صفیه با کمی تعمل بهش میگه ناجی من خیلی با خودم کلنجار رفتم خیلی فکر کردم اما نمیتونم هیچ جایی به غیر از اینجا نمیتونم زندگی کنم! ناجی حسابی بهم میریزه اما بعد از چند ثانیه بهش میگه قبوله میام اینجا زندگی کنیم اما یه شرط دارم صفیه خوشحال میشه و میگه چه شرطی؟ ناجی میگه یا من باید اینجا زندگی کنم یا اون! صفیه میگه اون منظورت کیه؟ بابامو که نمیتونم تنهات بزارم اون مریضه باید پیشش باشم.

هان هم که جاییو نداره خونه اش بالاست، پس کیو داری میگی؟ نریمانم که هنوز بچه است کجا بفرستمش؟ ناجی بهش میگه مادرت و به اتاقش میره صفیه پشت سرش به اتاقش میره و میگه یعنی چی؟ ناجی جلوی عکس مادرش می‌رسد و میگه یا من باید اینجا باشم یا این. باید همه عکساشو از این خونه برداری، صفیه بهش میگه من نمیتونم سالهای ساله که اینجاست نمیتونم بلاخره مادرمه ناجی میگه همین که گفتم من خیلی چیزی عوض کردم محل کارم، محل زندگیم حتی زمان مرگمو حالا نوبت توئه توهم باید یه سری چیزا رو تغییر بدی اولیشم همینه سپس به سمت کمد لباس هایش میره و میگه حتی اینا همه لباس‌های مادرتو باید بندازی دور باید دیگه لباس‌های خودتو بپوشی. صفیه هنوز در حال هضم کردن این حرف ها هستش که ناجی یک دفعه میگه سه روز دیگه ازدواج میکنیم! صفیه شوکه میشه و با تعجب میگه چی؟ سه روز دیگه که نمیشه خیلی کار داره هنوز هم هان نیومده! ناجی بهش میگه تومریس سه روز دیگه میخواد بره باید تا اون موقع ازدواج کنیم. هان بالاخره در یک موقعیت پیش آمده میتونه با تکه ای شیشه مراقبش را تهدید کنه تا او را از آنجا ببره همان موقع مازو از راه میرسه و با ضربه‌ای به سرش او را بیهوش میکنه.

وقتی هان به هوش میاد و بهش میگه برات پیام اومد یه خبر دارم عروسی خواهرت سه روز دیگه است! او استرس میگیره و با کلافگی بهش میگه بهت قول میدم بعد از عروسی برمیگردم بزار برم من بهش قول دادم بدون من عروسیو برگزار نمی کنه! مازو در جواب نریمان می نویسه که خودمو تا سه روز دیگه می رسونم. صفیه هم استرس ازدواج را دارد هم استرس نیامدن هان حکمت او را دلداری میده و میگه ناجی داره همه تلاششو میکنه تا تو خوشحال باشی خدارو خوش نمیاد که ناراحتش کنی توهم برای خوشحالیش قدم بردار. صفیه به سمت قاب عکس های مادرش میره و آنها را بر می داره که حکمش و نریمان با لبخند او را تشویق می‌کنند. تدارکات عروسی به کمک تمام اهالی آپارتمان انجام میشه و خانه حکمت تزیین شده و همه کارها انجام شده. صفیه نگران حال هان هست و استرس داره که نکنه نیاد و یاد قول کودکیشان می‌افتد “زمانی که هان فهمیده بود صفیه با ناجی در دبیرستان دوست شدن.

هان بهش میگه میترسم ازدواج کنی و بری سفیر بهش میگه تا تو ازش خوشت نیاد و قبول نکنی من باهاش ازدواج نمیکنم هان ازش قول میگیره و میگه بهم قول میدی که هیچ وقت منو ترکم نکنی؟ همیشه پیشم باشی! اگه خوشم نیومد باهاش ازدواج نکنی؟ صفیه تایید میکنه و قول میده و به هان می گه تو هم باید بهم قول بدی که روز ازدواج و عقدم تو حتماً پیشم باشی و شاهدم باشی هان قبول میکنه و همدیگر را در آغوش می گیرند. مازو به خاطر اصرار های هان بهش فرصت میده تا به خانه زنگ بزنه صفیه وقتی صدای هان را می‌شنوه کمی از نگرانیش کم میشه و میگه تو کجایی؟ پس فردا عروسیه! تو بهم قول دادی که پیشم باشی هان دلداریش میده و میگه نگران هیچ چیز نباش من خودمو میرسونم، من به ناجی هم قول دادم که شاهد عقدتون باشم پس حتما میام. روز عروسی فرا رسیده و گلبن در حال آماده کردن صفیه هست اما صفیه مدام سراغ هان را میگیره و میگه اومد یا نه؟ زنگ زدین بهش بینین کجاست؟ گلبن برای اینکه صفیه از استرسش کم بشه میگه خیالت راحت اسد باهاش حرف زده گفته تو راه میرسه اما هنوز هان گیر مازو هست و بهش میگه تا زمانی که یادت نیاد من کیم و چه اتفاقی بینمون افتاده نمیزارم بری…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا