خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۱۹ سریال ترکی بابا
قسمت ۱۹ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی بابا

قدیر و بوراک حاضر می شوند تا با هم دیگه به طرف مزرعه اسب ها بروند تا با دختر پاکداشت ملاقات کنند. آنها وقتی به اونجا می رسد دختری به نام الیف را میبینند و بعد از معرفی کردن خودشان اون دختر از روی اسب با قدیر صحبت میکنه قدیر حس خوبی نمیگیره و برای بهتر شدن وضعیت خودش اسبی انتخاب می کنه و سوار آن میشه. الیف از این حرکت او خوشش میاد و بهش میگه چشماتون آبیه، قدیر تایید میکنه و میگه چطور؟ الیف میگه مادربزرگم همیشه میگفت از مردهای چشم آبی دوری کنید آنها ناراحتتون میکنند قدیر میگه این چیزها ربطی به رنگ چشم نداره خود آدم باید بفهمه باید چیکار کنه و چه جوری رفتار کنه تا کسی ازش نرنجد شاعر شیرازی میگه مراقب باش دلی نشکند چون با یه آه کشیدنش دنیا زیر و رو میشه. الیف آهی می‌کشد و میگه پس بهتره از همین الان دنیا رو زیرو کنیم چون قطعا یه جایی کلاهمون میره تو هم دیگه! جانسو به خانه قدیر میره تا به بشرا سر بزنه و حالشو بپرسه بشرا با دیدن جانسو بغضش می ترکد و در آغوشش شروع میکند به گریه کردن بشرا شروع میکنه باهاش دردودل کردند و میگه الان آزادم هر وقت بخوام میرم بیرون هر وقت بخوام میام خونه کسی نیست گیر بده اما بازم تنهام مثل زمانی که تو خونه احمد بودم. قدیر سرگرم کارهاشه انگار همیشه من باید مشکل داشته باشم من باید تنها باشم بقیه هیچ مشکلی ندارن جانسو بهش میگه اول باید خودت برای خودت ارزش قائل بشی تا بقیه واست ارزش قائل بشن تا زمانی که خودتو دست کم میگیری از بقیه چه انتظاری داری؟ سپس بعد از کمی حرف زدن تو فاز شیطنت می زند و میگه فکر کنم اون پسره برات وقت میذاره و ارزش قائله واست بشرا بحث را عوض میکنه و میگه من برم چای دم کنم.

قدیر با الیف به کافه رفتن تا درباره کار با همدیگه صحبت کنم قدیر بهش میگه من فکر میکردم تنها را خلاص شدن از این وضعیتی که توش هستیم فروش کارخانه هستش اما پدرم مخالف فروش کارخانه بوده و هست منم به خاطر احساس مسئولیتی که دارم نمیخوام حتی یک نفر از کار بیکار بشه راستیتش من رئیس نیستم و نمیتونم رئیس بازی در بیارم الیف بهش میگه پدرم همیشه بهم میگه رئیس بودن یعنی اینکه بین دو تا ضرر بتونی تصمیم بگیری کدومشو انتخاب کنی قدیر میگه راستیتش من نمیخوام اصلا کسی ضرری ببینه همیشه میگم همه اتفاق ها برای خودم بیفته ولی کسی صدمه نبینه الیف از بعضی از حرفهای قدیر خنده‌اش می‌گیرد. بعد از کمی گپ زدن قدیر میره سراغ اصل مطلب و پیشنهادش را بهش میده و میگه پدرت با عموم سرکارخونه ۸۰ تا به توافق رسیده بودند اما الان من چهل تا لازم دارم. او بهش میگه میفهمم چی میگی ولی این نشدنیه به دو دلیل یکیش این که تو بی تجربه ای، قدیر میگه آره ولی خودت هم با تجربه محسوب نمیشی الیف تایید میکنه و ادامه میده که درسته ولی من تمام این مدت منتظر بودم تا جای پدرم بشینم میدونم فرصت طلبم تا پدرم مریض شد جاشو گرفتم سپس میره سراغ دلیل دوم و میگه شما سرمایه خیلی کلانی محسوب میشین از طرفی ما خورده ایم. قدیر تمام تلاشش را میکند تا این معامله را جوش بدهد الیف در آخر پیشنهاد خودش را میدهد و میگه فقط اسم شما وسط باشه کنترل همه چیز دست ما درباره این موضوع فکر کن بعد به من خبر بده. مادر سویل به قدیر زنگ میزنه و میگه برق خانه سویل قطع شده و کسیو اینجا نمی شناسیم که به اون بگم فقط سویل نفهمه که بهت زنگ زدم.

بشرا به فضیلت مادرش زنگ میزنه تا ازش دلجویی کنه که فضیلت سرش داد میزنه و میگه نتونستی شوهرداری کنی حالا یخورده به زندگی برادرت برس براش غذاهای خوب درست کن امین یاشار را صدا میزند تا باهاش حرف بزنه بهش میگه چرا هر کاری که می گم می کنی؟ یاشار میگه چون میدونم بهترین کار همونه امین میپرسه چرا فکر می کنی اینجوریه؟ یاشار میگه نه بابا تو اشتباه نمیکنی، امین ازش میپرسه اگه یه روزی من بمیرم کی بالا سره خانواده هستش به این فکر کردی؟ تو خودت زن و بچه داری چه جوری میتونی از پس بقیه هم بر بیای؟ یاشار با ناراحتی میگه من از پس برادر خودمم نتونستم بر بیام و تو دریا غرق شد و مرد هنوز خودمو مقصر میدونم و شروع میکنه به گریه کردن که امین دلداریش میده و میگه اینجوری که فکر می کنی نبوده تو تقصیری نداشتی. قدیر یک نفر را برای تعمیر برق خانه سویل برده وقتی برق وصل میشه سویل جا میخوره و با دیدن قدیر از پنجره عصبی میشه و میگه همونجا وایسا کارت دارم او باهاش دعوا میکنه که چرا این کارو کرده خودش از پس زندگی خودش برمیاد احتیاجی به اون نیست سپس به طرف خانه اش راهی میشه. زنگ در خانه قدیر زده میشه و بشرا با باز کردن در با یه دسته گل بزرگ روبرو میشه با خواندن یادداشت متوجه میشود از طرف ایلهان هستش قدیر برای قبول کردن پیشنهاد الیف بهش زنگ میزنه تا پیشش بره الیف آدرس کلابی را می دهد تا به اونجا بره. بشرا به الهام زنگ میزنه و میگه برای تشکر زنگ زدم ایلهان میگه ای کاش برای دلتنگی بود بوشرا هل میکنه و تلفن را قطع میکند سپس زنگ میزنه و میگه ببخشید قطع شد خواستم بپرسم شام خوردی؟ قدیر پیش الیف میره و میگه باشه شرطتو قبول می کنم ولی باید قول بدی که کسی اخراج نشه الیف قبول میکنه و همانجا دست همکاری به همدیگه میدن. ایلهان و بشرا به پارک نزدیک خانه ی قدیر رفتن و به حالتی پیک نیک بشرا غذاهایی که درست کرده را جلوی ایلهان میزاره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا