خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۱۸ سریال ترکی بابا
قسمت ۱۸ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی بابا

ایلهان به اصطبل رفته تا به اسبش سر بزند آنجا یه نفر با دیدنش میگه چی شده کم پیدایی؟ نکنه خبریه؟ دختررو میشناسیم؟ ایلهان با خشم و عصبانیت بهش نگاه میکنه و از اونجا میره آنجا یک دختر را می بیند و فکر میکنه که بشراست او بی اختیار جلو میره و بشرا را صدا میزنه اما وقتی اون زن برمیگرده میبینه که اشتباه کرده به خاطر همین ازش عذرخواهی میکنه. بشرا برای هواخوری به بیرون از خانه رفته که بعد از چند دقیقه ایلهان کنارش می نشیند بشرا جا میخوره که او بهش میگه قبل از اینکه چیزی بگی بهت میگم تعقیبت کردم سپس ازش میخواد تا با هم دیگه به این آهنگ گوش کنن بشرا قبول می کنه. بعد از تمام شدن آهنگ ایلهان میگه دست خالی نیومدم فکر کنم پیکنیک دوست داشته باشی سپس سبد مجهزش را باز میکند و با دسر و میوه از بشرا پذیرایی میکنه همه چیز خوب پیش میره و آنها با همدیگه میگن و می خندند بشرا یکدفعه از سر میز بلند میشه و میگه باید برم ایلهان ازش میپرسه کجا؟ بشرا میگه نمیخوام گم بشم! قدیر به همراه تحلیلگران به خانه پیش امین میرن تا درباره اوضاع نابسامان شرکت باهاش حرف بزنند قدیر بهش میگه چرا انقدر مقاومت میکنی؟ چرا نمیزاری با فروش اون کارخانه مشکل را حل کنم؟ امین بهش میگه اجازه میدم هر جور که میخوای ماجرارو حل کنی اما بدون فروش اون کارخونه! قدیر حسابی کلافه و عصبی میشه. بشرا در آشپزخانه به آهنگی که با ایلهان گوش میداد فکر میکنه و لبخند می زند از طرفی ایلهان هم به بشرا و آن آهنگ فکر میکنه ایلهان وقتی دوباره به خانه بر می گرده برای بار دوم فیروز را آنجا میبینه که با طعنه بهش میگه این خونه با وسایلش چقدر می ارزه؟ تو باغچه هاش میشه جسد خاک کرد؟

سپس میخنده و میگه شوخی کردم به چه درد میخوره؟! سپس ازش میپرسه پولمو آماده کردس یا نه؟ ایلهان میگه دارم آماده می کنم ایلهان ثروت را به باشگاه سوارکاری می کشاند و بهش میگه اگه نمیتونی کاری که گفتم و بکنی منم فیلم و عکس ها را پخش کنم دیگه چرا باید الکی سرپوش بذارم رو کار هات؟ ثروت میگه آخه من چیکار کنم؟ قدیر درباره کارهایش به من چیزی نمیگه و خبر ندارم ایلهان میگه خوب اعتمادشو جلب کن تا درباره کارهاش باهات حرف بزنه. سویل به امین زنگ میزنه و میگه باید ببینمتون موضوع درباره قدیره باید یک سری چیزها رو بهتون بگم امین قبول میکنه. سویل که از نظر روحی روانی تحت فشار است با دیدن سرایدار که با دخترش در حال بازی کردن به هم میریزه و پیشش میره سرایدار را دعوا میکنه و میگه هیچکس حق نداره به دختر من نزدیک بشه! دخترش که از این رفتار مادرش جا خورده میگه فقط داشتیم بازی میکردیم مامان سویل از سرایدار عذرخواهی میکنه. بوراک با ناراحتی پیش قدیر میره و میگه از شانس بدمون رئیس کسانی که باهاشون قرار داشتیم سکته قلبی کرده و در حال استراحت کردن ولی نمیتونه بیاد قدیر میپرسه وارثی چیزی نداره؟ بوراک تایید میکنه و میگه چرا یه دختر داره اما باید خیلی مراقب باشیم چون نسخه دختر ایلهان هستش. قدیر میگه چاره‌ای نداریم زنگ بزن و باهاشون قرار بزار باید هرجور که شده از این وضعیت زودتر در بیایم. امین به مهدکودک می رسد او به اتاق مدیر میره و سویل برای این که حرفهای تو دلشو بهش بزنه شروع به صحبت کردن میکنه و میگه من نمیدونم پدر یعنی چی و پدری کردن یعنی چی چون خودم بدون پدر بزرگ شدم دختر منم همینجوریه داره بدون پدر بزرگ میشه اما پدر واقعیش قدیر نیست مرد دیگه ای به نام ایت هستش.

پدر دخترم خیلی دخترشو دوست داره وقتی به دنیا اومد از خوشحالی گریه کرد اما به دلایلی تونستیم با همدیگه باشیم و از هم جدا شدیم و الان هم به خاطر وضعیتش و راه دوری که داره نمیتونه زود به زود دخترش رو ببینه من مدتها بود هم برای خودم ناراحت بودم که چرا بدون پدر بزرگ شدم هم برای این وضعیت دخترم اما وقتی با شما و نحوه پدری کردنتون آشنا شدم خدا را شکر کردم. با خودم گفتم آدم بدون پدر بزرگ بشه خیلی بهتر از اینه که با پدری مثل شما بزرگ بشه! تا زمانی که شما اینجوری با فرزندان تون رفتار می کنید آنها به دشمن احتیاجی ندارند امین عصبی میشه و میگه تو کی هستی که درباره من اینجوری حرف میزنی؟ اصلاً چیزی درباره من میدونی که داری اینارو میگی؟ او میگه فکر می کنی پسرت این همه سال با کی درد و دل می کرده؟ بارها روی شونه های من گریه کرده و گفته که چقدر شما را دوست داره اما تا حالا به خودتون گفته؟ مسبب این وضعیت هیشکی نیست جز خودتون آخرین بار کی از خونتون صدای قهقهه و خندیدن بیرون اومده؟ اصلاً کسی تو خونتون شاد هست؟ برعکس خانواده شما و بچه هاتون بچه من اکثراً میخنده و صدای قهقهه هاش از خانه بیرون میره اون هیولایی که از من تو ذهنتون ساختین من نیستم من به خودم افتخار می کنم با اینکه بچه ام بی پدر بزرگ میشه اما خوشحاله! امین بهش میگه خوب حرف زدی حق هم داشتی اما مگه تو میدونی من چی کشیدم؟ خدا به هیچکسی داغ بچه اش را تو دلش نزاره من این داغ را تجربه کردم اونم نه یکبار! سپس از سر جاش بلند میشه و از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا