خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

اونور به همان واحدی میره که زینب اونجارو اجاره کرده بود و اونجا زندگی میکرد سپس همون واحدو قصد داره برای خودش بگیره. او تو خونه دور میزنه و یاد خاطره دعوا کردنش با زینب می‌افتد او در آن خانه هدیه که تندیس اسب بود و برای زینب فرستاده بود را میبینه و متوجه میشه که با خودش نبرده اونور به خانه پدرش میرود و با او صحبت می کند اونور از حمید میپرسه که واقعاً از دست زینب ناراحت نشد؟ حتی بهم هم نریختین؟ حمید میگه برای چی؟ برای اینکه پسرمو نجات داد؟ اونور میگه نه برامون نقش بازی کرد و ما را دور زد! حمید میگه من میدونستم اونور جا میخوره و میگه چطور؟ حمید بهش جواب میده که درباره اش تحقیق کرده بودم وقتی با ظفر نامزد کرد اون دختر کارهای خیلی مفیدی هم انجام داده و خیلی بهمون کمک کرده درست نیست اونا رو نادیده بگیریم. سپس دقایقی باهاش صحبت میکنه زینب خواب میبینه که اونور او را به همان خانه ای که اجاره کرده بود برده زینب ازش میپرسه که برای چی اومدیم اینجا اونور دستانش را میگیره و میگه من خیلی فکر کردم و فهمیدم بدون تو نمیتونم زندگی کنم سپس بعد از کمی حرف زدن باهاش او را می بوسد و ازش میخواد تا اونو تنها نزاره همان موقع خواهرش به اتاق میاد و او را از خواب بیدار می کنه و ازش میپرسه که چرا تا اون موقع خوابه؟ تو این خونه فقط بابا میتونه انقدر بخوابه و ازش میخواد سریعا از جاش بلند بشه تا تو کارهای خونه بهش کمک کنه همگی سر میز صبحانه جمع میشن که صمد مدام از میز صبحانه ای که چیده شده تعریف میکنه و به زینب تیکه میندازه و میگه ای کاش آووکادو هم می گرفتیم بلاخره ملیس خانوم شاید از این غذاها نخوره و اینارو غذا ندونه!

سپس ازش میپرسه که چی شده برگشت دوباره به اون خونه و مدام به زینب طعنه میزنه سپس با همدیگه دعواشون میشه و حسابی بحث می کنند در آخر صمد بهش میگه اگه میخوای اینجا بمونی باید کار کنی نه اینکه بشینی مفت خوری بکنی سپس از اونجا میره نسلیهان به شرکت میره که ظفر پشت سرش صداش میزنه و میگه چطوری خانم رئیس؟ بهتره زیاد دلخوش نکنید چون بابا داره میاد اینجا و میخواد جلسه‌ای بزاره همان موقع اعلام می‌کنند که حمید داره وارد شرکت میشه همه پرسنل به استقبالش میرند و بهش دسته گلی می دهند حمید تشکر میکنه و میگه لازم به این کارها نبود مرسی. در اتاق جلسه جلسه تشکیل میده اونور تو جلسه به پدرش میگه می خوام استعفا بدم همه جا میخوره و دلیلشو میخواد بدونن اونور میگه من تا زمانی که نفهمم کی این کار رو باهامون کرد پا پس نمیکشم و نمیتونم خوب روی موضوع دیگه ای تمرکز کنم به خاطر همین از نسلیهان تشکر می کنم بابت کمکی که بهم کرد و به نظرم اون جای من باشه بهتره لیاقتشو داره و از پسش بر میاد ظفر حرص میخوره و حمید ازشون میپرسه که شما هم همین فکر میکنین فردی تایید میکنه حمید از ظفر میپرسه که ظفر هم ناچارا قبول میکنه سپس از خود نسلیهان میپرسه که نظر خودش چیه او میگه نمیدونم باید چی بگم ولی همه تلاشمو می کنم که کارمو به بهترین نحو انجام بدم حمید قبول میکنه و نسلیهان را جای اونور میزاره. بعد از جلسه اونور به زینب زنگ میزنه اما میبینه که گوشیش خاموشه او به مریح زنگ میزنه سپس به طرف خانه پدر زینب راهی میشه ظفر نسلیهان را به اتاقش می بارد و میگه چی شد؟ تونستی با اونور حرف بزنی و راضیش بکنی که دست از از این کارها برداره؟ نسلیهان میگه اون به این راحتی ها دست از کاری که شروع کرده برنمیداره.

زینب در خانه در حال جارو برقی کشیدن است که خواهرش پیشش میره و بهش میگه چرا هرچی صدات میزنم جواب نمیدی؟ سپس ادامه میده و میگه اونور دم دره اومده و میخواد تو رو ببینه زینب جا میخوره و با عجله بهش میگه چرا بهش نگفتی خونه نیستم؟ سپس ظاهرش را کمی مرتب میکنه و به طرف حیاط خونه میره زینب با دیدنش میگه میخواستم بهت بگم بیای داخل اما سپس در را میبندد و پیش اونور میره اونور بهش میگه به هرچی فکر می کنم تا درکت کنم اما به نتیجه ای نمیرسم یه چیزی مثل خوره داره مغزمو میخوره که من عاشق کسی شدم که هیچی ازش نمیدونم زینب بهش میگه زینب با ملیس فرقی نداره جفتشون یه نفر هستند اونور میگه چرا ملیس خیلی فرق داره با زینب سپس اونور بعد از چند دقیقه از اونجا میره زینب به اتاقش برمیگرده و با مریح تماس میگیره و بهش میگه که چه خبر؟ چیکار می کنی؟ مریح دیگه هیچی اومدم یه جا برای مصاحبه کاری تو چیکار می کنی؟ زینب میگه هیچی داشتم خونه را جارو می کشیدم مریح میگه اگه اونجا صمد زیادی اذیتت میکنه میتونم یه جایی را برات جور کنم که اونجا بمونی و پیش پدرت نباشی زینب میگه نه اونقدر ها هم بد نیست میگذرونیم من باید برم فعلا و تلفن را قطع می کنه. یکی از دست اندرکاران صحنه عکاسی پیش مریح میره و پرونده اش را بهش پس میده و میگه خیلی ممنون آقا مریح اما ما نیرو نمیخوایم مریح با ناراحتی از اونجا میره. زینب برای  مصاحبه کاری دادن به طرف یک خونه میره خدمتکار در را باز می کند و او را به داخل راهنمایی میکند…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا