خلاصه داستان قسمت ۱۸ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۱۸ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۱۸ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۱۸ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

مادر ییلدیز پیشش میره و بهش میگه خبر را دیدی؟ فهمیدی خبرت همه جا پر شده؟ ییلدیز عصبانی میشه و میگه ببین میخواد منو خائن نشون بده و خبرهای خودش کهنه شده. کومرو به خانه چاتای میره و میگه زودتر حرفتو بزن همینجوری که اینجا هستم خیلی ناراحتم و دارم عذاب میکشم چاتایی از کومرو مدرک میخواد و میگه من برای گرفتن حضانت بچه‌ام به مدرک نیاز دارم کومرو میخنده و میگه ترانه های عاشقیت برای زنت دیگه تموم شد؟ حالا بچه‌تو فقط میخوای؟ چاتای بهش میگه من فقط دوست دارم خانوادم برگرده کومرو حالش گرفته میشه و از روی حرص می خنده و میگه اونم چه خانواده ای. بخاطر همچین زنی کسیو از دست دادی که دوست داشت من زجر کشیدم حالا نوبت توئه و از آن جا میاره. مهمت پیش دوعان میره و بهش میگه چیزی که خواستین را پیدا کردم از یه آشنا تو هتل فهمیدم همان شبی که شما آنجا بودید ییلدیز خانم هم اونجا بوده اونم آخرای شب.

دوعان میپرسه با کی قرار داشته نمیدونی؟ مهمت میگه با یک بانکدار قرار داشته. دوعان عصبانی میشه و میگه فهمیدم کومرو چرا همچین کاری کرده سپس میخواد از اتاقش بره بیرون که مهمت بهش میگه یه خبر دیگه هم هست یه شایعه تازگیا تو فضای مجازی پخش شده و خبر را به دوعان نشون میده او با دیدن این فیلم حسابی عصبانی میشه و به طرف خانه برمی گرده. اندر پیش ‏ییلدیز میره و بهش میگه این خبرها چیه که پخش شده؟ ییلدیز بهش میگه همش زیر سر همون چاتای میخواد منو بندازه وسط اندر میگه آخه از این شایعه ها برای تو پیش نمی اومد اینش عجیبه و ازش می پرسه که این تاجر پولدار دوعان که نیست؟ ییلدیز تایید می کند. اندر بهش میگه شاید با همدیگر رفتین شام خوردین چاتای یکمی حساس شده بود ییلدیز عصبانی میشه و میگه من خیانت نکردم هیچ رابطه ای هم با دوعان ندارم اصلا به اونچه اون شام کاری بوده سر پیازه یا ته پیاز؟

کومرو با آرزو در حال صحبت کردن هست و با ذوق بهش میگه همه چیز اونجوری که میخواستم پیش رفت چاتای چهره واقعی ییلدیز را فهمید و می خواد ازش جدا بشه. آرزو ازش میپرسه که تو این چیزها که دستی نداشتی نه؟ کومرو بهش میگه البته که دارم. آرزو سعی میکنه بهش بفهمونه که این کارها خوب نیست و عاقبت خوبی نداره کومرو با آرزو به قطعیت می‌گه من همه این کارها رو می کنم تا چاتای از ییلدیز جدا بشه و برگرده سمت من دوعان که تو راهرو بود حرفهای آنها را میشنود و پیششون میره آنها با دیدن دوعان استرس می گیرند و می ترسند که مبادا چیزی فهمیده باشه. کومرو بهشون میگه من برم حاضر بشم با عمر میخوایم بریم شام بیرون. دوعان به آرزو میگه شام پیشم بمون تنها نباشم آرزو هم از خدا خواسته قبول میکنه. عمر با کومرو درباره خبری که پخش شده حرف می زنه و می گه به نظرت اینا حقیقت داره و ازش می پرسه که تقصیر کومرو بوده یا نه؟! او میگه من تو این چیزا دستی ندارم خودم هم همین امروز فهمیدم و شوکه شدم.

عمر بهش میگه که نه خودش و نه اطرافیانش باور نمی‌کند که ییلدیز همچین کاری کنه کومرو میخنده و میگه چون ییلدیز همه کار میکنه ولی ردی از خودش به جا نذاشته پاک و معصومه اما من که پای دوست داشتنم وایسادم خراب و فاسد، چرا؟ سپس میگه اگه ییلدیز زن خوبی بود بدون اینکه چیزی بخواد از چاتایی میزاشت و می‌رفت نه اینکه سهام چاتای تو شرکت را بلوک کنه. عمر تو فکر میره و میگه راست میگی اینم حرفیه. کومرو از عمر میخواد تا اونو به خانه اندر ببره عمر بهش میگه اگه میخوای بری و دعوا راه بندازی بی خیال شو. کومرو بهش میگه ما جفتمون زخم خورده ایم می خوام برم باهاش حرف بزنم و به طرف خانه اندر راهی میشن. آرزو با دوعان در حال شام خوردن هستند که آرزو میگه من میتونم یه چیزی بگم؟ دوعان بهش میگه نه و بهش میگه حرفاتونو تو راهرو شنیدم. آرزو حالش گرفته میشه و میگه فقط یک درد و دل بود دوعان بهش میگه اصلا شبیه درد دل نبود بعد از کمی حرف زدن آرزو به دوعان میگه کومرو میخواد چاتای از ییلدیز زودتر جدا بشه.

دوعان میگه بعدش که چی؟ فکر میکنه میاد برمیگرده پیش کومرو؟ آرزو به دوعان میگه بلاخره این یه حقیقته باید قبول کنی دخترت عاشق این مرده کومرو چاتای را دوست داره به این فکر کن که الان چاتای و ییلدیز رابطه‌شان درست نمیشه شاید بعدها کومرو و چاتای باهم ازدواج کنن و با ازدواجشون همه اینها فراموش میشه. دوعان با عصبانیت میگه این اتفاق نخواهد افتاد اولین مخالفشم خود منم همه تلاشمو می کنم که رابطه ییلدیز باچاتای دوباره درست بشه. آرزو میپرسه چجوری؟ دوعان میگه با نزدیک شدن به ییلدیز. کومرو به خانه اندر میره و جانر با باز کردن در وقتی اونو میبینه حسابی جا میخوره و راهنمایش میکند به داخل. اندر ازش دلیل اومدنشو میپرسه کومرو بهش میگه میدونی که زیاد ازت خوشم نمیاد اندر با شنیدن این حرف میخنده و میگه نگو که اومدی اینجا اینو به من بگی چون اصلا واسم مهم نیست کومرو ادامه میده و میگه و تعداد کسانی که ازشون خوشم میاد کمه اندر بهش میگه لیست کسانی که دوستشون داری و نداری برام اهمیتی نداره این چیزا اصلا به من مربوط نمیشه مهم نیست واسم.

کومرو بهش میگه اومدم با هم دیگه معامله کنیم تو به من کمک می کنی تا چاتای و ییلدیز زودتر از هم طلاق بگیرن منم به تو که رابطه‌ات با بابام خوب بشه و تضمین موندنت تو شرکت بشه. کومرو حرف‌هایش را می‌زند و بهش تا فردا صبح وقت میده تا فکر کنه و خبر قطعیشو بهش بگه. فیضا پیش چاتای رفته و او را دلداری میده تا کمی کمتر حرص بخوره فیضا بهش میگه من فردا برنامه ای ترتیب میدم که من و تو با هالیت جان و اطلس چهارتایی با هم خوش بگذرونیم. چاتای حسابی خوشحال میشه. فردای آن روز اندر تصمیم میگیره تا پیشنهاد کومرو را قبول کنه و طبق نقشه ای که کشیده به بهانه تعمیرات خانه‌اش چند روزی پیش ییلدیز میره. وقتی با همدیگه به شرکت میرن شاهد صحنه‌ای هستند که دوعان اجازه ورود چاتای به شرکت را نمی دهد چاتای می خواد به زور وارد بشه که موفق نمیشه و دوعان از ییلدیز و اندر هم نظر میپرسه که آنها هم تایید میکنن چاتای وارد شرکت نشه چاتای حسابی عصبانی میشه و آنجا را ترک میکنه..‌.

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا