خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۱۸ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۱۸ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی محرمانه

لونت به محض دیدن شنود خودشو میزنه به اون راه و میگه این چیه دیگه؟ آدم با دیدن شنود میگه هیییس و طارق میگه چیزی نیست بیا بریم بیرون یه هوایی بخوریم. آنها به حیاط میرن که لونت با تعجب به طارق میگه اون چی بود داداش طارق؟ ماجرای شنود چی بود؟ چرا اینجوری با عجله اومدیم بیرون؟ سپس تلفنشو به آدم میده و به لونت هم میگه تلفنتو بده چک کنه. لونت گوشیشو میده و میگه چرا؟ این کارها واسه چیه؟ طارق میگه احتمال داره گوشیمونم شنود بشه کار از محکم کاری بد نیست. سپس به لونت میگه تو یکم آروم باش اصلا نمیخواد نگران باشی تو فقط یکم ماهی جابه جا میکنی همین! فردا برای جزئیات کار باهم صحبت می کنیم باشه؟ الانم برو خونه قشنگ استراحت کن، درباره این اتفاقات که به کسی چیزی نمیگی نه؟ لونت میگه نه اگه شما اینطوری میگین، طارق میگه من اینجوری میگم میدونم که به کسی چیزی نمیگی، سپس گوشیشو میگیره و میره. بعد از رفتن لونت طارق به آدم میگه کل خونه را بگردین ببینین جای دیگه ای هم گذاشتن یا نه بعدشم اون دستگاهو ببین به اسم کی ثبت شده مال کیه! رئیس پلیس اسعدالله به خانه آینور میره تا بهش بگه که کارهای ویزاش درست نشده و یه مشکلی هست اما وقتی به اونجا میره نامیک دعوت میکنه به داخل برای مراسم حنابندان. اسعدالله وقتی به داخل خانه میره و ناز، طلعت و چیچک را در حال رقصیدن میبینه شوکه میشه و با چشمانی گرد شده میگه اینجا چخبره؟ انها با دیدن رئیسشون به سمتش میرن و ناز میگه من همه چیزو بعدا واستون تعریف میکنم سپس همان موقع آینور میاد و با طعنه میگه اِ شما هم اومدین رئیس! بهم گفته بودین که مراقب دخترم هستین خیالتون راحت باشه اتفاقی نمیوفته ولی میبینین که ازدواج کرده و شروع میکنه به رقصیدن. لونت به اونجا میاد که او با دیدن رئیسش جا میخوره. اسعدالله میگه پس آقا داماد تویی مبارک باشه! سپس آینور میگه من برم به مهمونا برسم و ناز از فرصت استفاده میکنه و آنها رئیسشونو به داخل تراس میبرن.

اونجا لونت تعریف میکنه که تو مهمونی زینب خواهر طارق گوشیه ناز را اشتباهی برداشت و همان موقع آینور خانم زنگ زده بود نمیدونستیم چیکار کنیم تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که این نقشو جلوی مادرشم بریم. ناز میگه منم گفتم این فکر خوبی نیست و پیامداشو گفتم بهش ولی کاری نمیشد کرد! اسعدلله با عصبانیت میگه کسی هست که از این ماموریت محرمانه خبر نداشته باشه؟ لونت ازش طرفداری میکنه و میگه آخه تقصیر ناز هم نبود تو موثعیت بدی قرار گرفته بودیم سپس ناز هم متقابلا از لونت طرفداری میکنه. اسعدلله میگه این ماموریت تموم شد دیگه ادامه نمیدیم، آنها ازش میخوان تا یه فرصت دیگه بده بهشون که او بهشون میگه بهم یه دلیل قانع کننده بگین که قبول کنم ادامه بدین لونت میگه طارق میخواد باهام کار کنه. همگی از شنیدن این خبر جا میخورن و خوشحال میشن و اسعدلله قبول میکنه که به فرصت دیگه بده بهشون و وقتی میخواد بره به چیچک و طلعت میگه من به حساب شماها میرسم بعدا. بعد از رفتن اسعدالله، آینور به اونجا میاد و میگه چخبره اینجا؟ چرا داماد منو دوره کردین؟ چیشده؟ چیچک میگه یه مسئله خانوادگیه بین خودمونه، ناز هم مادرش را آروم میکنه و میگه چیزی نیست مامان یه چیزیه خانوادگیه! آینور بهشون میگه خوب مگه ما جزء خانواده تون نیستیم؟ سپس شروع میکنه با چیچک دعوا کردن که حق ندارین با داماد من دعوا کنین! و شب حنابندانش سرزنشش کنین! طلعت برای اینکه بین آینور و چیچک دعوا نشه چیچک را با خودش به داخل ساختمان میبره. آینور به لونت میگه چیشده؟ ماجرا چیه؟ البته ببخشید پسرم دخالت کردما ولی خب تو دیگه مثل پسرمی! لونت میگه هیچی چیزی نشده بهتره بریم داخل زشت نشه! و به داخل میرن.

طارق به کل خانواده اش میگه بیان تو حیاط تا صحبت کنن و به این بهونه آدم هم خونه را بگرده. زینب یواشکی به طوفان میگه تو میدونی چیشده؟ طوفان میگه نه یکم دیگه میفهمیم، طارق عصبی میشه و میگه چی دارین پچ پچ میکنین؟ نهیر با کلافگی میگه بگو دیگه چیشده؟ طارق اطلاع میده که تو خونه شنود پیدا شده نهیر، عمر را به داخل میفرسته تا با تبلتش بازی کنه و به طارق میگه کجا بود؟ کار کی بوده؟ طارق میگه نمیدونم لونت دید بهمون نشون داد. مهمونی حنابندان تموم میشه و مهمانها یکی یکی میرن سپس وقتی لونت با طلعت و چیچک میخواد بره، به آینور میگه اجازه میدین ناز هم باهامون بیاد؟ طلعت میگه خونه ما ۴ خوابه‌ست، ناز هم اصرار میکنه و میگه همین یه شب برم پیش داداش طلعت و زن داداش چیچک؟ نامیک به آینور میگه بهتره تو زندگی زن و شوهر دخالت نکنیم، آینور هم قبول میکنه و میگه فقط فردا عصر زود بیاین تا درباره مراسم عروسی تصمیم بگیریم. چیچک با تعجب میگه عروسی؟ آینور میگه آره بالاخره دخترم داره ازدواج میکنه! طلعت ناچارا قبول میکنه و میگه چشم فردا میایم تا درباره مراسم عروسی حرف بزنیم و میرن. ناز و لونت به خانه شان تو شهرک میرن. ناز ازش میپرسه تو جلوی رئیس ازم دفاع کردی چرا؟ لونت میگه واسه اینکه قضیه کش پیدا نکنه و خودس همین سوالو از ناز میپرسه و اونم همینو میگه. لونت میگه برو بخواب که فردا کلی کار داریم باید پیش مادرتم بریم ناز میگه اینجوری نیست الان به خاطر این پنهان کاری اینجوری سده در صمن الان مادر توهم هست دیکه مثل اینکه ازت خوشش اومده، لونت یاد کودکیش می افتد که التماس میکرد تا مادرش نره سپس بهم میریزه و به ناز میره برو دیگه شب بخیر. بعد از رفتن ناز، لونت شبانه از خانه خارج میشه و به کلوپ میره اونجا مدام به گوشیش نگاه میکنه و منتظر خبری از نازه از طرفی ناز هم تا میخواد بهش زنگ بزنه پشیمان میشه بعد از چند دقیقه لونت به خانه برمیگرده…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا