خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۱۸ سریال ترکی حسرت زندگی
نساء رفته صبح زود حلقه شو فروخته و با پولش واسه خونه خرید کرده. ثریا به مادرش اصرار میکنه تا اجازه بده با عمر بره تو ساحل صبحانه بخورن مادرش اجازه میده و ثریا صبحانه ای که درست کرده را بسته بندی میکنه تا ببره. نساء تو خونه صبحانه مفصلی درست کرده با سوجوک که بچه هاش خوشحال میشن و امینه میپرسه از کجا آوردی؟ او میگه پول خودمه نگران نباش حلقه مو فروختم. ثریا تو ساحل منتظر عمر نشسته که عمر رفته نزدیک خونه غمزه و منتظرشه وقتی میبینتش میگه باید باهم حرف بزنیم ثریا بهش زنگ میزنه و میگه کجایی؟ عمر عذرخواهی میکنه و میگه باید میرفتم جایی یکم دیگه میام و بعد از قطع تماس خودشو سرزنش میکنه و میکه من دارم چیکار میکنم؟ وقتی غمزه میاد باهم میرن حرف میزنن و عمر بهش میگه که دیشب وقتی نتونست کاری کنه تا صبح نتونسته بخوابه و بهم ریخته غمزه هم از اوضاعش میگه که مادرش بهش اصرار میکنه که بره سر قرار با اردال عمر جا میخوره و میگه نه نمیشه غمزه باهاش دعوا میکنه چطور واسه تو میشه واسه من نمیشه؟ سپس بعد از کمی بحث کردن میره سر کارش و عمر میره سر قرار با ثریا.
ثریا واسه منتظر موندن زیاد ناراحت شده که عمر ازش معذرت میخواد و میگه نمیدونم چجوری خودمو ببخشم! تو مدرسه سر کلاس امینه که دختر شوکران و طاهر هم اونجاست بین دوتا یامان و مهمت دعوا میشه و همه سعی میکنن اونارو از هم جدا کنن. نساء با کرم به محل کارش رفته که اونجا صاحب خانه بهش میگه نمیتونم با بچه قبول کنم بیاین کار کنین نساء کمی خواهش میکنه و میگه مسئولیتش با خودمه ولی وقتی میبینه او قبول نمیکنه میگه منم بدون پسرم نمیتونم بیام و میخواد بره که تو راه پله پاش پیچ میخوره و با کرم میخورن زمین. امینه وقتی در حال رفتن به خونه ست یامان دنبالش میره و میگه میخوام باهات حرف بزنم امینه بهش میگه تو چرا افتادی دنبال من؟ و به خاطر اینکه مهمت را کتک زده دعواش میکنه و از دستش فرار میکنه میره تو بانک پیش غمزه و ماجرارو بهش میگه. نساء به عمر زنگ میزنه و خبر میده که او با طاهر و پدرشون سریعا به اونجا میرن نساء به امینه هم زنگ میزنه که غمزه برمیداره و با فهمیدن موضوع سریع میرن به بیمارستان. اونجا اردال هم میاد که با دیدن غمزه لبخند میزنه و عمر از نگاه های او به غمزه کلافه میشه سپس خبر میدن که حال جفتشون خوبه و جای نگرانی نیست که همه خوشحال میشن….