خلاصه داستان قسمت ۱۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۱۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۱۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۱۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

کمرو به خانه چاتایی میره و بهش میگه خوب باهام چیکار داشتی؟ چاتای بهش میگه تو اگه میخواستی این موضوع رو بهم نگی کلاً بهش اشاره هم نمی کردی پس حالا که گفتی رک و راست بهم بگو منظورت درباره حرف‌هایی که صبح زدی چی بوده؟ او بهش میگه من از قصد نگفتم تو عصبانیت از دهنم پرید. چاتای ازش می خواد تا هر چی میدونه بهش بگه کمرو برمیگرده و میگه با پدر من رابطه داره، چاتای حسابی عصبانی میشه و میگه چی میگی؟ یعنی چی؟ این امکان نداره کومرو بهش میگه تو هنوز باور نمیکنی چاتای میگه تو همینجوری نمیگی مدرک چیزی داری؟ کومرو بهش میگی خودم با چشام دیدم چند وقت پیش هر از گاهی می دیدم که پدرم صبح زود میاد و بعضی از روزها در هتل ملیسا اتاق رزرو میکنه یه بار رفتم تا ببینم ماجرا چیه فهمیده بودم که دوست دختر داره ولی فکر نمی‌کردم که کسی که پدرم باهاش رابطه داره زن تو باشه. چاتای حسابی عصبانی میشه و میگه نمیتونم باور کنم کومرو بهش میگه تو هنوز هم نمی خوای که باور کنی این زن فقط دنبال پول توعه حالا هم که یه پولدارتر از تورو دیده چسبیده به اون و بهش میگه اگه باور نمی کنی فردا شب پدرم اتاق تو هتل رزرو کرده برو با چشمای خودت ببین و از خونه بیرون میره.

چاتای حسابی به هم میریزه و عصبانی و کلافه میشه. فردای آن روز اندر در حال آماده شدن است که ییلدیز بهش زنگ می زنه و می گه امروز تو شرکت بیا اتاقم تا با هم دیگه جشن بگیریم اندر از اینکه یییلدیز اومده شرکت کلافه و عصبانیه و ناچارا قبول میکنه سپس به جانر میگه من برای آرزو نقشه کشیدم تو یه دسته گل بزرگ خوشگل میفرستی برای تبریک به ییلدیز اما از طرف من نه یه یادداشت میزاری که از طرف آرزو باشه بعد هم یه جوری وقتی ما تو جلسه هستیم باید کومرو بیاد شرکت تا اون دسته گلو ببینه جانر ازش میپرسه که چه جوری کومرو را به اونجا بیارم؟ اندر بهش میگه اینو دیگه خودت فکر کن و میره. کومرو با عمر تماس میگیره و بهش میگه قرار بزارن تا برن بیرون اما عمر میگه وقت ندارم کومرو قبول میکنه و بهش میگه امروز میتونی از آشنات وقت بگیری برای وام؟ عمر بهش میگه آره میتونم بهش زنگ زدم سرش امروز خیلی شلوغه آخر شب وقت داره تا باهات ملاقات کنه کومرو که میبینه به هدفش رسیده خوشحال میشه.

ییلدیز به اتاقش تو شرکت میره و با دیدن گل حسابی جا میخوره و با خودش میگه حتما برای حرص دادن اندر این کار رو کرده آفرین چه فکر بکری سپس به جلسه میره قبل از شروع شدن جلسه از آرزو بابت گل تشکر میکنه همگی به خاطر این کارش او را تشویق می کنن و اندر میگه با این کارات همه مارو از چشمش میندازی ولی به خاطر این رفتارت واقعا تشویقت می کنم. آرزو به ییلدیز میگه قابلی نداشت کاری نکردم که سپس جلسه شروع میشه. جانر گل را از اتاق ییلدیز بر میداره و به دو تا از افراد شرکت میده و میگه هر وقت کومرو اومد یجوری حرف بزنین که انگار این دسته گل را چاتای برای ییلدیز فرستاده آنها هم همین کار رو می کند کومرو میره تا ببینه چاتای واسه ییلدیز فرستاده یا نه که با دیدن یادداشت متوجه میشه که کار آرزو بوده سپس بهش زود پیام میده تا از جلسه بیرون بیاد و باهاش دعوا میکنه و وقتی میفهمه که کار آرزو نبوده ازش میخواد تا به جلسه بره و جلوی همه به ییلدیز بگه کار اون نبوده آرزو همین کار رو می کنه و دوعان به خاطر این که کار اون نبوده ولی چیزی نگفته بود عصبانی میشه.

اندر حسابی خوشحال میشه بابت خوب پیش رفتن نقشه‌اش. چاتای به سادایی می سپارد که آن شب تمام مدت خانه ییلدیزو زیر نظر داشته باشه تا ببینه اون میره یا نه حرف های کومرو حقیقت داره یا نه. شب را جلوی در منتظر ییلدیز می ماند بعد از چند دقیقه ییلدیز را میبینه که از خونه بیرون میاد با استرس و ترس تعقیبش میکنه و بهش میگه این موقع شب کجا میری آخه خانوم؟! با تعقیب کردن متوجه میشه که به همان هتلی که دوعان اونجاست میرود با خودش میگه این چه کاریه آخه خانم این موقع شب اینجا چیکار دارین؟! من چه جوری به آقا بگم؟ سادایی وقتی به خانه میرسه ماجرا رو برای چاتای تعریف میکنه و چاتای حسابی به هم میریزد. فردای آن روز موعد بعدی دادگاه طلاق ییلدیزو و چاتای می باشد. چاتای تو دادگاه میگه من تمام چیزهایی که ییلدیز می خواد را بهش میدم ولی تهمت هایش را هم قبول ندارم اما می خوام هر چه زودتر منو از این زنه فاسد جدا کنید و حکم طلاقمونو صادر کنین ییلدیز جا میخوره و میگه چی میگی؟ به خاطر سرپوش گذاشتن روی کارهات منو داری متهم می کنی؟ بعد از کمی کل کل کردن قاضی دادگاه را برای دو هفته دیگه می‌اندازد.

ییلدیز از چاتای میپرسه که ماجرا چیه؟ اما هیچی نمیگه و از اونجا میره منشی کومرو بهش خبر میده که دوباره طلاق ییلدیز و چاتای به سرانجام نرسیده کومرو کلافه میشه و میگه خوبه حداقل چاتای حقیقت را فهمید سپس به منشیش میگه حالا می خوام یه کار دیگه انجام بدی تمام خبرنگارها را جمع می کنی و به یه نفر دیگه میگی که بهشون بگه کسی که تو این رابطه خیانت کرده چاتای نبوده بلکه ییلدیز بوده که با یک تاجر معروف رابطه داشته. منشیش از این کار جا میخوره ولی ناچاراً قبول میکنه. زلیخا وکیل ییلدیز ازش می پرسه که این ماجرا حقیقت داره یا نه ییلدیز میگه معلومه که نه داره خودشو بی گناه جلوه میده که منو بندازه وسط زلیخا بهش میگه که حتماً مدرکی داره که انقدر محکم حرف میزد. خبرنگارها خبر خیانت ییلدیز را همه جا پخش می کنند. جانر با اندر وقتی فیلمو می بینند حسابی جا می خورند و جانر میگه که امکان نداره ییلدیز همچین کاری کنه و از خواهرش میپرسه یعنی تاجر معروف کیه؟ اندر که حدس میزنه دوعان باشه بهش میگه امیدوارم چیزی که فکر می کنم نباشه.

فیضا فیلمو برای چاتای میفرسته و بهش زنگ میزنه و میگه بعد از شرکت میام پیشت تا تنها نباشی و حسابی از این موضوع خوشحاله چون راهش برای رسیدن به چاتای بازتر شده. دوعان که فهمیده آب برداشتن خانه زیر سر خود کومرو بوده به مهمت می سپارد تا درباره این موضوع تحقیق کنه و بفهمه که شبی که تو هتل بوده کیا به هتل رفت و آمد کردن. آرزو پیش کومرو رفته تا از دلش در بیاره او هم ازش می خواد وقتی یک سر میره خونه چاتای اگه پدرش اومد هواشو داشته باشه و به آرزو میگه که خودش زنگ میزنه. کومرو از طرفی نقشه کشیده و  خدمتکار را به خانه چاتای میفرسته تا به بهانه گرفتن مسکن به اونجا بره و بگه که حال کومرو خانم خوب نیست چاتایی زنگ میزنه به کمر و وقتی مطمئن میشه حالش خوبه بهش میگه بیا اینجا تا کمی حرف بزنه کومرو هم قبول میکنه آرزو بهش میگه زود برو برگرد من اینجا منتظرتم اما کومرو میگه بزار یه خورده بگذره یه خورده انتظار بکشه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا