خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۱۸۷ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۱۸۷ سریال ترکی زن (کادین)

ایدیل دوباره شروع می کند تا در مورد شیرین و دوستی اش با شوهر خواهرش حرف بزند اما امره با عصبانیت مانع او می شود و می گوید که همه چیز را میداند و لازم نیست ایدیل به خودش زحمت بدهد. ایدیل از اینکه امره با این وجود هنوز هم شیرین را دوست دارد تعجب می کند. شیرین به کافه برمی گردد و به خدیجه می گوید که انور در مغازه نبوده. خدیجه نگران می شود و با انور تماس می گیرد اما گوشی اش خاموش است. انور در کوچه است که جواب خدیجه را می دهد و به دروغ می گوید که در قهوه خانه است و مشغول کار. بعد وقتی به قهوه خانه می رسد، با خدیجه روبرو می شود که جلوی در آن نشسته و خدیجه با ناراحتی و عصبانیت به او خیره می شود و بعد می گوید: «مگه قرار نبود همه چیز رو به هم بگیم انور؟! » و با قهر از او فاصله می گیرد. انور با ناراحتی دنبال خدیجه می افتد و توضیح می دهد که مجبور به این کار شده چون قیسمت از او خواسته بوده تا به کسی این موضوع را نگوید و در مورد این که عارف گفته بهار و بچه ها از خانه ی قبلی نیست شده اند می گوید و خدیجه با ناراحتی نگرانی راه می افتد تا همه چیز را به پلیس بگوید و به حرف انور هم که از او خواهش می کند این کار را نکند گوش نمی دهد. بهار در اتاق خواب است که خدمتکار بچه ها را برای ناهار صدا می زند. بچه هام به طبقه پایین می روند.

کمی بعد بهار از خواب بیدار می شود و وقتی متوجه می شود که بچه ها در اتاق نیستند نگران می شود و با ترس از اتاق بیرون می رود و پایش به جعبه ای که جلوی در بوده گیر می کند و زمین می خورد. او جعبه را باز می کند و با لباس عروس سفیدی روبرو می شود و ناباورانه بغض می کند. ناگهان بچه ها به طبقه بالا می آیند و وقتی می بینند بهار روی زمین افتاده به سمتش می روند و محکم در آغوشش می گیرند. نیسان گریه می کند و بهار دلیلش را می پرسد. بچه ها با ناراحتی می گویند که می دانند حتما دوباره مریضی مادرشان برگشته و او چیزی به انها نگفته. بهار هم سعی می کند آرامشان کند و می گوید که همچین چیزی نیست. بعد دوروک متوجه جعبه و لباس عروس می شود و می پرسد که ان چیست. بهار می گوید که نمیداند و بعد گریه اش می گیرد و بچه ها را در آغوش گرفته و گریه می کند. نظیر از پشت دیوار همه اینها را می بیند و متاثر می شود. بعد وقتی بهار و بچه ها داخل اتاق برمی گردند، یکی از نگهبان ها جعبه ی لباس عروسی را داخل اتاق و پیش بهار می گذارد و بهار بدون حرفی فقط به ان خیره می شود. انور خدیجه را پیش قیسمت می برد تا او را مجاب بکند که پیش پلیس نرود. کمی بعد همکار قیسمت سراغ او می آید و با هیجان خبر می دهد که کسی به او زنگ زده و از عارف خبرهای مهمی برایش دارد.

قیسمت انور و خدیجه را مرخص می کند و بلافاصله شماره ناشناسی با او تماس تصویری می گیرد که در ان سارپ و سوات و مونیر دیده می شوند و سارپ می گوید: «من سارپ چشملی هستم. کمکمون کنین. ما خونه نظیر کورکماز هستیم. » و تماس قطع می شود. قیسمت با تعجب و فورا به سمت اداره پلیس می رود و از دادستان می خواهد که اجازه بررسی خانه نظیر را به او بدهد. دادستان با تردید و اینکه برایش دردسر نشود قبول می کند. انور در خانه به خیال اینکه ایدیل آنجا نیست به خدیجه می گوید که بهتر است مانع رابطه ی امره و شیرین بشوند چون امره بابای آردا است! خدیجه ناباورانه به او چشم می دوزد و ایدیل هم که در اتاق بوده با شنیدن این حرف نفسش بند می آید! خدیجه داخل اتاق می رود و با ناراحتی به انور می گوید حالا که جیدا هم قصد گفتن همچین چیزی را به امره نگوید بهتر است آنها هم سکوت کنند و در رابطه ی ان دو دخالت نکنند. انور با ناراحتی به خدیجه چشم می دوزد و می گوید :«پس اون خدیجه با وجدان من کجاست… » افراد پلیس به خانه ی نظیر می روند و با نشان دادن حکم تفتیش وارد خانه شده و نظیر با بیخیالی به آنها اجازه تفتیش را می دهد. انه همه جا را می گردند اما چیزی پیدا نمی کنند.بهار به همراه دورک و نیسان و سارپ جلوی در خانه ی خدیجه و انور است و زنگ خانه را به صدا در می آورد…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا