خلاصه داستان قسمت ۱۹۲ سریال ترکی دختر سفیر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹۲ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال دختر سفیر
سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانهوار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آنها بود. ناره و سانجار تصمیم میگیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان میکند ناره به او خیانت کردهاست و حرفهای ناره را باور نمیکند، لذا او را از کلبهشان بیرون میکند. ناره خود را از صخره به پایین پرت میکند و به سختی مجروح میشود. ناره بعد از آن ناپدید میشود و داستان آنها به افسانه ای تبدیل میشود که ترکها برایشان شعر گفتهاند. سانجار گمان میکند ناره به راحتی او را ترک کردهاست و به دنبال زندگی تازهای به اروپا رفتهاست. سالها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر میشود. او در لحظهای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر میشود و تصمیم میگیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم میریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاقهای عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان میافتاد ورق بر میگردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش میرود.
قسمت ۱۹۲ سریال ترکی دختر سفیر
ماوی و سنجر به ملک خبر می دهند که به زودی صاحب خواهر یا بردار خواهد شد. ملک با خوشحالی بغل پدرش می پرد و از آنها تشکر می کند. سپس به ساحل می رود و فریاد می زند: «همه گوش کنن من خواهر میشم. » مردم به حرف های او می خندند و سنجر با دیدن این صحنه می گوید که ملک حق دارد و خودش هم می خواهد وسط مردم داد بزند که به زودی پدر خواهد شد. ماوی لبخند می زند و می گوید: «ما لایق این خوشبختی هستیم. » در ضمن می گوید: «احساس میکنم بچه پسره دوست دارم اسمشو مهمت افه بذارم. » سنجر که این اسم پدر اوست خوشحال می شود و به ماوی می گوید: «اگه دختر شد اسمشو به یاد دختر تو اکین میذاریم. »
در دفتر گوون چلبی، سدات بعد از شنیدن خبر بارداری ماوی دیوانه می شود و خالصه را تهدید می کند که اگر بچه را از بین نبرد به سنجر خواهد گفت که با هم نقشه کشیده بودند که ماوی و سنجر را از هم جدا کنند و صدای ضبط شده ی خالصه را پخش می کند.
خالصه که اول زیر بار نمیرفت که نوه ی خودش را، بچه ی سنجر را سر به نیست کند با شنیدن صدای ضبط شده اش، سکوت می کند و تسلیم اصرار چلبی و سدات می شود. چلبی می گوید: «کار سختی نیست فقط کافیه یه مقدار علف مخصوص سقط جنین تهیه کنی و به خورد ماوی بدی.» خالصه به عطاری می رود و علف مخصوص را تهیه می کند ولی ته دلش راضی به این کار نیست. در همین حال ماوی با او تماس می گیرد و او را برای شام دعوت می کند و مقابل کنجکاوی خالصه که می پرسد بعد از آن اختلافات دلیل این کار چیست می گوید: «شما مادر هستید. کسی که من دوستش دارم. برای همین میخوام بیشتر آشنا بشیم. » خالصه قبول می کند اما به شانس خودش لعنت می فرستد که درست زمانی اتفاق می افتد که او قصد از بین بردن بچه ماوی را دارد.
الوان که فهمیده خواهر قهرمان بوز بوده و گیدیز برادرزاده اش محسوب می شود، در بهت فرو رفته و یحیا به او دلداری می دهد که صبور باشد و خدا به او تحمل و بزرگ کردن بچه کوچک را خواهد داد. الوان از او می خواهد فعلا به کسی در این مورد چیزی نگوید و خودش سراغ وکیل قهرمان می رود و وکیل می گوید: «قهرمان سه سال بود که دنبال تو میگشت تا این که چند روز پیش متوجه میشه شما دوتا خواهر و برادرین. با عجله داشته سراغ تو میومده که تصادف کرده و متاسفانه پسر کوچکش فقط زنده مونده. » الوان گریه می کند.
خالصه به سمت خانه ی سنجر و ماوی به راه می افتد و سدات به او زنگ می زند و می گوید: «بهتره عجله کنی و کارو تموم کنی. » خالصه که از دستورهای او کلافه شده، گوشی را قطع می کند و چلبی به سدات می گوید: «بهتره خالصه رو زیاد تحت فشار قرار ندی، بهش فرصت بده. در این بین وقتتو با دودو که دختر خوشگل و عاقلیه بگذرون و از زندگیت لذت ببر. » سدات لبخندی از سر رضایت می زند.
سنجر وقتی می فهمد که ماوی از خالصه دعوت کرده از کار او تعجب می کند. ماوی می گوید: «او مادربزرگ بچه ماست بهتره رابطه مونو باهاش درست کنیم. » بالاخره خالصه از راه می رسد و هدیه هایی که برای ملک و ماوی خریده را به آنها می دهد و برایشان آرزوی خوشبختی می کند و سنجر را درآغوش میگیرد.