خلاصه داستان قسمت ۱۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۱۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۱۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۱۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت

منصور با مینو به سمت بهشت زهرا میرن. مینو ازش میپرسه چرا اومدیم اینجا؟ منصور بهش میگه وقتی بچه بودیم بازی مورد علاقه من و شاهین تیله بازی بود بابای من از تیله بازی خوشش نمی اومد به خاطر همین تیله های منو شاهین می گرفت و با خودش می‌برد و فردا صبح که می خواستیم دوباره بازی کنیم می آورد. همیشه با خودم فکر می کردم چطوری اون پسر بچه اون طناب دارو انداخت دور گردنم! میدونم اون اصلاً بیکار ننشسته مطمئنم زندان آدمش نکرده و دست گذاشته رو یه نقطه ضعف های من میدونه که سهراب و تو همه چیز من هستین به خاطر همین پسرشو فرستاده جلو. مینو میگه ولی من احساس شاهین را به خودم واقعی میدونم بعد اون به من گفته اصلا با پدرش هیچ ارتباطی نداره و حتی اونو ندیده. پدرش میگه تو از کجا میدونی؟ چرا انقدر راحت باور کردی؟ حرف باد هواست، اگه نظر من واست مهمه دارم همه چیزو بهت میگم که بدونی چی در انتظارته اینارو میگم که بعداً نیای بگی بابا چرا اینجوری شد! که من بهت بگم دیگه کار از کار گذشته!

آنها بعد از سر خاک مهلا از اونجا میرن‌ مینو با شاهین تو کافه قرار داره و خودشو به اونجا میرسونه وقتی به اونجا می رسه شاهین ازش میپرسه که به خاطر چیه من اومدی سمتم؟ شاهین شروع میکنه به گفتن؛ به خاطر قشنگیت، مسمومیت، این که میدونم با من باشی همیشه پشتم میمونی و تنهام نمیزاری حالا این سوالا برای چیه؟ مینو میگه حالا به نظرت من واسه چی باید باتو ازدواج کنم؟ من از کجا بدونم که به خاطر پول بابام نیومدی سمت من؟ شاهین از شنیدن این حرفا جا میخوره میگه آهان با پدرت حرف زدی که زیر و رو شدی! آره؟ الان از من میخوای که ثابت کنم خودمو اینو میگی؟ مینو میگه آره این حرف‌های کلیشه‌ای که عاشقتم میمیرم برات دیگه قدیمی شده خودتو به من ثابت کن و میخواد از کافه بیرون بره که شاهین صداش میزنه و میگه پس با چشمای خودت ببین تا بهت ثابت بشه و به سمت تراس کافه میره، با نگاه کردم به پایین خودش را از آنجا به پایین می‌اندازد همه شوکه میشن و سریعاً به اورژانس زنگ میزنن. مینو مدام گریه میکنه و حالش بده و عذاب وجدان گرفته. وقتی پدر و مادرش میان ماجرا را برای اونا تعریف میکنه.

منصور به حیاط بیمارستان میره و حسابی حالش گرفته است سهراب ازش میپرسه که این پسره که رو تخت بیمارستان کیه؟ از کی با مینو دوست شده؟ منصور بهش میگه که هنوز نفهمیدی اون کیه؟ سهراب میگه نه مگه شما میشناسینش؟ منصور میگه اون پسرو نه ولی بالاشو خوب میشناسم، باباش شاهین ماجدی همونی که باعث شد تو هنوز دلت با من صاف نشه حالا دخترم رو نشونه گرفته، این کاری هم که کرده از روی قصد بوده مطمئن بوده که هیچیش نمیشه خواسته فقط اعتماد مینو را جلب کنه. بازرس میخواد برای سرکشی به بهزیستی بیاد از آنجایی که آقا خندان آنجا نیست به مشکل می‌خورن اسه همین هاشم سریعاً بهش زنگ میزنه و خبر میده. آقا خندان بهش میگه برات یه آدرس می فرستم سریعاً بیا اینجا. وقتی به اونجا میره بهش میگه امروز ازت میخوام که مراقب مادرم باشی قلبشو آنژیو کرده باید کمی استراحت کنه پیشش باشی بهتره تا من برم به کارهای بهزیستی برسم. هاشم قبول میکنه.

بعد از رفتن آقا خندان مادرش به هاشم میگه تو بلدی غذا درست کنی؟ سوپ یا آبگوشت؟ هاشم میگه نه ولی اگه بخوای میتونم برات فلافل درست کنم مادر آقا خندان از شنیدن این حرف خنده اش میگیره. هاشم فلافل سفارش میده و با هم دیگه شروع به خوردن می کنن و در حین غذا خوردن با هاشم درباره فتح الله پسرش صحبت میکنه. هاشم درباره عکس ها سوال میپرسه مادرش درباره عشق اولش بهش میگه که وقتی فتح الله جوان بود مثل لاتا بود همه چیشو مثل اونا کرده بود اما وقتی ازدواج کرد، بعد از اون همه چیش کلاً عوض شد و اینی شد که الان هست و بعد از رفتنش بلایی سرش آورد که دیگه دل به هیچکسی نداد. هاشم میگه ولی احتمال داره یه نفر باشه فقط در حد فرضیه هست مادره آقا خندان دعا میکنه تا واقعیت داشته باشه. مینو تو بیمارستان به مادرش میگه اگه بلایی سر سیاوش بیاد نه من خودمو میبخشم نه بابارو! اون یجوری مواخذه کرد که منم باورم شد مینا بهش میگه باید پدرتو درک کنی! به خاطر اتفاق هایی که واسش افتاده حق داره که به هر کسی شک کنه سپس مینو به سهراب میگه از طرف جفتمون ازت تشکر می کنم، سهراب بهش میگه من اگه کاری کردم فقط به خاطر تو بوده نه اون!

مینو بهش میگه پس درباره اش میدونی! با بابا صحبت کردی؟ سهراب میگه آره، مینو بهش میگه که اصلاً شاهین به پدرش ربطی نداره سهراب میگه تو از کجا میدونی؟ شاید جوری که میگه نیستش! مینو میگه پس تو هم حق میدی به بابا؟ سهراب میگه نه ولی درکش می کنم که زود اعتماد نکنه! مینو میگه همونجوری که تو شبیه بابا نیستی چون باهاش بزرگ نشدی پس میتونه سیاوش هم شبیه پدرش نباشه چون اصلا با هم بزرگ نشدن! مینا از مینو میخواد که به خونه بره و کمی استراحت کنه اما مینو قبول نمیکنه و میگه همین جا میمونم. پرستار بهشون اطلاع میده که بیمارتون بهوش اومده مینو به سرعت پیش سیاوش میره و روی گچ دستش مینویسه که خیلی خری. شاهین بهش میگه فکر میکردم واسه همیشه رفتی مینو ازش عذرخواهی میکنه و میگه که چرا همچین کاری کردی؟ آرزو و سهراب با همدیگه در حال فیلم دیدن هستند ولی باهم سرسنگینن. آرزو به سهراب میگه من می خوام پشت تصمیم هایی که میگیرم باشی حمایتم کنی و در آخر می گه من تصمیممو گرفتم، این عملو هر جوری که شده انجام میدم سهراب ناچاراً قبول میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا