خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

همه سر میز شام نشستند و در حال غذا خوردنن. صفیه از هان میپرسه خب امروز با بابا کجا رفتین؟ چیکار کردین؟ هان میگه رفتیم اسکندر کباب خوردیم صفیه می گه آهان پس همون اونارو خوردین که دیگه این غذاها را نمی خورین! حکمت که به خاطر رفتن عمر ناراحته تو خودشه، جیلان بهش میگه گرفته‌ای عمو حکمت جان چیکار کنم که حالت خوب بشه؟ او نگاهی به هان میکنه و میگه هیچ کاری از دست شماها بر نمیاد. از آنجایی که همه کمی حالشون گرفته است خوب غذا نمیخورن و صفیه فکر میکنه غذاشو دوست نداشتن و ناراحت میشه ناجی حواسش نیست و یک دفعه با دستش نان برمیداره صفسه با دیدن او با صدای بلند یک دفعه میگه وای ناجی داری چیکار می کنی؟ همه اینا رو حیف و میل کردی! دیگه باید بریزم دور! ناجی که به خاطر حمله‌ای که بهش دست داده کمی ذهنش درگیره بهش میگه حالا که چیزی نشده گذاشتن سر جاش! صفیه کمی دلخور میشه از طرز رفتار ناجی و به بهانه آب آوردن به آشپزخانه میره و بهشون میگه دیگه هم این غذا را درست نمی کنم معلومه که اصلاً دوست نداشتین.

بعد از رفتن صفیه جیلان بهشون میگه میدونم حالتون گرفته است! ولی بهتره یه خورده لبخند بزنین. صفیه واسه شماها این غذارو درست کرده سپس از سر جایش بلند میشه و پیش صفیه میره. جیلان ازش می پرسه که کمک می خوای؟ صفیه میگه نه سپس پیشش میره و میگه احساس می کنم ناجی از من زده شده یه جوریه امروز، جیلان بهش میگه مردی که از زنش خسته شده باشه با دسته گل خونه نمیاد صفیه قبول میکنه و بهش میگه ولی فکر کنم هان خسته شده چون همش تو خودش بود یه جوری بود جیلان میگه واقعاً؟ به نظرتون باید چیکار کنم؟ صفیه میگه یه خورده از من یاد بگیر سنگین رنگین باش مثل باد لطیف باش یه خورده عشوه بیا، جیلان و نریمان از حرفهای صفیه خنده‌شان می گیرد و میگه دیگه از این به بعد باید بیایم از صفیه یاد بگیریم. صفیه پیششون میره و میگه ما میخوایم دخترانه با هم حرف بزنیم و قهوه بخوریم و به نریمان میگه به گلبن زنگ بزن اونم بیاد اون قدرشناسه مثل اینا نیست و از اونجا میرن. اسد سر میز شام حالش گرفته است که گلبن بهش میگه من کاری کردم ناراحتی؟ اسد میگه نه صدای مامانم پشت تلفن یه خورده گرفته بود فکرم پیش اونه!

همان موقع نریمان به گلبن زنگ میزنه و ازش میخواد تا پیششون بره اما گلبن بهش میگه فردا میام الان داشتم با اسد حرف مهمی میزدم نمی تونم بیام اسد خوشش میاد و بهش میگه بعضی وقتا منو شوکه میکنی! حکمت به اتاقش رفته و مدام به عمر زنگ میزنه اما جواب تماسشو نمیده به خاطر همین کلافه میشه و با ناراحتی به صفحه گوشیش نگاه میکنه. هان پیشش میره و بهش میگه هنوز از دستم ناراحتی؟ حکمت میگه نباید باشم؟ به خاطر تو دیگه جواب تماسامم نمیده! هان بهش میگه بابا اون پسر تو نیست، حکمت با کلافگی میگه آره فقط تو پسر منی هنوز هم عوض نشدی مثل بچگیات هستی چیزی که مال تو بود و نمی خواستی کسی دیگه داشته باشه! هان با کلافگی از اونجا بیرون میره. فردای آن روز صفیه به حمام میره تا به ناجی بگه صبحانه آماده است که میبینه او در حال اصلاح کردنه و تمام خرده موهایش تو روشویی ریخته.

او حسابی چندشش میشه اما جلوی خودش رو میگیره تا به ناجی چیزی نگه با بیرون آمدن ناجی بلافاصله حکمت به داخل سرویس میره و صورتش رو میشوره صفیه سعی میکنه جلوشو بگیره و بهش میگه صبر میکردی اول اونجارو میشستم بعد سپس حکمت با حوله ناجی که دم دست بود صورتش را خشک میکنه صفیه حسابی عصبانی و نگران میشه و به ناجی میگه بیا ببین چیکار کردی؟ صدبار بهت گفتم مراقب باش حالا بابا با حوله تو صورتشو خشک کرد اگه مریض بشه من چیکار کنم؟ ناجی به صفیه میگه آروم باش، نگاه کن برای بابات هیچ اتفاقی نیفتاد الکی شلوغش کردی سپس بهش میگه معذرت می خوام نتونستم رو حرفم بمونم و با ناراحتی از اونجا میره. گلبن پیش صفیه میاد و ازش میپرسه داری چیکار می کنی؟ صفیه میگه منتظر بودم ناجی بره تا روشویی را بشورم مگه نمی بینی پر از مو شده! سپس گلبن بهش میگه جلوی خودش تمیز میکردی مگه چی میشد؟

بالاخره اونا میدونن که ما نمیتونیم و باید بهمون مهلت بدن تا خودمون و جمع کنیم سپس می‌گه اومدم یکسری از وسایلمو از اتاقم بردارم تا ناجی اونجا راحت باشه. صفیه می‌گه احتیاجی نیست گلبن ناجی تو اتاق من میخوابه گلبن فکر میکنه که آنها روی یک تخت میخوابن و حسابی جا میخوره و بهش میگه بهت افتخار می کنم آبجی آفرین و باحالی گرفته به خانه اش برمیگرده. هان در حال بیرون رفتن از خانه هست که آنیل را روی راه پله میبینه که نشسته ازش می خواد تا از دل رویا در بیاره چون خیلی باهاش بد حرف زده. بهش میگه چیکار کنم آنیل؟ من همینم هی بهش میگم سردم نیست اما هی میگه کت بپوش! آنیل بهش میگه آره اون نمیدونه که خیلی وقته تو یخ زدی امیدوارم بعداً کسیو پیدا کنه که بخواد گرمش کنه و از اونجا میره‌ گلبن پیش دکتر میره و بهش میگه دیگه خسته شدم از ترسیدن دلم میخواد با اسد تو یک اتاق بخوابم اما نمیتونم سپس گریه میکنه. دکتر او را دلداری میده و ازش میخواد تا دستشو بذار روی میز سپس بهش میگه حالا که دستتو زدی به میز ازت می خوام تا آخره جلسه دستتو پاک نکنی و بزاری همینجوری بمونه.

گلبن با اکراه قبول می کنه سپس براش تعریف میکنه که زمانی که بچه بوده یه بار با مادرش تو خونه تنها بوده به خاطر همین پیشش میره تا کنار او بخوابه مادرش داستان سفید برفی را برایش تعریف می کنه و آخر داستان را اینجوری تعریف میکنه که شاهزاده با بوسیدن سفید برفی اونو میکشه و بهش میگه چیزی که خواهرت تعریف کرده اشتباهه و حواست باشه تا آخر عمرت سیبی را نشسته نخوری و نزاری هیچ مردی تو را ببوسد وگرنه میمیری. گلبن با گریه به دکترش میگه من هنوز که هنوزه از سیب قرمز متنفرم و نمیتونم بخورم و فکر می کنم با نزدیک شدن اسد بهم من میمیرم! دکتر بهش میگه دیگه الان وقت عمله وقت رویابافی نیست دیگه تجربه توی رویا را باید بزاری کنار تو واقعیت عملیش کنی سپس قهوه با شکلات سفارش می دهند تا با همدیگه بخورند. دکتر بهش میگه دیدی اتفاقی واست نیافتاد! اصلا یادت رفت که دستت کثیف بود و زدی به میز گلبن تو فکر فرو میره و تایید میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا