خلاصه داستان قسمت ۱۹۶ سریال ترکی دختر سفیر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹۶ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال دختر سفیر
سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانهوار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آنها بود. ناره و سانجار تصمیم میگیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان میکند ناره به او خیانت کردهاست و حرفهای ناره را باور نمیکند، لذا او را از کلبهشان بیرون میکند. ناره خود را از صخره به پایین پرت میکند و به سختی مجروح میشود. ناره بعد از آن ناپدید میشود و داستان آنها به افسانه ای تبدیل میشود که ترکها برایشان شعر گفتهاند. سانجار گمان میکند ناره به راحتی او را ترک کردهاست و به دنبال زندگی تازهای به اروپا رفتهاست. سالها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر میشود. او در لحظهای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر میشود و تصمیم میگیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم میریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاقهای عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان میافتاد ورق بر میگردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش میرود.
قسمت ۱۹۶ سریال ترکی دختر سفیر
پنج ماه از شلیک سنجر به سدات گذشته و سنجر تمام مدت در زندان بوده و به شدت دلتنگ ملک است و مدام خاطراتش با ماوی را مرور می کند. هم بندی هایش به او دلداری می دهند که به زودی آزاد می شود و زن و بچه اش را پیدا می کند. چون همه فکر می کنند که ماوی همراه ملک گم شده و پلیس همه جا را دنبال آنها گشته و اثری پیدا نکرده است. سنجر به یاد روزی می افتد که ماوی لباس عروس پوشیده بوده و به انها قول داده بود هرگز تنهایشان نگذارد.
در عمارت افه اغلو خالصه دیگر تحمل نبود پسر و نوه اش را ندارد و گریه می کند. در نبود سنجر تمام مسئولیت های شرکت به گردن زهرا افتاده و رابطه ی او با گاوروک خوب پیش نمی رود و روز به روز غمگین تر می شود. یحیا که مدام دنبال ماوی و ملک می گردد بیشتر اوقاتش را با الوان و برادرزاده ی او می گذارند و الوان حالا با برادر زاده اش گیدیز احساس خوشبختی می کند و کم کم بورا را فراموش کرده. در همین حال نامه ای از ماوی به عمارت می رسد و خالصه با دیدن نامه داد و بیداد می کند و آن را قبل از خواندن پاره می کند و می گوید: «اون زن دزد نوه ی منه. باعث زندانی شدن پسرم شده حق نداره نامه بفرسته. »
فردا دادگاه سنجر است و یحیا از وکیل فاروق می خواهد تا سنجر را هرچه زودتر از زندان خلاص کند چون سنجر در دفاع از خانواده اش شلیک کرده و سدات آزادانه در شهر می چرخد. گوون چلبی به دیدن سنجر در زندان می رود و به او می گوید: «حضانت ملک از تو سلب شده و به من واگذار شده. تو جای ملک رو به من نشون بده و منم تو دادگاه علیه سدات شهادت بدم. تو تبرئه میشی و من ملک رو برمیدارم و به خارج از کشور می روم. » سنجر می گوید: «تا حالا فکر میکردم زن و بچه م رو سدات با خودش برده ولی حالا از حرف های تو معلوم شد که اونا خودشونو یه جایی دور از چشم تو و سدات پنهان کردن. » او ادامه می دهد: «افراد پلیس همه جارو گشتن ولی اثری پیدا نکردن. » چلبی که فکر میکرد غیب شدن ملک کار سنجر بوده متوجه می شود به این زودی دستش به نوه اش نخواهد رسید. در همین حال سدات به چلبی زنگ می زند و از او می پرسد که آیا سنجر جایی ملکی ندارد که انها را آنجا پنهان کرده باشد؟ چلبی می گوید: «امروز در ملاقات با سنجر فهمیدم که اون از اونا بی خبره. » سدات با خشم می گوید: «اونا زیر زمین هم رفته باشن پیداشون میکنم. » اما چلبی بیکار نمی نشیند و سراغ دودو می رود و از او می خواهد برایش جاسوسی کند و چند دستگاه شنود به او می دهد تا در عمارت افه و کارگاه زیتون جاسازی کند. دودو اول زیر بار نمی رود ولی چلبی می گوید: «این خواست سدات هست. امروز بهم گفت بعد از تموم شدن این جریان می خواهد به تو فرصت دوباره بده. » دودو که شیفته ی سدات شده تسلیم او می شود و قول همکاری میدهد.