خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی محکوم mahkum به همراه تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی محکوم را برای علاقمندان به این سریال قرار داده ایم. برای خواندن این قسمت از سریال ما را همراهی کنید. سریال ترکی محکوم سریالی در ژانر اکشن و درام است که به خوبی توانسته خود را در دل بینندگان و منتقدین جا کند. کارگردان این سریال ولکان کوجاتورک (Volkan Kocatürk) است و بازیگرانی چون اونور تونا، اسماعیل حاجی‌اوغلو و سرای کایا در آن بازی می‌کنند. پخش سریال ترکیه ای محکوم از ۱۴ دسامبر ۲۰۲۱ (۲۳ آذر ۱۴۰۰) از شبکه FOX آغاز شده است. سریال محکوم به صورت دوبله فارسی از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱ از شبکه mbc persia و تکرارش روز بعد ساعات ۰۹:۰۰ و ۱۶:۴۵ پخش می شود.

قسمت ۱۷ سریال ترکی محکوم
قسمت ۱۷ سریال ترکی محکوم

خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی محکوم

پاشا و فیرات که در پشت کامیون پنهان شدن بعد از مدتی سردشون میشه اما چاره ای ندارد جز صبر کردن کامیون به طرف مرکز زندان بعدی حرکت می کنه بکیر با دیدن فیلم ها و پرس و جو متوجه فرار آنها میشود به خاطر همین سریعاً خودشو به مرکز زندان بعدی می رساند. وقتی کامیون به اونجا میره با باز کردن کابین، بکیر فیرات و پاشا را دستگیر میکند و به زندان خودشان منتقلشان می کند. تو مسیر فیرات به وکیل میگه من باید به بیرون از زندان برم چون فهمیدم که دخترم نازلی زنده هستش باید برم سراغ اون و پیداش کنم. بکیر بهش میگه هیچ مدرکی نداری که بی گناهی خودتو ثابت کنی اثر انگشت تو روی چاقویی که زینب باهاش کشته شده هست کاری از دست من بر نمیاد. فیرات به خاطر می‌آورد که شب حادثه قتل به طرف آشپزخانه رفته و با گریه بالا سر جنازه زینب می نشیند و اون چاقو را به خون های او آغشته می کند. سپس با گریه می نشیند و تمام عکسهای زنش و بچه اش را می سوزاند فیرات با یادآوری این ها به بکیر میگه شاید باورت نشه ولی همه این ها یه نقشه بود و تظاهر کردم به همش اما بکیر حرف هایش را قبول ندارد و به حرف هایش اعتنایی نمی کند. از طرفی فیرات از بکیر میخواد تا حرف هایش را باور کند و در رفتن از زندان بهش کمک کند بکیر با بی اعتنایی او را به سلولش میبرد. باریش را بعد از تصادف با آن شخص موتور سوار به طرف اداره پلیس میبرن. شخص موتورسوار اتفاق خاصی برایش نیوفتاده و باریش می تواند با قید وثیقه به‌راحتی از زندان آزاد بشود سپس باریش را به زندان می برند آنها میخوان او را از زندان آزاد کنند که باریش بهشون میگه نه نمیشه نباید بین من و بقیه فرق بزارین من می خوام همین جا بمونم.

جمره به آرایشگاه خاله اش می رود تا آنجا درباره علی تحقیق کند و بتواند سرنخی درباره اش پیدا کند بعد از چند دقیقه علی خودش با پای خودش به آرایشگاه پیش جمره می رود او با دیدن علی حساب جا خورده و تعجب میکند علی میخواد تا درباره نازلی یک سری حرف ها به جمره بزنه که همان موقع از پشت پنجره چشمش به ساشا می افتد که به اونجا داره میاد به خاطر همین علی حسابی می ترسد و از آن جا میره و ساشا جا میخوره. ساشا به داخل آرایشگاه می آید و با جمره صحبت می کند او به جمره میگه من یکی از کارکنان شرکت یساری ها هستم ساواش از من خواستند تا به دنبال شما بیام چون ایشون میخواد تا شما به عنوان وکیل به کارهایش رسیدگی کنید. جمره جا میخوره و میگه اما من وکیل خیلی حرفه ای نیستم! باریش به اتاق رئیس زندان میرود و در حال خوردن غذا هستش رئیس زندان به یاد می‌آورد که مکالمات ملاقات علی با فیرات را شنود کرده بود و از حرف هایشان متوجه شده که احتمال می دهد که متوجه شده باشد که نازلی زنده است بعد از تمام شدن غذایش با چمدان به دست به طرف زندان می رود. باریش بنا به درخواست خودش به طرف سلول فیرات میرود فیرات با دیدن او جوری رفتار میکنه که انگار غریبه است و اونو نمیشناسه. خبر دستگیری ساواش یساری در اخبار پخش میشود. زاهد با دیدن این خبر در اخبار حسابی به هم میریزد و سریعاً زنگ میزنه به رئیس کل دادستان. رئیس کل دادستانی با طاهر صحبت میکنه سپس سرزنشش میکنه که چرا ساواش را زندانی کرده طاهر بهش میگه به درخواست خودش این کار را انجام دادیم خودش اصرار کرد که میخواد به زندان بره.

منشی زاهد به بوگه زنگ میزنه بد و بهش میگه که زاهد میخواد تورو ببینه به خاطر همین به طرف اتاق زاهد راهی می شود و در خیالش فکر می کند که وقتی وارد اتاق زاهد شد تمام ماجرا را برایش تعریف می کند و بهش میگه که باریش ساواش را کشته و خودش را به جای او جا زده و اینجوری خودش را راحت میکند اما منصرف می شود و چیزی به زاهد نمیگه. جمره در خانه خاله اش به پرونده باریش که ساشا بهش داده بود نگاه می‌کند تا ببینه اوضاع چه جوریه میتونه وکالتشو قبول بکنه یا نه. بعد از چند دقیقه خاله جمره پیشش میره و ازش میپرسه که داره چیکار میکنه جمره ماجرا را برایش تعریف میکنه که او با شنیدن اسم یساری ها حسابی به هم میریزد و اخم هایش تو هم دیگه میره سپس از جمره میخواد تا وکالت این فرد را قبول نکند و اصلاً خودشو دخالت نده به ماجراهای این خانواده اما جمره ازش میپرسه که چرا انقدر از یساری ها بدش میاد و باهاشون مشکل داره؟ خاله اش یه جمله بهش میگه نه اصلا همچین چیزی امکان نداره اما وقتی میبینه جمره پا پیچ شده حرف را عوض می‌کند و از جواب دادن به این سوال طفره میده……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محکوم Mahkum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا