خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۱۷ سریال ترکی بابا
قسمت ۱۷ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی بابا

بشرا که به زور از دست احمد فرار کرده با همان لباس خوابش به حیاط خانه می‌رود فضیلت او را از پنجره میبینه و پیشش میره سپس میگه این چه وضعیتی که اومدی؟ الان یه نفر تو رو ببینه چی میگه با خودش؟ بشرا بهش میگه بس کن بزار ببینن! اصلا می خوام بفهمن دیگه خسته شدم دیگه نمیکشم! اینجا رو نگاه کن اینجا خونه ای بابای منه و دارن تو خونه بابای خودم بهم تجاوز میکنن فضیلت بهش میگه این چه حرفیه که میزنی احمد شوهرته! بشرا میگه چه فرقی داره وقتی نمیخوام یعنی تجاوز کردن به حریم شخصیم اصلا میدونین چرا ما بچه دار نمیشیم؟ چون اصلاً ما زن و شوهر نیستیم من ازش بدم میاد و از مادرش میخواد تا پشتش باشد و طلاق بگیره اما فضیلت مخالفت میکنه و میگه طلاق چیه؟ مردم چی میگن؟ بشرا میگه مردم هر چی که میخوان بگن بگن اینجا من دختر توام باید حال خوب من برات مهم باشه. فضیلت دلش برای بشرا میسوزد اما نمیدونه چی باید بگه بشرا به اتاقش برمیگردد و گیره مویی که ایلهان بهش داده بود را سعی می کند دو تکه اش را به هم وصل کنه سپس با کلافگی به حیاط برمیگرده و بهش زنگ میزنه ایلهان وقتی از خواب بیدار میشه با دیدن شماره او جا میخوره و بهش میگه اتفاقی افتاده؟ بشرا میگه نه چرا اینو پرسیدی؟ ایلهان میگه همینجوری این موقع شب زنگ زدی فکر کردم اتفاقی افتاده بشرا به ساعت نگاه میکنه و میگه ببخشید اصلاً حواسم نبود سپس به ایلهان میگه هنوز اون گل هایی که بهم نشون دادی هستند؟ ایلهان تایید میکنه و میگه یه نفر را احتیاج داره تا بهشون رسیدگی کنه و آب بده بشرا بدون هیچ حرفی تلفن را قطع میکند. امین به همراه پسرهایش کبری را از بیمارستان مرخص می کنند امین وقتی به خانه برمی گرده تمام اهالی خانه را در سالن جمع میکند و میگه میخوایم امروز بریم گردش همگی از این تصمیم امین خوشحال میشود سپس سوار کشتی مجلل ساروهانلی ها می شوند.

جیحون شروع میکنه به گفتن امکانات کشتی بعد از تمام شدن حرف هایش امین بهشون میگه خوب حرفاشو شنیدین دیگه بسته هیچکدومتون از این اتاق خارج نمیشین همگی جا می خورند و دوباره اخم هایشان تو هم میره امین یک دفعه به خودش میاد و می خندد و میگه شوخی کردم. همگی از روزی که در پیش رو دارند هیجان زده هستند. بوراک برای بهتر شدن حال قدیر او را به سونا بخار میبره قدیر وقتی چشمانش را میبندد ایلهان وارد همان اتاق سونا بخار میشه قدیر با دیدنش کلافه میشه و میگه خیالت راحت شد چکتو گرفتی ایلهان میگه آره حداقل پدرم ساکت شد قدیر میگه خداروشکر حداقل پدر تو ساکت میشه سپس شروع می کنند با هم دیگه خندیدن. وقتی بوراک وارد سونا میشه قدیر با لحنی تهدید آمیز به ایلهان میگه از این به بعد بیشتر همدیگر را می بینیم. احمد بشرا را جلوی یک مرکز لقاح مصنوعی می برد و میگه الان میریم اینجا و درمان را شروع میکنیم و بچه دار میشیم بشرا بهش میگه تو اصلا منو دوست داری؟ تا حالا تلاش کردی که ببینی میشه یا نه اصلاً منو نوازش کردی که الان اینجوری میخوای بچه دار بشیم؟ منم یه آدمم احساس دارم و او را هل میده و از آن جا میره. ایلهان موقع رفتن یکی از خدمه اش پیشش میره و بهش میگه مهمون داریم ایلهان با کلافگی به طرف اتاق مهمان راهی میشه با دیدن بشرا چشمانش از خوشحالی برق میزند بعد از احوالپرسی بشرا گیره مویی که او بهش هدیه داده بود را بهش نشون میده و میگه اونا خیلی اذیتم کردن.

ایاهان چند دقیقه بدون هیچ حرفی کنارش می نشیند سپس ازش میپرسه الان آروم شدی؟ حالت خوبه؟ سپس دستش را دراز میکند و بهش میگه بیا بریم یه چیزی بهت نشون بدم بشرا چند دقیقه بدون هیچ حرفی دستش را می گیرد سپس دستش را رها میکند و به دنبالش میرود ایلهان او را به اتاقی می برد که عکس گلها را بهش نشون داده بود و میگه همشون اینجان حالشون خوبه سپس بهش میگه میتونی همین جا بمونی او میگه ماندن در این خانه فقط یک رویاست و من خیلی وقته دیگه رویا ندارم و از آن جا میره. احمد به خانه رفته و به فضیلت میگه دخترتون وسط خیابون منو ول کرد و رفت هر چی هم زنگ میزنم جواب نمیده. بشرا وقتی به خانه برمی گرده امین و فضیلت پیشش میرند و سرزنشش میکنن بشرا که دیگه نمیتونه تحمل کنه داد میزنه و میگه دیگه بسته من این آدمو دوست ندارم و فقط به خاطر ترسم از شما هیچی نمیگفتم اما دیگه نمیخوام ساکت بمونم سپس میخواد از اتاق بیرون بره که امین میپرسه کجا؟ بشرا میگه تو این دنیا فقط یک نفر هست که پشتمه و ازم محافظت می کند میرم پیش همون. ایلهان وقتی به خانه برمی گرده تخت پدرش را میبیند که به سالن اومده فیروز بهش میگه اینجا حرف میزنم که پدرت هم بشنوه از من ۲۰۰ میلیون دلار گرفتی که ۳۸ میلیون دلار شو برگردوندی بقیه پولو سریعاً پشت یک کامیون میزاری و بهم برمیگردونی وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی سپس از اونجا میره فرید به ایلهان میگه بی عرضه! این حرف بیشتر او را اذیت میکنه و سراسیمه به اتاقش می رود تا فکری بکنه قدیر همان موقع بهش زنگ میزنه و میگه خبرهارو شنیدم واست خیلی ناراحت شدم اگه بخوای بیشتر از این خانواده ام را اذیت کنی بیشتر خودت اذیت میشی سپس تلفن را قطع میکند ایلهان با عصبانیت مجسمه‌ای را به دیوار می کوبد بشرا به خانه قدیر میره و با چشمانی گریان میگه به حرفت گوش دادم ساکت نموندم حالا اجازه میدی باهات زندگی کنم؟ قدیر او را در آغوش می گیرد….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا