خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۱۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
مورات با عصبانیت به دیدم می گوید: «معلومه که باز داری دروغ میگی. برو گمشو بیرون از این خونه! » و دست او را با شدت گرفته و از خانه بیرون می اندازد. بعد چشمش به حیات که با بغض روی پله ها نشسته می افتد و با نگرانی می پرسد: «تو چیارو شنیدی؟ » حیات فقط می گوید: «به اندازه که باید شنیدم.. » و با عجله به طبقه بالا می رود و وسایلش را جمع می کند و به مورات که سعی دارد با او حرف بزند توجهی نمی کند و از خانه بیرون می زند. مورات دنبالش می رود و به او می گوید: «حیات تو باید بفهمی که دیدم بهت باز داره دروغ میگه! من چرا باید حرفشو باور کنم. » حیات می گوید: «موضوع این نیست. تو حق نداری با زنی که حامله ش کردی اینجوری برخورد کنی. هیچ زنی حقش این نیست که وقتی حامله س ترک بشه. » مورات می گوید: «اما معلوم نیست که حتی اگه اون حامله باشه بچه ش از من باشه! » حیات می گوید: «حتی خودت هم از این مطمئن نیستی! » و سوار تاکسی شده و نزدیکی های ساحل از ماشین پیاده می شود و تازه متوجه می شود که پیراهن مورات را به تن دارد و با غصه آن را داخل آب پرت می کند و بعد با ناراحتی به دوستانش زنگ می زند و از انها می خواهد فورا دنبالش بروند چون حال خوبی ندارد.
از طرفی مورات هم اصلا حال خوبی ندارد و وقتی به خانه برمی گردد و شب گذشته را با حیات به یاد می آورد بیشتر عصبی می شود و شیشه های از دیشب مانده را می شکند. دوروک و پدر و مادربزرگ مورات نگران او شده اند. دوروک بعد از صبحانه به خانه ی مورات می رود و وقتی با لکه های خون روی زمین روبرو می شود با نگرانی اسم برادرش را صدا می زند و او که دستش باندپیچی شده و روی زمین نشسته را می بیند و دلیل این عصبانیت و حال بدش را می پرسد. مورات هم همه چیز را برایش تعریف می کند.
دیدم با خوشحالی به دیدن تووال می رود و به او می گوید که حامله است. تووال حرف او را باور نمی کند اما دیدم می گوید که چند بار تست کرده و مطمئن است که از مورات حامله است. تووال از شنیدن این خبر خیلی ناراحت می شود و دلش به حال مورات می سوزد.
دخترها پیش حیات می روند و حیات بدون گفتن حرفی فقط گریه می کند. بعد که به خانه برمیگردد و حالش کمی بهتر می شود با ناراحتی دیشب را تعریف می کند و بعد هم می گوید حدس می زند که با مورات رابطه داشته اند اما چیزی خاطرش نیست. دخترها می گویند: «این که ناراحتی نداره. تو چرا انقدر ناامید حرف میزنی؟ » حیات می گوید: «چون دیدم حامله ست… » آصلی می گوید که به احتمال زیاد دیدم قصد گول زدن دوباره ی مورات را دارد اما حیات این را باور ندارد.
دوورک به مورات می گوید که تنها یک کار می تواند بکند و آن را هم خودش حل خواهد کرد. بعد هم کرم به دیدن مورات می آید و از مورات در مورد رابطه اش با حیات می پرسد. مورات با ناامیدی می گوید: «هم چیزی بینمون نیست و هم هست… خودمم نمیدونم. »
دوروک به دیدن دیدم می رود و دیدم با ناراحتی از رفتار صبح مورات گله می کند. دوروک می پرسد: «منم دیگه بهت اعتماد ندارم دیدو. راستشو بگو واقعیه یا نه؟ » دیدم می گوید: «من تست دادم اگه میخوای میتونم به تو نشونش بدم. » دوروک می گوید: «نه باید آزمایش خون بدی و این بار منم همراهت میام! » دیدم کمی جا می خورد اما قبول می کند.