خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۱۹ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۱۹ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی محرمانه

فردای آن روز لونت به آشپزخانه میره و به ناز میگه صبحانه نداریم؟ یاز میگه قهوه درست کردم همان موقع آینور زنگ میزنه و حالشونو میپرسه و به لونت میگه که به داداشت و زن داداشت بگو که شب خونه ما شام دعوتن باهمدیگه بیاین درباره عروسی حرف بزنیم، لونت ناچارا قبول میکنه و بعد از قطع تماس میخواد غر بزنه که ناز جلوشو میگیره و میگه بریم به کارامون برسیم و میره. سر میز صبحانه وقتی زینب میاد تیکه میندازه و با طعنه میگه اِ چیشده؟ دیشب اینجا یجور دیگه بود! کسی صداتونو شنو نمیکنه راحت حرف میزنین؟ طوفان ازش میخواد ساکت باشه که زینب میگه آره خوب بابای من یه ماهیگیر ساده ست چرا باید تو خطر باشه؟! نهیر با طعنه بهش میگه بعضی وقتا نباید دنبال دشمن بیرون از خونه بگردیم شاید تو همین خونه ست و خبر نداریم و بهش لبخند میزنه، زینب لبخند میزنه و میگه اِ نهیر جون اینجایی؟ ندیدمت صبحت بخیر. طارق کلافه میشه و به آدم میگه پاشو بریم که من یه خورده دیگه اینجا بمونم اعصابم میریزه بهم دوباره. آدم میگه من میرم ماشینو آماده کنم تا بیای اما طارق چون میخواد بره مطب روانشناسی میگه نه نمیخواد بیای خودم تنهایی میخوام برم. نهیر میگه کجا میخوای بری؟ چیکار داری؟ طارق میگه مگه تا الان واست توضیح میدادم که الان بدم؟ و میره. نهیر با عصبانیت به طوفان میگه این داداشت داره یه کارهایی میکنه حالا ببین من کی گفتم! زینب برای حرص دادنش میگه راسیتش آخرهای زندگی بابام با مامانمم اینجوری بود رفتارش! اون موقع تو درومدی الان بابد ببینیم کی درمیاد و میخنده! نهیر میگه من بهت یه زمین بازی دادیم تو همونجا بازیتو بکن پاتو از حدت فراتر نزار!

لونت و یاز به دفتر کاری که واسه لونت درست کردن میرن چون طارق قرار بود به اونجا بیاد. اسعدالله هم به اونجا میاد و بهشون میگه به بازیتون ادامه میدین هم با آینور خانم هم با طارق ما این آخرین فرجه ای است که بهتون میدم سپس از اونجا میره. طلعت عکسی دونفره با یاز رو میز لونت میزاره و میگه اینجا محل کارته بهتر یه عکسم داشته باشین . نهیر به یاز زنگ میزنه و میگه حالم اصلا خوب نیست، یاز میپرسه چرا؟ نهیر میگه باید رودررو باهات حرف بزنم اینجوری نمیشه بیام مطبت؟ یاز هل میکنه و میگه نه اونجا نه من بیرونم نهیر میگه پس میرم یه جا واست لوکیشنشو میفرستم یاز قبول میکنه سپس به طرف اونجا میره. نهیر با دیدنش بهش میگه طارق تازگیا یجوری شده رفتارش عجیبه بعضی وقتا یه جایی میره که هیچکیو نمیبره خودش تنها میره! من فکر کنم داره به من خیانت میکنه! یاز میگه نه بابا این حرفا چیه؟ اصلا آقا زارق اینجوری نیست حتما یه کاری داره که میره. سپس شروع میکنه درباره زینب حرف زدن که حواسش پرت بشه. بعد از کمی حرف زدن یاز میگه من مراجعه کننده دارم باید برم بعدا سر فرصت به تمام حرفات گوش میدم سپس باهم خداحافظی میکنن و یاز میره. طارق به آدم میگه من میرم دیگه تو دفتر کار لونت میبینمت آدم میگه داداش تازگیا تنهایی جایی میری چیزی شده؟ طارق میگه باید به تو هم جواب پس بدم؟ آدم میگه نه داداش واسه این میگم که خطرناک نباشه حمله بهت دست نده یکدفعه! طارق میگه شماها الکی منو عصبی نکنین من هیچیم نمیشه و میره. طارق به مطب یاز میره. یاز بهش میگه قبل از شروع کردن میخوام یه سوالی بپرسم که جلسه قبل چه حسی بهتون داد؟ طارق میگه شما همش سوال میپرسین و باعث میشه ذهنم درگیر بشه، یاز سوالشو دوباره میپرسه که طارق میگه بد، بدرد نخور، یاز میگه میخواین یخورده بیشتر بازش کنین؟ طارق میگه وقتی. یاد سوال میپرسین مدارهای مغزی من بهم دیگه میخورن و کلافه ام میکنن. سپس میپرسه من قدیمی فکر میکنم یاز خانم؟ یاز میگه چطور؟ کی گفته؟ طارق میگه پشت سرم اینجوری میگن.

یاز میگه مهم نیست که بقیه چی میگن شما خودتون هم اینجوری حس میکنین؟ طارق میگه نه. یاز جوابشو میده که پس همچین چیزی نیست! طارق میگه آخه من تو کار با غریبه کار نمیکنم! یاز دلیلشو میپرسه که طارق میگه اعتماد! من به غیر از خانواده و فامیل به کسی دیگه ای نمیتونم اعتماد کنم! اگه هم با کسی غیر از فامیل همکاری کنم یعنی اون هم جزوی از خانواده من محسوب میشه! سپس میگه من دیگه باید برم بقیه اش باشه واسه سری بعد. طارق و ادم به دفتر کار لونت میرن که به محض ورودشون لونت را میبینه که داره عکس عروسیش با باز را نگاه میکنه که به شوخی میگه دلت واسه زنت تنگ شده داری عکسشو میبینی؟ سپس شروع میکنن درباره کار حرف زدن. طارق میگه چندتا قانونه باید تو کار رعایت بشه تا همکاریمون شروع بشه اول اینکه موقع بارگیری نباید تو اونجا باشی از افراد من بالاسر کار میمونن، دوما اینکه موقع جابجایی یکی از افرادم باید با راننده بره و سومی اینکه تریلی ها جی پی اس دارن؟ لونت تایید میکنه و میگه خیالتون راحت که آدم میگه باید خاموششون کنی! لونت جا خورده خودشو نشون میده که طارق میگه نظرت چیه؟ لونت میگه من حرفی ندارم ولی قراره ماهی جابجا کنیم این همه پیچیدگی تو سیستمتون عجیبه! طارق میگه از قوانین کارمه دیگه و اینکه این منبع درآمد ماست نباید اینجوری بگی داداش لونت! ما یهورده با حساسیت کار میکنیم! برای فرستادن بار به رومانی فقط دوتا تریلی یخچال دار لارم داریم! لونت میگه حله داداش مشکلی نیست، طارق لبخند میزنه و به آدم میگه برو بیرون حرف بزن و بگو که بار را بیارن اینجا آدم هم قبول میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا