خلاصه داستان قسمت ۱۹۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۹۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۹۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۹۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

جیلان که از جواب هان حسابی شوکه شده بهش میگه میدونم که خیلی دوسم داری و دیگه کسی نیست که به خاطرش از ازدواج کردن بترسی خواهرهاتم سر و سامان گرفتن پس بهم بگو دلیلش چیه؟ چرا مخالفی؟ هان بهش میگه به این دلیل که ازدواج از نظر من یعنی خوشبخت کردن یعنی اتفاق های خوب رقم زدن، حال خوب داشتن، من نمیتونم تو رو خوشبخت کنم فقط میتونم واست دردسر درست کنم و اعصابتو خورد کنم. جیلان بهش میگه بهترین خاطره های ما، بهترین لحظاتمون زمان هایی هست که با هم دیگه هستیم. هان بهش میگه آره ولی بیشتر داریم با همدیگه دعوا میکنیم یا از هم دیگه دلخور میشیم. من نمیتونم تورو تو خونه زندانی کنم، نمیخوام که ازت بخوام به خودت نرسی و زیبا نباشی، من تو زندگی هر کسی میرم اون زندگی نابود میشه اگه تو زندگی اینجی هم نمی رفتم اون الان زنده بود! جیلان بهش میگه یعنی انقدر عاجز شدی؟ هان میگه آره دیگه نمیتونم این ریسکو بکنم. جیلان که از جواب هان حسابی ناراحت شده از اونجا میخواد بره. هان جلوشو میگیره و میگه داری کجا میری؟

جیلان میگه خودت همین الان ازم خواستی که ازت دور بمونم دارم میرم. هان بهش میگه حداقل وایسا برسونمت یه جایی بعد برو اما جیلان با عصبانیت مخالفت میکنه و میگی نمیخوام خودم تنهایی میرم. ناجی به اتاق برمیگرده که میبینه صفیه داره دفتر یادداشتشو میخونه به خاطر همین عصبانی میشه و او را بازخواست میکنه به خاطر این کارش و میگه این کارت خیلی زشته اون حریم شخصی منه! صفیه حال بدشو بهونه میکنه و میگه تو حالت خوب نیست و ناراحتی دلیلشو هم به من نمیگی! ناجی با کلافگی میگه از بس که خودمو اثبات کردم و حرفامو باور نکردی خسته شدم و میگه امشب میرم تو کتابخانه می مونم. صفیه حاضر میشه دنبالش بره که تنهایی جراتش را نداره و آنیل را میبینه و ازش میخواد تا با همدیگه به سمت کتابخانه برن. شنور حال خوبی نداره که اسد میخواد با عصبانیت به پدرش زنگ بزنه و ازش بپرسه که دلیل این کارش چی بوده اما شنور ازش میخواد تا همچین کاری نکنه تا عابدین نفهمه که اون کجاست و آسایش اونارو هم سلب نکنه. صفیه وقتی به کتابخانه میرسه به ناجی میگه تو حق نداری برای اولین دعوا از خونه بری و منو ترک کنی بیا تو اتاقت بخواب ولی پشتتو بهم بکن و بخواب ولی تو خونه باش!

ناجی می‌گه تو اصلا منو نشناختی، حرفای منو باور نداری و مخالفت می کنه و میگه من همینجا میمونم. صفیه عصبانی میشه و کتابهایش را رو زمین میریزه و میگه باشه همینجا بمون و کنار همینا شبتو صبح کن! ناجی بر میگرده و میگه حالا فهمیدم تو نمیتونی از روی محبت و دوست داشتن دست به کسی بزنی فقط از روی نفرت و عصبانیت میتونی و به کتاب ها اشاره می کنه. صفیه با کلافگی به خانه برمیگرده. هان با اصرارهای زیادش موفق میشه تا جیلان را به خانه اش برساند. وقتی میرسونه جیلان بدون هیچ حرفی به داخل ساختمان میره و بالکین را در آغوش می گیره و بهش میگه که از این به بعد هر سری خواستم بهش نزدیک بشم تو نذار تو مانعم بشو! صفیه با آنیل به طرف خانه برمیگرده وقتی به جلوی ساختمان می‌رسد هان را میبینه که با ظاهری متفاوت به سمت زباله دانی می رود. او واسش سوال میشه که این موقع شب داره کجا میره و میخواد او را تعقیب کنه و آنیل تمام تلاشش را می کند تا جلویش را بگیره تا جایی که هان میره را نبینه اما موفق نمیشه.

هان وسط اشغال ها یاد تمام زمانهای می‌افتد که اطرافیانش را آزار داده، از زندانی کردن اینجی و جیلان در خانه گرفته تا در نهایت مرگ اینجی و از روی عصبانیت تمام زباله ها را به اطراف پرت میکنه و مثل دیوانه ها شروع به خندیدن میکنه. صفیه با دیدن هان حسابی شوکه شده و خشکش زده است و نمی تونه چیزی را که میبینه را باور کنه. هان تو حال و هوای خودش هست که یک دفعه چشمش به خواهرش صفیه میفته و حسابی جا میخوره. هان با درماندگی و چشمان گریان به خواهرش میگه از همه زباله هایی که تا حالا دیدی من کثیفترم به نظرت من پاک میشم آبجی؟ امکان داره تمیز بشم؟ و با درماندگی دستش را به سمت صفیه دراز میکنه اما صفیه ازش دور میشه و وحشت زده به سمت خانه برمیگردد و چیزی را که دیده نمیتونه باور کنه. هان با گریه روی زمین می نشیند سپس با خودش میگه او هم منو دید، اونم منو ترک میکنه و هیچ وقت نمیتونه منو ببخشه.

صفیه تو راهرو ساختمان یک لحظه می ایستد و به چیزی که دیده فکر میکنه و در آخر یاد دوران کودکی برادرش می‌افتد که چه بلاهایی سرش اومده و چه تنبیه هایی مادرش او را کرده بود سپس با خودش میگه من چطور تونستم از برادرم غافل بشم؟ کی من اونو گم کردم؟ صفیه وقتی به خانه می رسه به سرعت به طرف حمام میره و خودش را با تمام قدرتش می شوید و تمام تلاشش را می کند تا کثیفی ها را از خودش پاک کند از طرفی دیگه هان با درماندگی در زباله‌دانی کنار مازو نشسته و بهش میگه اونم منو تو این وضعیت دید اونم دیگه منو ول میکنه یه غم بزرگ دیگه به غم های دیگرم اضافه شد! داره نفرینت میگیره منم مثل خودت دارم تنها میشم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا