خلاصه داستان قسمت ۱۹۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۹۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۹۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۹۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

همه اهالی ساختمان بالاسر نورالدین وایسادن تا ببینن حالش چطوره اما هر چی صداش میزنن چیزی نمیگه و تکون نمیخوره گلبن خشکش زده و از ترس زیر لب مدام میگه من کشتمش! حکمت بهش میگه چیکار کردی دخترم؟ گلبن فرار میکنه و به خانه پدرش میره و درون کمد اتاق خودشو پنهان میکنه. وقتی ناجی ماجرای بازگشت بیماریش را به صفیه میگه از حالت عجیب صفیه تعجب می کنه. او مدام صفیه را صدا میزنه تا یه چیزی بگه یا یه تکونی بخوره اما صفیه یک دفعه شروع به خنده میکنه و میگه از دست تو ناجی همچین گفتی فکر کردم چی شده! خوب مریض شدی دیگه، دوباره خوب میشی مثل سری قبل. خودم ازت پرستاری می کنم دیگه غذای بیرون نمیزارم بخوری الان میرم تره بار خرید می کنم واست غذا درست می کنم. ناجی متوجه میشه که صفیه تو حال همیشگیش نیست و وسواسش یادش رفته و حسابی میترسه و وقتی میفهمه میخواد بره خرید تعجب میکنه و ازش میپرسه که میخوای باهات بیام باهم بریم؟ صفیه میگه پس کی تو کتابخانه باشه؟ تو به کارها برس من خودم میرم. ناجی میبینه که بدون وسواس در کتابخانه را باز میکنه و بیرون میره از طرفی به دنبالش می افتد.

اسد به خانه میره و وقتی ماجرارو میفهمه به دنبال گلبن می‌افتد اما هر جارو میگرده پیداش نمیکنه و در آخر با شنیدن صدایش او را پیدا می کند. او گلبن را در آغوش میگیره و میگه پلیس ها اومدن منو ببرن اسد بهش میگه هیچکی قرار نیست تو را جایی ببرد اصلا پلیسی در کار نیست! میخوای بیا با چشمای خودت ببین که بابام حالش کاملا خوبه و خونه ممدوحه. هان پیش دکتر رفته. دکتر ازش میپرسه پس شما یا خودتونو می بخشین یا مجازات می کنید؟ او بهش میگه مجازات کردن خیلی کار آسونیه من همیشه دنبال کارهای سختم دکتر بهش میگه فکر کنم پشت این بخشش که یه آرزو شده واستون یه گناهی هستش و ازش درباره اش میپرسه هان میگه من گناهکارم چون باعث مرگ زن و بچه‌ام شدم سپس به دکتر میگه شما هم فکر میکنین که من دیوونم؟ دکتر بهش میگه نه شما دیوونه نیستین شما فقط یک گناه کاری که دوست داره بخشیده بشه. هان شروع میکنه از وابستگیش به زباله ها گفتن و میگه وقتی میرم بین زباله ها احساس امنیت می کنم احساس خوبی بهم دست میده انگار کنار رفیقامم دارم خوش میگذرونم.

توی زباله ها دنبال اسباب بازی و اعلامیه‌های مرگم همه اونا رو کنار همدیگه جمع می کنم و نگه میدارم دکتر به تمام حرفهای او گوش میده سپس هان بعد از کمی صحبت کردن با دکتر بهش قول میده که دیگه سمت زباله‌ها نمیره دکتر بهش لبخند میزنه اما میدونه که همچین اتفاقی به این زودی نمیوفته و باز هم به اونجا میره. صفیه به خرید میره. ناجی که او را تعقیب می‌کرد از دور میبینه که بدون هیچ وسواس شخصی به تمام میوه ها دست میزنه و از این حال او نگران میشه و تعجب میکنه. گلبن وقتی کمی آروم میشه با اسد درد و دل میکنه و میگه این بلارو یه بار دیگه هم سر اسرا آوردم چرا ما این شکلیم؟ چرا مثل بقیه معمولی نیستیم؟ انگار یه خشم تو وجودمون هست که هر لحظه دوست داره بیاد بیرون اسد او را دلداری میده و میگه تو فقط میخواستی از مامان شنور محافظت کنی به خاطر همین هم این کارو کردی تو مثل هان نیستی. در خانه ممدوح نورالدین وقتی حالش خوب میشه به شنور میگه تا برن سر خونه زندگیشون اما شنور بهش میگه که من با تو جایی نمیام. اوکشان و ممدوح وقتی عدم رضایت شنور را می بینند ازش حمایت می کنن و پشتشو می گیرند.

شنور بهش میگه تا الان هرچی صبر کردم و تحمل کردم به خاطر بچه ها بوده اما دیگه نمیتونم دیگه نه حرمتی مونده نه احساسی من می خوام طلاق بگیرم و از نورالدین میخواد تا آنجا را سریع ترک کنه. نورالدین قبل از رفتنش بهش میگه تو خودت خوب میدونی که با پای خودت برمی گردی ولی اینو بدون که من طلاقت نمیدم از اونجا میره. تو راهرو  هان و گلبن صفیه را میبینند که خودش رفته خرید و با دست های پر داره به خونه برمیگرده آنها تعجب میکنن و از صفیه میپرسن که حالش خوبه یا نه؟ صفیه میگه واسه چی باید بد باشم؟ رفتم خرید دیگه مگه چیکار کردم؟ و به خانه میره. هان از ناجی میپرسه که ماجرا چیه چجوری تونستی آبجی را راضی کنی بره خرید  ناجی میگه من چیزی نگفتم فقط از ماجرای مریضی بهش گفتم هان عصبانی میشه و میگه مگه بهت نگفتم چیزی نگو اگه حالت طبیعی نشه چی؟ و با عصبانیت از اونجا میره. صفیه در آشپزخانه میخواد به درست کردن غذا بپردازد که حکمت به اونجا میره و بهش میگه من هوس کباب کردم و از ناجی میخواد تا با هم دیگه برای خوردن کباب بیرون برن ناجی بهش میگه من بدون صفیه چیزی از گلوم پایین نمیره باشه بعدا بریم که صفیه هم بیاد.

حکمت کلافه میشه و میگه چیزهای محال میگی خوب اگه نمیخوای بیای خوب بگو اما صفیه بهشون میگه اشکالی نداره همین امشب بریم منم میام اصلا مهمون خودمم هستین همگی کباب میخوریم. آنها همگی خوشحال میشن. هان به محل عکسبرداری جیلان میره. جیلان با دیدن او با کلافگی میگه مگه من نگفتم یه مدت از هم دور باشیم چرا اصلاً گوش نمیدی ؟هان خودش را به اون راه میزنه و بهش میگه که شب می خوایم بریم خانوادگی بیرون صفیه هم میخواد مارو مهمون کنه ازش میخواد تا با آنها بیاد اما جیلان این دفعه هم قبول نمیکنه. آنها همگی به رستوران رفتند صفیه وقتی می خواد وارد رستوران بشه کمی دو دله آن ها بهش میگن اگه منصرف شده خودشو اذیت نکنه و برگرده خونه اما صفیه میگه همه چیز مرتبه شما برین من خودم میام….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا