خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۱۹ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
قسمت ۱۹ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۱۹ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

روبروی بیمارستان خبر نگاری با مردی مصاحبه میکند و مردم جمع شدند. آن مرد ادعا میکند که ایلول اردم بدون رضایت او، سرش را با مته سوراخ کرده و یک دستش را نشان میدهد که دچار لرزش شده و انگشتانش دچار مشکل شدند. منشی سینان ، یلدا اوضاع را میبیند و به سینان خبر میدهد. و‌‌ میگوید این مساله و خودکشی پرستار ما را به دردسر می‌اندازد. سینان میگوید: خبر دارم تو خودت راهشو پیدا میکنی که چطور این مساله را جمع و جور کنی و عشقتو ثابت کنی.ایلول با پرستارها حرف زده و انها را دلداری میدهد.در این موقع مرد شاکی با فیلمبردار و خبرنگار ها وارد میشود و میگوید همین ایلول اردم مرا به این روز انداخته است…درمان اشتباهی کرده است…ایلول میگوید: من کار اشتباه نکرده ام.علی آنها را میبیند و میپرسد اینجا چه خبراست؟ ایلول میگوید: من جان اونو نجات داده ام و اینهم بجای تشکر کردن است. حراست آنها را بیرون میبرد. آلپ از اینکه آن پرستار همکارش بوده ولی اون حتی اسمش را هم نمی دانسته..ناراحت هست. ایلول به پرونده و عکسهای آن مرد نگاه میکند و به علی میگوید من کارم اشتباه نبوده. نمی دانم چرا دستش اینطور شده…علی هم انها را نکاه میکند و میگوید حق با تو است باید علتشو پیدا کنیم…و‌‌ اضافه میکند که محمد فکر میکند ما با هم عاشق و معشوق هستیم. بنظرت اون واقعیت را میگوید یا اشتباه میکند؟ جواب سوال ام را بعد ازت میگیرم.
مرد شاکی وارد کافه اسما میشود و چایی میخواهد و با دستانش ور می‌رود.و‌‌ میگوید: اینم انگار واسه ما موندنی شد. سینان ایلول را میبیند و میگوید دیروز بعد ازعمل دوستت ، عذرخواهی نکردی….امروز از مریض تون و در صورت لزوم از بیمارستان عذر خواهی کنید.ایلول می‌گوید: من کار اشتباهی نکرده ام.سینان میگوید: اینطوری به بیمارستان هم صدمه میزنید .ایلول میگوید: من مشکل دست اونو پیدا میکنم.. سینان میگوید: بعنوان رییس بیمارستان بهتون دستور میدم که مدتی مرخصی بروید.برای شما و بیمارستان بهتره. ودات نسرین را برای عمل اورده است و از پرستار میپرسد که غایا ایلول داخل است؟ او میگوید نه…دکتر آغوز عمل میکند. ودات یادش میاید که آخرین بار در ماشین ایلول را کتک زده و گفته بود دیگر بابا نداری…… ایلول از آنجا رد میشود ‌که ودات را میبیند که با دکترش حرف می‌زند و احوال نسرین را میگوید. مرد شاکی در کافه با دستش به اسما اشاره میکند که برایش قهوه بیاورد.اسما میبیند که یک زن پیش او امد و نشست و بعد صحبتی با هم مقداری پول به او میدهد و او آنرا در پاکت گذاشته و در جیبش میگذارد.
بهار با پرستار ها حرف میزند و میگوید از این به بعد باید بیشتر به همدیگر توجه کنیم و اگر کسی مشکلی داشته باشد پیش من بیاید و بگوید. در این موقع یک بیمار اورژانسی میاورند که سرش زخمی شده و بیهوش شده است.پرستار به بهار میگوید که این خانم همسر پدر دکتر آغوز است… بهار پدر آغوز را میبیند و میگوید از دوستان نزدیک اغوز است‌.
علی مروه‌ را عمل میکند و سیخ را از گوشش در میاورد. ایلول به کافه میاید و ناراحت است .اسما میفهمد که او فعلن سرکار نمیرود..و فکر میکند کار بهار است اما ایلول موضوع مرد شاکی را میگوید..ایلول از رفتارهای اسما میفهمد که به الپ علاقمند شده است.اغوز به ایلول زنگ می‌زند و می‌گوید :عمل نامادری ات خوب بود و حالش خوب است.ایلول تشکر کرده میگوید: پس بهت بدهکار شدم.. آغوز میگوید پس با هم شام بخوریم..ولی ایلول میگوید امروز مناسب نیست…. آغوز میپرسد که بخاطر حرف های من هست؟ ایلول جواب میدهد که ان حرفها را نشنیده میگیرم..ولی اغوز میگوید من بازم همان احساس را دارم و میخوام باهات حرف بزنم. و قطع میکند….
بهار گفتگوی آغوز با ایلول را شنیده و بهش میگوید: بهتره برنامه تو لغو کنی چون پدر و مادرت در اورژانس هستند و مادرت از نردبان افتاده و منتظر نتایج تومور گرافی هستیم… آغوز میگوید: اون مادر من نیست و بعد مرگ مادرم پدرم با اون ازدواج کرده است. آغوز آنجا میرود و موقع معاینه نامادری متوجه کبودی درگردنش میشود. او میخواهد با پدرش حرف بزند.پدر آغوز به زنش سفارش میکتعد که وقایع‌ را همانطور که او میگوید تعریف کند.
دختری با عصبانیت وارد اتاق میشود و میخواهد که مادرش را از انجا ببرد.اغوز میگوید بعد از نتایج ازمایشات میتواند برود‌..دختر به آغوز میگوید: تو نمی توانی در مسایل خانواده دخالت کنی…
علی‌‌ به ایلول میگوید: اینکه سینان به تو مرخصی داده چرا بمن نگفتی؟ ایلول میگوید: خودم میتونم با اون کنار بیام. تو هم حتمن چیزایی هست که بمن نگفته ای…علی حرفهایی را که مراد به او گفته است یادش میاید…..
محمد به ایلول زنگ می‌زند و میگوید: انگار منو فراموش کردی….. ایلول میگوید من اومدم ولی خواب بودی.الان در مرخصی هستم…محمد میگوید: علی اصف دکتر من است..بعنوان دکتر نمی گویم بیایی.
کنار ساحل علی با سینان قرار ملاقات دارد.سینان میاید و میگوید چه موضوع مهمی است که باید اینجا حرف بزنیم؟ علی میگوید درباره عمل گل عایشه اردم …انجا چه اتفاقی افتاده است؟ سینان میگوید من هر کاری تونستم انجام دادم.علی میپرسد پس چرا به خانواده اش پول دادید؟ سینان میگوید چون بخاطر انسانیت خواستم کسانی را که ناراحت کرده ام..کمک کنم تا بتونن بچه شونو به دانشگاه بفرستند…علی میگوید سردارچی؟ سینان میگوید :اون کسی بود که از این موقعیت سواستفاده کرد و گزارش عمل را عوض کرد….منهم مجبورشدم قبول کنم….علی میگوید: اکر حق با تو بود چرا بهش رشوه دادید؟
سینان میگوید: ما همه یک خانواده هستیم و این بیمارستان مال همه ما هست. الان ایلول این را درک میکند. برای یک بیمار اینهمه زحمت کشید اما نتیجه اش چیشد؟ تو خودت سالها قبل چرا به مارماریس امدی؟ علی به یاد میاورد زمانی که دستیار جراح بوده بخاطر سهل انگاری او و دوستش که قبل از عمل بیمار تب او را کنترل نکرده بودند بیمار از دست رفته بود و پزشک جراح آنها را بشدت توبیخ کرده بود.
سینان میگوید: این بدبختی میتونه برای همه ما پیش بیاد ما همه مون دکتر هستیم.
بهار به آغوز میگوید که نتایج را دیده ای؟ او قبلن هم چند بار افتاده است و احتمال میدهد که پدر اغوز او را کتک می‌زند. اغوز انکار میکند….. بهار میگوید : خواهرت از کنار مادرش ‌تکان نمی خورد .و اگر مایل است او با نامادری اش بعنوان یک زن حرف بزند..شاید با او راحتر باشد.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا