خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۸ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۸ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی خواهران و برادران

آکیف و سوزان باهمدیگه قرار میزارن. آکیف ازش میپرسه که این حس مادرانه چیه که یکدفعه فوران کرده؟ سوزان میگه من نتونستم مادر خوبی واسه هاریکا بشم خواستم مادری کنم واسه این بچه ام و قرار نیست از بچه ام بگذرم! آکیف بهش میگه به هاریکا فکر کن! دلت به حال اون نمیسوزه؟ میخوای بهش چی بگی؟ آنها بعد از کمی حرف زدن آکیف بهش میگه اصلا چرا با کنعان ازدواج کردی؟ اصلا بهم نمیخورین! سوزان میگه طبق خواسته خودم نبود پدرم مجبورم کرد اون موقع ها اصلا حال خوبی نداشتم آکیف میپرسه چرا؟ سوزان تو فکر فرو میره آکیف میپرسه نمیخوای بگی؟ سوزان میگه من قبل از کنعان حامله بودم ولی تا بچه ام به دنیا اومد پدرم ازم گرفتش و نمیدونم اصلا کجا هست! فقط مادرم بهم گفت پسر بود بعدشم سریعا منو به عقد کنعان درآوردن. آکیف میگه آخ سوزان یعنی الان یه بچه داری که نمیدونی اصلا کجاست؟ سوزان تایید میکنه و میگه آره و میخوام اینو به دنیا بیارم شاید تو زندگی آینده ام یه کور سوی امیدی داشته باشم آکیف میگه باشه پس منم نباهت را طلاق میدم. سوزان میگه چی؟ تو که نمیخواستی این کارو بکنی؟ آکیف میگه خوب چیکار کنم؟ چاره دیگه ای ندارم سپس بهش میگه فقط ازت مهلت میخوام من واسه اون شرکت خیلی زحمت کشیدم ازت میخوام یخورده صبر کنی تا من حقمو از کنعان بگیرم بعد سوزان میگه میخوای کلاهبرداری کنی؟ آکیف میگه اونجوری که تو میگی نه فقط حقمو بگیرم سپس به گارسون میگه برای خانمم غذا بیار سوزان خوشحال میشه و میگه خانمم؟ آکیف میگه بله خانمم، تاج سرم سوزان لبخند میزنه و میره تا دستاشو بشوره آکیف به خودش میگه سوزان باید یه مدتی اینجوری تورو هم بازی بدم چاره دیگه ای نزاشتی واسم. قدیر به خانه مظلوم میره و با دیدن ملیسا حسابی جا میخوره و با تعجب به مظلوم نگاه میکنه.

مظلوم بهش میگه ما تنها بودیم ملیسا زنگ زد که چخبر گفتم بیاد اینجا باهم بازی کنیم قدیر با عصبانیت بهش نگاه میکنه. دوروک در حال رفتن به خانه است که پدرش را میبینه که سوزان را به خانه اش رسوند دوروک حسابی جا میخوره و تو فکر فرو میره. سر میز شام اورهان میگه من اعصبام خورد میشه وقتی میفهمم بچه ها با شکم گرسنه سرشونو میزارن رو بالشت. شنگول میگه تو غذا بخور اونا اگه گرسنه باشن میان بهمون میگن. موقع غذا خوردن اوگولجان ماجرای مدرسه و رفتار آیبیکه با پدرشو به مادرش میگه سنگول با شنیدنش جا میخوره و به آیبیکه میگه این مرد هرکاری تونسته انجام داده واستون کم نزاشته فقطم من میدونم چی کشیده و چجوری به اینجا رسوندتتون! اگه یکبار دیگه همچین رفتاری ازت ببینم با بفهمم خودم میکشمت! آیبیکه از پدرش عذرخواهی میکنه و میگه قبول دارم که کارم اشتباه بود. مظلوم و دوست دخترش یه تیم میشن و قدیر و ملیسا یه تیم سپس باهمدیگه بازی میکنن قدیر و ملیسا میبرن و دوست دختر مظلوم بهش میگه بهتره تو رابطه مون تجدید نظر کنیم ما باهم دوستیم ولی اینه وضعیتمون سپس به ملیسا و قدیر اشاره میکنه و میگه ولی اینارو ببین چقدر باهم مچ هستن بردن مارو! سپس ملیسا میگه من برم کم کم که دیر نکنم مظلوم موتورشو میده و میگه قدیر برو ملیسارو برسون خونشون. آنها راهی میشن که وقتی قدیر او را میرسونه ملیسا برای تشکر گونه اش را دوباره میبوسه و میره. قدیر به خودش میاد و میگه این چه کاریه که من دارم میکنم! عمر تو خانه در حال دیدن عکس های ملیساست که آسیه میپرسه داری چیکار میکنی؟ وقتی میفهمه داره عکساشو میبینه بهش میگه بهتر نیست یه چایی چیزی دعوتش کنی؟ اینجوری میتونی راحت حرف دلتو بزنی باهاش عمر میگه یعنی میشه؟ آسیه میگه امتحانش که ضرر نداره.

دوروک وقتی به خانه میرسه به پدرش میگه دیر اومدی خونه چخبره؟ آکیف میگه یعنی چی؟ دوروک میگه با خاله سوزان دیدمت؟ آکیف جا میخوره و میگه اهان خاله سوزانت امروز تمام راننده ها را رد کرده بود که گفتم برسونمش تازه آخر زمان شده؟ به جای اینکه من بپرسم کجا بودی او از من میپرسی؟ دوروک میگه من بعد از باسگاه بسکتبال بازی کردم با بچه ها واسه همین دیرتر اومدم سپس آکیف میپرسه خوب کی برد؟ دوروک میگه ناراحت میشم این سوالو میپرسی سپس میخندن. نباهت وقتی عکس بچه آصلی دوستش را میبینه به آکیف پیشنهاد میده که دوباره بچه دار بشن. فردای آن روز آسیه و عمر وقتی سوار اتوبوس میشن میبینن که کارتشون شارژش تموم شده اوگولجان به آیبیکه میگه واسه اونا هم بزنه که آیبیکه میگه واسه منم داره تموم میشه و نمیزنه عمر و آسیه پیاده میرن که اوگولجان میگه این چه کاری بود؟ تو این بارون چجوری بیان؟ ملیسا نامه ای عاشقانه واسه قدیر مینویسه و یواشکی تو جیب کاپشنش میزاره و میره. آسیه و عمر که حسابی خیس شدن به مدرسه میرسن و قدیر کاپشن خودشو میده تا عمر بپوشه. وقتی وارد کلاس میشن انها را مسخره میکنن که دوروک شال گردنشو میده به آسیه و میگه دور گردنت بپوشون که سرما نخوری واسه مسابقه صدات نگیره همگی از توچه دوروک به آسیه جا میخورن و هاریکا حرصش میگیره و به دوروک میگه داری چیکار میکنی؟ همان موقع استاد میاد و دوروک میگه بشین سرجات. بعد از تمام شدن کلاس آسیه پیش دوروک میره و شال گردنشو بهش میده سپس. دوروک میگه از کی تمرینو شروع کنیم؟ آسیه میگه من که گفتم شرکت نمیکنم دوروک میگه نمیزارم از مدرسه اخراجت کنن من نمیخوام مسابقه را از دست بدم سپس بعد از کمی حرف زدن آسیه از اونجا میره. نباهت به دیدن دوستش آصلی میره و شروع میکنه به تعریف کردن از آکیف و اینکه تصمیم گرفتن دوباره بچه دار بشن سوزان حرص میخوره و وقتی با نباهت تنها میشه بهش میگه که با آکیف رابطه داره و حرف های آیبیکه تو مهمونی راست بوده و الانم حامله ست. نباهت شوکه میشه و در آخر سیلی تو صورتش میزنه و میگه چطور تونستی و از اونجا میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا