خلاصه داستان قسمت ۱۹ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۱۹ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۱۹ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۱۹ فصل چهارم سریال از سرنوشت

هاشم شبانه پولی که برای عمل آرزو سهراب نیاز داشت را از کسی قرض می کنه و بهش میده. سهراب ازش میپرسه این پول از کجا اومد؟ من باید به کی تحویل بدم؟ از کجا آوردی؟ هاشم میگه تو به اون چیکار داری طرف حساب تو منم هر وقت که زمانش شد بهت میگم که پس بدی. فردای آن روز سهراب تو کارگاه به هاشم میگه تا زمانی که این پولو من ندونم از کجا آوردی قبولش نمی کنم و بهش میگه که میترسم از همون دلارهایی باشه که زندگیتو به باد داد! هاشم عصبانی میشه و میگه میفهمی چی داری میگی؟ درباره اون دلارهایی حرف میزنی که زندگیمو، زنمو، همه حیثیتمو برد؟ فکر می کنی من هنوز تو اون کارم؟ سهراب بهش میگه هر چقدر که این جا بشینی و مظلوم‌نمایی کنی نظر من عوض نمیشه و تا زمانی که ندونم این پول از کجا اومده دست بهش نمیزنم. هاشم بهش میگه نغمه خدا بیامرز راست میگفت دروغ گردن اعتمادو میزنه و با عصبانیت از اونجا میره. نغمه به همراه خاله پوری در حال پخش کردن نذریشان هستند . انقدر اعصابش خورده که حواسش پیش سهرابه و مدام با اخم او را نگاه می کند، همزمان در حال برش کاری هست.

دهشت وقتی از اونجا داره رد میشه یکدفعه نگاهش به انگشت بریده روی زمین می‌افتد و جیغ میزنه. هاشم وقتی به خودش میاد میبینه انگشتشو را قطع کرده. هاشم وقتی دستش را میبینه داد میزنه و همه جمع میشن و سریعا او را به بیمارستان منتقل می کنند. نغمه که هنوز دلش با هاشم است با خاله پوری به کارگاه میرن ولی خودش وارد نمیشه و او را میفرسته تا نذری ها را به آنها بدهد. خاله پوری وقتی به کارگاه میره از حجم خونی که روی زمین کارگاه میبینه تعجب میکنه و می‌پرسه که چه اتفاقی افتاده؟ رضا برای اینکه خاله پوری نگران نشه میگه چیزی نیست یه خراش کوچیک برداشت دسته هاشم بردنش بیمارستان. خاله پوری سریعاً با نغمه به بیمارستان میرن. سهراب از پرستار میپرسه که برای انگشتش میشه کاری کرد؟ پرستار بهش میگه بستگی داره که چقدر از زمان قطع شده گذشته باشه شما سریعا به سمت اتاق عمل برین. آنها وقتی به بیمارستان می رسند، نغمه به خاله پوری میگه برو ولی از من هیچ حرفی نزن خاله پوری بهش میگه خودت برو من دلشو ندارم که برم، نغمه بهش میگه من الان اگه برم بگم به چه دلیلی اومدم؟

خاله پوری میگه راستشو بگو حرف دل هیچ منطقی توش نیست تو بگو خاله پوری اومد کارگاه و فهمید که هاشم دستش زخمی شده اومدم حالشو بپرسم. نغمه وقتی به داخل بیمارستان میره هاشم را از دور می بینه و احساسش دوباره شعله‌ور میشه و به خاطر زجری که میکشه گریه اش میگیره همان موقع آرام به اونجا میاد و سراغ هاشم را میگیره. نغمه با دیدنش اول حسابی جا می خورد و کنجکاو میشه که اون کیه؟! آرام به هاشم میگه ببین چیکار کردی با خودت! و بهش آبمیوه میده و بهش میگه اگه قول بدی یه خورد کم اه و ناله کنی برات کتلت درست میکنم. نغمه وقتی آنها را میبینه به هم میریزه و با عصبانیت از آن جا میره. وقتی سوار ماشین میشه از مادرش میخواد هیچ حرفی نزنه و با عصبانیت رانندگی میکنه. خاله پوری ازش میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ اونجا دوباره با هاشم چی گفتین بهم که انقدر عصبانی شدی؟ نغمه بهش میگه ازت خواهش می کنم از این به بعد دیگه اسم این آدمو جلوی من نیار! مادرش میگه پس چطور تو شب ها میشینی به عکس و فیلم ها نگاه می کنی و بعد گریه می کنی؟

بعد الان که میشه میگی اسمشو دیگه نیارم؟ نغمه با عصبانیت میگه احمق بودم، دیگه همچین کاری نمیکنم برسم خونه همه را پاک می کنم. سهراب وقتی با آرام تنها میشه متوجه میشه که سهراب از اون پول گرفته بوده به خاطر همین میگه نمیدونستم که پولو از شما گرفته بوده! آرام میگه چون میدونستم که اگه بفهمی قبول نمیکنی و درست فکر میکردم من خیلی خوشحال شدم که هاشم بعد از اون همه مشکلی که با هم داشتیم اومد و همچین کاری رو ازم خواست این واسم خیلی با ارزشه این یعنی اینکه منو رفیق خودتون میدونید از این بابت خیلی خوشحالم. سهراب بهش میگه اما من نمیتونم این پولو قبول کنم اما آرام ازش می خواد تا روی هاشم را زمین نندازه. سهراب و هاشم به طرف خانه الیاسی میرند آقا خندان با دیدن دست هاشم میپرسه که چه اتفاقی افتاده و او را سرزنش میکنه به خاطر بی احتیاطی که کرده سپس میگه به زودی یه نفر را جای مجتبی میارم شما هم میتونی دیگه از اینجا بری. بعد از چند دقیقه مهتاب به اونجا میاد و سراغ آقای خندان را از هاشم میگیره هاشم میگه اینجا نیز پیش پای شما از اینجا رفتن و آدرس خانه آقا خندان را بهش میده.

مهتاب به آنجا میره و از آقای خندان می‌خواهد تا به حرف‌هایش گوش بده آقا خندان با عصبانیت میگه من این حرف ها و توجیه های امثال شما را زیاد شنیدم بهتر خودتو خسته نکنی و از اینجا بری! مهتاب میگه به خاطر پسرم باید کنار باباش مینشستم و مواد میکشیدم اولش فکر میکردم فقط به خاطر این میکشم که چون اون میخواد اما وقتی که مرد فهمیدم که پول شیر خشک یک ماه کیانو به مواد یه روزم میدم و گفتم که کیان این حقش نیست که اینجوری زندگی کنه. من الان به پسرم رسیدم به چیزی که میخواستم دیگه واسم مهم نیست که بقیه چی فکر می کنند اما چون شما حق پدری به گردن کیان دارین می خواستم که بدونین بچه تون جای امنیه خیالتون راحت باشه و از آنجا میره. فردای آن روز آرزو در بیمارستان آماده عمل میشه. موقع رفتن به داخل اتاق عمل سهراب بهش دلداری میده و میگه نگران هیچ چیزی نباش تا آخرش باهاتم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا