خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۱۹ سریال ترکی اوچ کوروش
افه به اداره میره تا با رئیسش صحبت کنه اما بهش میگن که گفته از اونجا بره چون وقت نداره. افه کلافه میشه و به اتاقش میره. رئیسش عصبانی میشه و میگه مگه نگفتم وقت ندارم چرا اومدی تو؟ دیگه انقدر خودسر شدی که حرف مافوقت هم گوش نمیدی؟ افه بهش میگه اومدم درباره استیضاح بپرسم که دلیلش چیه؟ رئیسش میگه بهت گفتم دور و بر اون ادم نپلک واست دردسر میشه دیگه گوش نکردی. افه میگه شما میدونین کارتال تنها سرنخ رسیدن به قاتل هالیت هست وقتی اونو پیدا کنم خودم دو دستی میارمش اینجا نکنین این کارو! دو سه روز مونده از اخراج موقتم اونجوری معلوم نیست تا کی این وضع ادامه داره. رئیسش میگه پدرت هم دیگه پشتت نیست چرا من باشم؟ الان هم برو ببینیم استیضاحت چی میشه بعدش حرف میزنیم البته بعید میدونم بعدی دیگه در کار باشه! افه با کلافگی از اونجا بیرون میاد. کارتال با شسو و روشن به طرف خانه میرن و حسابی عصبانیه و میگه با جون کندن به اینجا برس بعد داداشت بیاد همشو ازت بگیره. نمیدونم چرا این با ما مشکل داره؟ چون بهش گفتم برو درس بخون مثل ما نشو؟ برو دکتر مهندس بشو به یه جایی برسی؟ مثلا فکر میکنن قمارخانه و این کوفت و زهرمارها خیلی خوبه؟ هرلحظه امکان داری بمیری! آنها از کارتال میخوان تا به اعصاب خودش مسلط باشه. افه موقع سوار ماشینش شدن نزیح را میبینه که صداش میکنه و میگه وقت داری باهم کمی صحبت کنیم؟
انها به یک کافه میرن. افه ازش میپرسه درباره چی میخواستین صحبت کنین؟ نزیح بهش میگه حیف نیست به خاطر کارتال کارتو از دست بدی؟ یادته تو عروسی بهم چی گفتی؟ بهم گفتی که چه داماد بلایی گیرتون اومده! حالا میخوام از دست اون بلا راحت بشم. دخترمو میشناسم به خاطر لجبازی کاریو شروع کنه دیگه پا پس نمیکشه پس باید کارتال این بازیو تمام کنه. میخواستی قمارخانه های کارتال را ببندی من همشو بستم یکیش مونده اگه کمک کنی منم بهت کمک میکنم تا کارتو از دست ندی. افه میپرسه اونوقت چجوری؟ دیگه استیضاح نمیشم؟ نزیح میگه چرا ولی اخرش به نفعت تموم میشه. افه بهش میگه کارتال قمارخانه هاشو با جواز راه ننداخته، جوازش واسه حمایت از پرندگان به ویژه مرغ عشقه نزیح میگه خیلی خوبه کار درستو انجام دادی و میره. کارتال هنوز تو شوک کاری که برادرش سرش درآورده مونده و حرص میخوره روشن میگه حالا باهاش حرف میزنیم تا سرعقل بیاد برگرده پیشتون و باهاتون دست دوستی بده، کارتال میگه اما من باهاش دیگه دست دوستی نمیدم میدونین که قولم قوله. انها به خانه میرسن و کارتال از شسو میپرسه کاری که ازت خواستمو انجام دادی؟ شسو میگه آره گفتن برم پیش بنگاهی تا ببینم اون چی میگه که نرفتم اومدم پیش شما! کارتال روشن را هم باهاش میفرسته و میگه این موضوع مهمیه برین دنبالش بگردین.
همان موقع افه به کارتال زنگ میزنه و بهش میگه هرچی پرنده میشناسی و تو دست و بالت هست بیار تو قمارخانه. فرهان در حال کار کردن است که وقتی اهنگش تمام میشه گروه پلیس به اونجا میریزن. فرهان میترسه و میپرسه اینجا چخبره؟ همکارش میگه دارن درباره اونی که غیبش زده میگردن میگن شاید به قتل رسیده باشه میخوان از همه بازجویی کنن، فرهان استرس میگیره. کارتال به خانه میره و وقتی میخواد بیرون بره بهار بهش میگه باید باهم حرف بزنیم. کارتال میگه بعدا الان کار دارم، بهار میگه من چیکار کردم که از دستم ناراحتی؟ من که بهت کمک کردم باهم ازدواج کردیم ولی این بازیا جیه؟ کارتال میگه اره من بهت کمک کردم ولی تو هیچکاری نکردی! پدرت درسته منو نکشته اما داره همه چیزمو ذره ذره میگیره و میخواد بدبختم کنه. بهار میگه این مشکل توعه! تو با ازدواج حالت دفاعی گرفتی اما حمله نکردی! بابام داره از نقطه ضعفات استفاده میکنه. کارتال میگه خوب من که نقطه ضعفاشو نمیدونم! بهار میگه خوب اینجا من به کارت میام و لبخند میزنهو کارتال میخواد بره که دست بهارو میگیره و میگه الان من باید برم ولی برگشتم مفصل صحبت می کنیم. نریمان نشسته و عکس های دوران جوانی از جمله عکس های نسرین مادر فرهان را میبینه و غصه میخوره. پدر کارتال داخل اتاق میاد که نریمان بلند میشه و عکس ها میریزه برادرش عکس نسرین را برمیداره و میگه چهره اش داشت یادم میرفت. سپس وقتی میبینه نریمان عصبیه ازش دلیلشو میپرسه که نریمان میگه از یه طرف کارتال از یه طرف پلیس ها همش سوال میکنن! نمیخوام اون روزها و به یاد بیارم و با کلافگی و عصبانیت از اونجا میره.
کارتال و افه با صد تا پرنده تو قمارخانه نشستن که پلیس ها اونجا میریزن و میگن اینجا چرا اینجوریه؟ چخبره اینجا؟ افه بهش میگه از کی تاحالا پلیس ها میان دنبال این کارها؟ برو به داداش نزیحت بگو افه شغلش واسش خیلی مهمتره بعدم برو استعفا بده که اسم پلیس هارو بد نکنی وگرنه خودم به حسابت میرسم. اون پلیس بعد از خبر دادن به نزیح استعفا میده. تو رستوران نوبت به بازجویی از فرهان میشه. هازال ازش میپرسه اسمت چیه؟ او میگه عرفان. هازال میپرسه آخرین بار کی بنیامینو دیدی؟ عرفان میگه همون شب تو رستوران، هازال متوجه میشه دستشو پنهان میکنه و ازش میخواد تا نشون بده. عذفان میگه چیزی نیست جای زخمه! مال دوران بچگیمه! کارتال ماجرای اون شبو واسه افه میگه و در آخر بهش میگه نمیخوام واسم دل بسوزونی حالا هم که همه چیزو میدونی باید بگم بچه هارو فرستادم ویش یه نفر که سراغ فرهان را بگیرن اونم بهشون گفته قبل از ما یکی دیگه رفته اونجا سراغشو گرفته! افه و کارتال به رستوران میرن سپس کارتال که نوازنده اش را میشناسه بهش میگه فهمیدیم سراغ یه نوارنده را میگرفتی به نام فرهان شنسوی اون مرد میگه اهان همونی که رو دستش یه زخم داشت! انها جا میخورن کارتال زخم دستشو نشان میده و میپرسه زخمش اینجوری بود؟ او هم تایید میکنه کارتال میگه کی ازت خواست بگردی دنبالش؟ او میگه پدرت. کارتال با عصبانیت به خانه برمیگرده و به پدرش میگه اون کجاست؟ پدرش میپرسه کی؟ کارتال میگه فرهان….