خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۸۷ سریال ترکی دختر سفیر
قسمت ۱۸۷ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۱۸۷ سریال ترکی دختر سفیر

گاوروک به سنجر خبر می دهد که کشتی شکسته ای که ماوی چند ماه پیش اجاره کرده بود تعمیر شده و قابل استفاده است. سنجر از گاوروک می خواهد که در این مورد نه به ماوی نه به کس دیگری چیزی نگوید چون نقشه ای در سر دارد. همه خدمتکارها با عجله در حال رفت و آمد و تدارک عروسی اند و خالصه خودخوری می کند. در این بین او می خواهد با ملک کمی وقت بگذراند اما ماوی به او می گوید: «وقت مدرسه ملک شده باید بره. » خالصه احساس می کند در قابل ماوی کاملا بی دفاع شده و قدرتی ندارد و با نفرت به او خیره می شود. ماوی هم حس می کند این زن نقشه ی خرابکارانه ای در سر دارد. الوان به ماوی می گوید که حس می کند باردار شده و ماوی بسته ی تست بارداری به او می دهد و می گوید: «بعد از جشن عروسی این کارو بکن تا کل عروسی رو اضطراب نداشته باشی. » الوان از خدا می خواهد که آبرویش را نبرد و او را با حاملگی امتحان نکند. در همین حال بورا هم به خواست الوان به عروسی می آید و یحیا که چشم دیدن او را ندارد با خشم می گوید: «امروز شنیدم که مهلت اجاره ی مغازه ت تمام شده و تو میخوای به استانبول برگردی.

پس چرا هنوز اینجایی؟!» الوان که تازه این را شنیده بورا را به گوشه می برد و می پرسد: «پس چرا به من چیزی در مورد رفتن نگفتی؟ » بورا جواب می دهد: «قبلا به تو گفته بودم که من آدم موندن یجا نیستم. به زودی میرم و تو هم اگه خواستی با من بیا. » الوان که از بیخیالی او ناراحت شده به فکر فرو می رود.
دودو که از رفتار سرد یحیا ناراحت شده خودخوری می کند و دوستش به او می گوید: «زهرا به خاطر تو زن چندین ساله ش رو رها کرد و حالا هم همین کارو با تو میکنه. تو زن زیبایی هستی و با این حال اینطور رقت انگیز رفتار میکنی. بهتره مسیر تازه ای رو شروع کنی و به فکر آینده ت باشی. »
از ان طرف سدات به چلبی که از همکاری خالصه هم ناامید شده به او می گوید: «متوجه شدم سنجر برای خوشحال کردن ماوی دنبال پدر اون میگرده. من یه فکری دارم. این که یه نفرو پیدا کنیم و اونو جای پدر ماوی معرفی کنیم. اینطوری کسیو داریم که هم محبت ماوی رو جلب میکنه و هم علیه سنجر و به نفع ما جاسوسی میکنه. » چلبی از این فکر خوشش می آید.

در عمارت افه اغلو زهرا با لباس عروس بسیار زیبا شده. ماوی می گوید: «بهتره تو زیباترین روز زندگیت به خاطر خودت و گاوروک با مادرت صحبت کنی و اونو راضی کنی. » زهرا با این که میداند مادرش خودخواه تر از این حرف هاست با این حال سراغ خالصه می رود و از او می خواهد که تنهایش نگذارد و در عقدش شرکت کند اما خالصه می گوید: «چون میدونم اشتباه میکنی و پشیمون میشی قبول نمیکنم. نمیتونم یه گوشه بایستم و برات دست بزنم. » زهرا با ناراحتی می رود و خالصه که احساس می کند بچه هایش را از دست می دهدف سراغ سدات می رود و می گوید: «همکاری با تورو میپذیرم. تو زنتو برمیداری و میری و من دوباره بچه هام رو کنارم خواهم داشت. »
مراسم عقد به خوبی انجام می شود و زهرا و گاوورک با خوشحالی عقد نامه را امضا می کنند و همه به آنها تبریک می گویند. ملک که دوست دارد ماوی و پدرش را در لباس عروس و داماد ببیند از ماوی قول می گیرد به زودی جشن بگیرند. ماوی هم لباس عروس به تن می کند. سپس ماوی به اتاقی می رود و از خودش تست بارداری می گیرد و با حیرت متوجه می شود که حامله است و گریه می کند. سنجر در اتاق را می زند اما ماوی در را قفل کرده و سنجر نگران او می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا