خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

ظفر پیش ملیس میره و با خوشحالی میگه تنها کسی که امروز میخواستم ببینمش، خیلی روز پراسترسی بود و او را در آغوش میگیره که ملیس با کلافگی از بغلش بیرون میاد و میگه بریم یخورده حرف بزنیم؟ او قبول میکنه که ملیس با عصبانیت میگه من میدونم چیکار کردی فقط بگو چرا؟ الان میدونی اونور بدون اینکه جرمی مرتکب شده باسه سالها میوفته پشت زندان! ظفر برای این کارش توجیه میاره و میگه مگه ندیدی چیکار کرد با ما؟ منو خواهرمو از شرکت بیرون کرد! اگه برای بابام اتفاقی بیوفته چه بلایی سرمون میاره؟ بهش فکر کردی؟ ملیس باهاش حرف میزنه تا آروم بشه اما ظفر نظرش برنمیگرده که ملیس میگه من نمیتونم با بار این عذاب وجدان زندگی کنم! هاریکا از راه میرسه و حرفشونو تموم میکنن. ملیس تو مسیر برگشت به خانه فواد بهش زنگ میزنه و میگه باید سریعا همدیگرو ببینیم مار مهمی دارم باهات سپس تو لابی هتلی که میمونه قرار میزاره. ملیس به اونجا میره که میگه چی میخوای از جونم؟ کارت چیه؟ فواد میگه تور بزرگی پهن کردی اولین باری که دیدمت بهت گفتم که خیلی باهوشی و به کمکت الان احتیاج دارم! من میخوام با نسلیهان ازدواج کنم ولی میخواد فامیلیشو بزاره کنار و قید خانوادشو بزنه ملیس میخنده و میگه فکر کرده ثروت تو کافیه؟ فواد میگه تو باید با ظفر حرف بزنی تا نسلیهان ببره تو شرکت و راضیش کنه وگرنه اگه ببینم دارم غرق میشم تورو هم غرق میکنم! ملیس با بهم ریختگی از اونجا میره. آلپ پیش مریح میره و میگه میخوام به یک بار برم اما هرکسیو اجازه نمیدن مریح میگه باشه کمکت میکنم سپس بهش یه دست لباس میده و میگه برو اونجا بگو مهمون منی. امید به بار رفته و به خاطر اوضاع روحی بدش تو خوردن نوشیدنی زیاده روی کرده آلپ به اونجا میره و مراقبشه.

سپس آلپ میخواد ببرتش خونه که امید میگه نه منو ببر ساحل حالم خوب نیست به تنهایی احتیاج دارم. آنها به ساحل میرن و امید شروع میکنه به گریه کردن و آلپ دلداریش میده. فردای آن روز ملیس به دم در اتاق نسلیهان و فواد میره. فواد با دیدنش ازش میپرسه تو اینجا چیکار میکنی؟ ملیس میگه با نسلیهان کار دارم. نسلیهان به اونجا میاد و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ از کجا فهمیدی اینجام؟ ملیس میگه از فردی پرسیدم و بهش میگه میتونیم تنها حرف بزنیم؟ فواد به لابی میره و ملیس به نسلیهان میگه من یه راهی پیدا کردم که میتونه اونور را نجات بده نسلیهان میگه چرا میخوای این کارو بکنی؟ ملیس میگه من میدونم که ظفر الان از روی عصبانیت و یه سوء تفاهم بی مورد این کارو کرده و بعدا منصرف میشه به خاطر همین میخوام اونور را نجات بدم و از اونجا بیرونش بیارم چون ناحقیه! نسلیهان میگه من نمیخوام خودمو تو بازی اونا دخالت بدم ملیس میگه برای تو هم سود داره میتونی جایگاهی که میخوایو بگیری نسلیهان میپرسه چجوری؟ ملیس میگه با اونور معامله میکنی که در ازای کاری که میکنی بیاد بیرون به جاش تمام حقی که تو شرکت داره را به تو بده نسلیهان از این فکر خوشش میاد و تو فکر میره. آنها باهم به اداره پلیس میرن. اونجا نسلیهان میره به ملاقات اونور. اونور با دیدنش میگه بلایی که سرم آوردین کم بود حالا اومدی با چشم خودت ببینی؟ نسلیهان میگه من اصلا تو این ماجرا دخالت نداشتم ظفر و مامانم نمیدونن که من اینجام اومدم بهت کمک کنم. سپس بهش میگه در ازای کاری که میخواد بکنه چی میخواد اونور عصبی میشه و میگه میدونستم نقشه تو بوده! این کارارو کردی که به چیزی که میخوای برسی آره؟ نسلیهان باهاش کمی بحث میکنه و میگه که من اصلا تو ماجرا دست نداشتم و وقتی میبینه اونور قبول نمیکنه از اونجا بیرون میاد.

ملیس بهش میگه بزار من برم باهاش حرف بزنم شانسمو امتحان کنم نسلیهان میگه تو میخوای چی بگی که من نگفتم؟ ملیس به فردی میگه واسش یه وقت ملاقات جور کنه.او میره داخل که اونور با طعنه میگه نامزدت میدونه اومدی اینجا؟ ملیس باهاش حرف میزنه و میگه ظفر نمیدونه من اومدم اینجا اونور فکر میکنه که اونم باهاشون دست به یکی شده و میگه گروه خوبی تشکیل دادین حالا هم به داداشم پشت کردی؟ ملیس بعد از کمی بحث کردن واسش میگه اصلا باشه من میخوام فقط بهت کمک کنم تا از اینجا بیای بیرون وگرنه سالها میوفتی زندان بعدش اصلا میرم که دیگه منو نبینی و از زندگیتون میرم بیرون بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون میاد که نسلیهان میگه راضی نشد نه؟ خیلی لجبازه! ملیس برگه ای را بهش نشون میده که امضاء کرده نسلیهان لبخند میزنه و میگه موفق شدی! ملیس میگه ولی ازم خواست تا آخر دادگاه پیش من باشه نسلیهان قبول میکنه. موعد دادگاه میرسه که ها یکا میبینه حمید هم حاضر شده و میگه تو چرا میای؟ اونجا پر از استرس و تنشه واست خوب نیست! حمید میگه اگه نیام فکر میکنن که منم موافقم که پسرم اون کارو کرده دیگه دهن خبرنگارارو نمیشه بست سپس راهی میشن. امید به ساعت نگاه میکنه و هرچی به دادگاه نزدیکتر میشه استرسش بیشتر میشه و در آخر دستشو میبره که با حالی بد به بیرون میره. آلپ پیشش میره و دلداریش میده و در آخر میگه حاضرشو سریع میرسونمت با موتور سپس راهی میشن. تو دادگاه همه اومدن و جلسه شروع میشه. وکیل اونور میگه ما یه شاهد داریم که میخواد شهادت بده همان موقع ملیس وارد میشه که ظفر و بقیه شوکه میشن و میگه من ملیس زینب گوون هستم همگی با تعجب بهش نگاه میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا