خلاصه داستان قسمت ۱۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۱۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۱۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۱۷ فصل چهارم سریال از سرنوشت

آرزو وقتی سهراب میره تلاش می‌کند تا بدون عصا بتواند راه بره، اما موفق نمیشه و به زمین میخوره و با درماندگی روی زمین میشینه و گریه میکنه. بعد از رفتن آن زن از کارگاه هاشم پیش آرام میره که میبینه داره گریه میکنه و ازش می پرسه که اتفاقی افتاده؟ و بهش میگه ببخشید من فکر نمیکردم همچین آدمی باشه که ناراحتت کنه وگرنه راهش نمیدادم! سپس آروم میگه هرچی بود تموم شده رفت، هاشم میگه آخه چطور یه دوست میتونه بیاد انقدر حال دوستشو خراب کنه و بره! آرام میگه دوستم نبود خواهر شوهر سابقم بود! هاشم جا میخوره و میگه نمیدونستم ازدواج کردین هاشم می‌گه هرچی بوده مال گذشته بوده و الان تموم شده رفته. هاشم با تعجب میگه آهان پس اومده تا دوباره بینتونو خوب کنه و آشتیتون بده؟! آرام با گریه میگه من فرصت هامو دادم اما هیچ تلاشی برای بهتر شدن و درست شدن نکرد سپس میگه پس شما هم مثل من این دردو کشیدین! روزی که منو دیدین، همون اوایل روزهای کاری که انقدر عصبی بودم به خاطر این بود که همسرم،  عشق دوران کودکیم منو ول کرد و رفت.

آرام بهش میگه اگه انقدر دوسش داری تلاش کن تا به دستش بیاری او میگه ولی اصلا به من اجازه نداد تا تلاشمو بکنم، فرصتی نداد کاری کنم که داغونم کرد. آرام ازش میپرسه چیکار؟ هاشم میگه ازدواج کرد! نغمه وقتی به سر کارش میره میبینه که فریبا نیومده به خاطر همین از برادرش میپرسه که کجاست؟ او بهش میگه فریبا مریض شده و امروز تو خونه اش میمونه و استراحت میکنه. نغمه هم مرخصی میگیره و به خرید و سپس به خانه فریبا میره. وقتی به آنجا میرسه شروع میکنه به رسیدگی به فریبا و سوپی که خانه پوری براش درست کرده را بهش میده. فریبا کلافه میشه و میگه کی بهت گفته من مریضم؟ تو خونه افتادم؟ اون داداش دهن لقم گفت آره؟ نغمه میگه اون تقصیری نداشت من پرسیدم و ازش خواستم تا آدرس بده تا به اینجا بیام. خیلی دوست داشتم برای اولین بار با شیرینی شکلاتی چیزی بیام اما مثل اینکه باید با لیموشیرین و لیموترش و شلغم میومدم سپس بهش میگه تا زمانی که تو بخوری من برم به کارهای دیگه برسم. اما فریبا میگه اصلا نمیتونم بخورم. آرزو میز شام مفصلی درست کرده و منتظر سهرابه.

وقتی سهراب میاد با دیدن میز شام ازش میپرسه خبریه؟ آرزو میگه شام خیلی چیزا هست حالا دست و صورتتو بشور بیا باهم دیگه صحبت می کنیم. در حین غذا خوردن آرزو به سهراب میگه که من تصمیم گرفتم و می خوام عمل کنم و شانسمو امتحان کنم. سهراب بهش میگه حرفشم نزن ریسک این عمل خیلی بالاست اما آرزو پافشاری می کنه و می گه من دیگه از این وضع خسته شدم دلم میخواد بچه دار بشم و دنبال بچم بدوم. نمیخوام بقیه عمرم با این عصا باشه. سهراب با عصبانیت میگه اگه خدایی نکرده زبونم لال یک درصد وضعیت بدتر بشه و برای همیشه روی ویلچر بشینی موقع میخوای چیکار کنی؟ و با ناراحتی سر میز شام بلند میشه و با اتاق میره. فریبا به نغمه میگه من دوست دارم همیشه سوت و کور باشه خونه از آرامش خوشم میاد اما نغمه میگه من نقطه مقابلتم! من دوست دارم دور و برم همیشه شلوغ باشه از همهمه و جمعیت خوشم میاد. سهراب وقتی میبینه عباس وارد کارگاه شد بهش میگه تا یک لحظه پیشش بره اما عباس بی اعتنایی میکنه و میگه چند دقیقه دیگه میام و به اتاق میره. سهراب متوجه حال عجیب عباس میشه. وقتی پیشش میره بهش لیست مواد اولیه را نشون میده.

سهراب میپرسه چیزی شده؟ عباس میگه نه همه چیز درسته! سهراب میگه میونه‌ی خودمونو میگم! عباس میگه نه همه چیز اوکیه و میره. سهراب و آرزو به بیمارستان پیش دکتر میرن و باهاش درباره عمل آرزو مشورت می کنند. دکتر بهشون میگه ریسک عمل ۵۰-۵۰ هستشن. یکی از ضایعه ها را خیلی راحت میشه برطرف کرد اما اون یکی چسبیده به نخاع و قول صددرصد نمیتونم بهتون بدم که سالم از عمل در بیاید یعنی احتمال داره که ویلچر نشین بشین. آرزو میگه عیبی نداره می خوام شانسمو امتحان کنم دکتر بهش میگه تا زمانی که همسرتون اجازه نده کاری پیش نمیره از آن جایی که سهراب مخالفه چیزی را امضا نمی کنه و از بیمارستان بیرون میان .وقتی به خانه می رسند آرزو از سهراب خواهش میکنه تا اجازه بده عمل بشه اما سهراب می‌گه من اصلا نه بچه می خوام نه میخوام بابا بشم بس کن این بازیو! آرزو می گه فقط مگه بچه هستش؟ من خودم می خوام تکلیفم با خودم مشخص بشه خسته شدم از بس با خودم فکر کردم که اگه عمل کنم خوب بشم چی؟ می خوام امتحان کنم. حداقل اون موقع تکلیفم مشخص میشه.

سهراب می‌گه اگه یه درصد ویلچر نشین بشی از اینکه الان هستی ناراحت تر و داغون تر میشی و من نمیتونم تورو تو این وضعیت ببینم تا زمانی که زنده ام همچنین اجازه ای نمیدم. آرزو سرجایش مینشیند و گریه میکنه. نغمه در اتاقش در حال دیدن فیلم عروسیش با هاشمه. خاله پوری به اتاقش میره که او به محض وارد شدن مادرش لپ تاپ را میبندد. خاله پوری ازش می پرسه که برای نظری عدس پلو یا قیمه. نغمه بهش میگه فرقی نداره. خانه پوری وقتی حال داغون و چشمان اشکیه نغمه را میبینه بهش میگه تا کی میخوای تو این دوراهی بمونی؟ نغمه در جواب میگه وقتی یه راهیو شروع می کنی باید تا تهش بری راه برگشتی نداری باید بری تا ببینی چی میشه! خاله پوری میگه من هاشم خوب میشناسم این سر دوراهی گیر کرده و تو هیچ راهی وارد نمیشه و سعی میکنه او را مجاب کنه تا به هاشم یه فرصت دیگه بده و خودتو از این عذاب کشیدن خلاص کن. نغمه میگه پس قیمه  پارسال عدس پلو بود! خاله پوری فوری با لبخند از اتاقش بیرون میاد و نغمه به دیدن فیلمش ادامه میده….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا