خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۱۷ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۱۷ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۱۷ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

ثریا بعد از کمی بحث و دعوا کردن با شوهرش بهش میگه من حاضرم برم تو زندان ولی دیگه با تو زندگی نکنم به وکیلم میگم برگه های طلاقو آماده کنه و به خانه میره. آلپای که به خانه سنگول رفته بود بهش میگه از چی واست بگم؟ سنگول میگه میتونی از ۱۱ سال پیش شروع کنی به تعریف، بعد از کمی حرف زدن آلپای بهش میگه چرا توافق نامه ای که واست فرستادمو قبول نکردی؟ پیشنهاد خیلی خوبی بود که! سپس باهمدیگه بحث میکنن. آزرا به سرگن میگه زن های تو اون سایت چجورین؟ سرگن میگه یعنی چی؟ یکسری زن معمولی که تو خیابان ریختن، آزرا میگه با چند نفرشون قرار گذاشتی؟ سرگن میگه من با هیچکی قرار نزاشتم آزرا میگه دروغ نگو! سرگن میگه دروغ نمیگم فقط پروفایل یکیو دیدم چون مثل من تو پرورشگاه بزرگ شده بود. سرگن وقتی میره پیش بچه هاش آزرا سریع تبلتشو برمیداره و عکس هاشو نگاه میکنه سپس چشمش به همون عکسی که واسش با ایمیل فرستاده بودن میوفته سرگن میاد و میگه هرچقدر که میخوای بگرد. آزرا میگه تو که صدف دوست نداشتی! چی شده اینجا صدف میخوردی؟ سرگن میگه دوستم اصرار کرد خوردم سپس آزرا میپرسه ازمیره؟ او تایید میکنه. آزرا بچه ها را میگه برن بخوابن و شروع میکنه باهاش دعوا کردن سرگن دست پیشو میگیره که پس نیوفته و میگه تو اصلا منو فراموش کرده بودی همه زندگیت شده بود مشکلات مامانت، خواهرات، پدرت، بچه ها اصلا یادت رفته بود که منی هم هستم! آزرا میگه میدونم چی تو سرته دروغاتو گردن من ننداز! آلپای شب را پیش سنگول می مونه وقتی سنگول از خواب بیدار میشه قهوه واسه آلپای درست میکنه و نزدیک بینیش میبره تا با بوی قهوه از خواب بیدار بشه سپس بهش میگه قهوه ات را همونجوری که دوست داشتی درست کردم آلپای تشکر میکنه که وقتی میخوره حالش بد میشه و میگه این چی بود دیگه!؟

سنگول میخنده و میگه موقع خواستگاری دلم نیومد اذیتت کنم ولی گفتم الان جبرانش کنم، آلپای میگه تو دیوونه ای. سنگول میگه فکر کردی من با چهارتا قربون صدقه ات خام میشم؟ سپس حلقه اش را درمیاره و ازش میخواد از اونجا بره. صنم تو اتاق چولپان هستش که چولپان به اتاقش میره و میگه باز دنبال چی میگردی؟ صنم میگه که ببینم چیا دیگه ازمون پنهان کردی! سپس میگه اوضاع اصلا خوب نیست چولپان میگه نگران نباش همه چیزو جفت و جور میکنم درستش میکنم. صنم با کمی حرف زدن با مادرش متوجه میشه که او هنوز پدرشو دوست داره سپس عصبانی میشه و به طرف خانه فاروق میره. اونجا باهاش دعوا میکنه که پول از مادرش میگرفته این همه سال و فاروق میگه که اونجوری که فکر میکنی نبوده در آخر صنم میگه که ازت متنفرم بابا و از اونجا میره. آلپای به موسسه حقوقی آرمان میره و وسط سالن آزرا را میبینه و صداش میکنه سپس باهاش دعوا میکنه و میگه تو سنگولو شیر میکنی آره؟ وگرنه اون عقلش به این چیزا قد نمیده! بد میبینی با من در نیوفت راضیش کن توافقی جدا بشیم آزرا میگه بیشتر از ۱۰ سال به همسرتون خیانت کردین بعد طلبکارم هستین؟ و شروع میکنه به تحقیر کردنش و در آخر میگه دفعه آخرتونم باشه با این تن صدا با من حرف میزنین سپس میره که آلپای میگه بهتره خودتو جلو آینه ببینی! شوهرت حق داشته بره تو اون سایت آزرا با شنیدن این حرف بغض میکنه و به اتاقش میره. آرمان به اتاقش میره و میگه بهت ۱ هفته مرخصی با حقوق میدم برو استراحت کن اما آزرا میگه نه ممنون کار کنم بهتره واسم خودخوری نمیکنم اینجوری در ضمن ثریا خانم داره میاد آرمان میگه باشه هرجور راحتی تو افتخار منی و از اونجا میره.

فاروق به کافه گونش میره ولی او بهش میگه اینجا دیگه واسه تو باز نیست. یه پیک جلوی صنم را میگیره و یه دسته گل میده که صنم فکر میکنه دوباره وورال هستش واسه همین کلاهو از رو سرش برمیداره که میبینه یه نفر دیگه ست سپس صنم عذرخواهی میکنه که وورال از پشت سر میاد و میخنده سپس بعد از کمی حرف زدن دعوتش میکنه که شب باهاش بره بیرون شام بخورن و میگه آدرس رو کارت هست و میره. وقتی بالا میره گونش بهش میگه دلم تنگ شده واسه اون شبی که سوییچ ماشین مامانو پیچوندی و باهمدیگه رفتیم چشمه میتونم بگم بهترین تعطیلات آخر هفته ام بود صنم میگه آره خیلی خوب بود گونش سوییچ را بهش نشون میده که صنم جا میخوره و میگه چجوری برداشتی؟ چیکار کردی؟ گونش میگه امشب باهم میریم دیگه؟ این تنهاییو هممون احتیاج داریم به خصوص آزرا! صنم به دسته گل نگاه میکنه و یاد قرارش با وورال میوفته که گونش میگه اگه بیای آشتی میکنیم! صنم قبول میکنه. اوکان با وکلایش به موسسه حقوقی میان که آزرا میگه فعلا جلسه داریم بعدش میتونن بیان داخل سپس اوکان به ثریا میگه از خر شیطون بیا پایین وگرنه میری زندان! آزرا میگه با کدوم جرم؟ سپس میکروفونو بهش نشون میده اوکان جا میخوره و میگه چجوری؟ ثریا تعریف میکنه که وقتی میخواست خودش تست کنه که غذاش مصموم نیست انداخته بود تو جیب کتش سپس صدایش را پخش میکنه و میگه حالا جرأت دارین که پیش پلیس برین؟ اوکان عصبی شه و میگه حساب این کارتو پس میگیرم. ثریا بعد از رفتنش وقتی میبینه که همونجوری پیش رفت که میخواسته خیلی خوشحال میشه سپس به آزرا میگه امیدوارم حرف های شوهرت حقیقت داشته باشه و عضوی از کلوپ ما نباشی سپس از اونجا میره که آزرا تو فکر فرو میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا