خلاصه داستان قسمت ۱۹۷ سریال ترکی دختر سفیر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹۷ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال دختر سفیر
سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانهوار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آنها بود. ناره و سانجار تصمیم میگیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان میکند ناره به او خیانت کردهاست و حرفهای ناره را باور نمیکند، لذا او را از کلبهشان بیرون میکند. ناره خود را از صخره به پایین پرت میکند و به سختی مجروح میشود. ناره بعد از آن ناپدید میشود و داستان آنها به افسانه ای تبدیل میشود که ترکها برایشان شعر گفتهاند. سانجار گمان میکند ناره به راحتی او را ترک کردهاست و به دنبال زندگی تازهای به اروپا رفتهاست. سالها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر میشود. او در لحظهای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر میشود و تصمیم میگیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم میریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاقهای عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان میافتاد ورق بر میگردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش میرود.
قسمت ۱۹۷ سریال ترکی دختر سفیر
.گاوروک که به سنجر قول داده ملک را پیدا کند، همراه زهرا به آدرسی که گمان می کند آنها انجا باشند می رود. ولی باز ناامیدتر از قبل برمیگردند و بین راه از زهرا دلیل رفتار سرد و بی تفاوتش را جویا می شود. زهرا گم شدن ماوی و ملک را بهانه می کند و می گوید: «کار زیادی خسته م کرده. » اما گاوروک نگران این است که احساس او تغییر کرده باشد.
افراد چلبی حسابی نجدت را کتک زده اند و او را پیش چلبی می برند. چلبی او را تهدید می کند و از او می خواهد تا از عمارت برایش حرف ببرد و از زیر زبان گولسیه هم حرف بکشد تا جای ملک معلوم بشود. و وقتی مقاومت نجدت را می بیند با خشم می گوید: «اگه قبول نکنی جون گولسیه و بنفشه که توی زندونه به خطر میفته! »
یحیا تلاش می کند هرطور شده دوباره دل الوان را به دست بیاورد و برای همین در نگهداری برادرزاده خیلی کمکش می کند و می گوید: «من حسابی به این بچه وابسته شدم. هرکاری داشتی فقط بهم زنگ بزن. » الوان پیغامی از بورا دریافت می کند اما جوابش را نمی دهد چون تصمیم دارد او را فراموش کند. این کار او باعث خوشحالی یحیا می شود.
در عمارت خالصه اظهار امیدواری می کند که فردا در دادگاه سنجر آزاد می شود اما می گوید: «میترسم اون سدات کثافت ماوی و ملک رو دزدیده باشه و سنجر هم دوباره کار دست خودشو ما بده. » به خاطر همین هم پیش چلبی می رود و تا از او حساب بپرسد و به یحیا هم که از او می خواهد این کار را نکند گوش نمیدهد.
دودو به کارگاه زندان می رود و به بهانه ی این که می خواهد چند برگه ی مهم بردارد و به وکیل سنجر بدهد، وارد آنجا می شود و شنود کار می گذارد.
خالصه به اسکله می رود و در دیدار با چلبی می گوید: «اصلا عین خیالت نیست که ملک گم شده خودت اونو پنهون کردی. » چلبی هم با خشم می گوید: «جای نوه ت رو برو از سنجر بپرس. غیر اون کار کس دیگه ای نمیتونه باشه.» از سر و صدای انها زهرا که در اسکله کار می کند می آید و هردو را به آرامش دعوت می کند و از چلبی می خواهد با مادرش درست رفتار کند. چلبی می گوید: «تو از ازدواجت ناراحتی و برای فرار از شوهرت میای اینجا. بهتره شما مراقب رفتارتون باشه. » خالصه به زهرا می گوید که حق با چلبی است و او از زندگی اش راضی نیست. زهرا سکوت می کند.
در جلسه ی دادگاه هارون تمام تلاشش را برای آزادی سنجر می کند و دادستان با توجه به حرف های او و شواهد ارائه شده و بهبود حال سدات با وثیقه با آزادی سنجر موافقت می کند و دادگاه بعدی او را به سه ماه بعد موکول می کند. سنجر خوشحال از آزادی اولین کاری که می کند سوئیچ ماشین را از یحیا می گیرد و به تنهایی می رود. افراد چلبی به او خبر آزادی سنجر را می دهند. چلبی با هیجان از انها می خواهد تا سنجر را تعقیب کنند که به ملک برسند.
در عمارت گولسیه از صبح نجدت را برای خرید بیرون فرستاده و خبر از او نشده. نجدت با سر و صورت زخمی می آید و می گوید که دعوا کرده است اما نگران تهدید چلبی است و می ترسد که بلایی سر گولسیه بیاید.