خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۱ سریال ترکی اوچ کوروش
سریال اوچ کوروش درباره جوانی خلافکار به نام کارتال هست که در محل های پایین شهر زندگی می کنه و سردسته و رهبری یک باند خلافکار، مافیا، قمار، شرط بندی و پول های کثیف را بر عهده دارد و کل این محله برای او کار می کنند. افه یک پلیس وظیفه شناس هست که تمام سعیش را می کند تا بتواند کارتال را زندان بیاندازد و تمام جرم هایش را ثابت کند اما کارتال به خاطر نفوذ زیادی که داره هر سری که به زندان میافتد ۲۴ساعت نشده آزاد میشه. در آن محل عروسی قرار است برپا شود و عروس به داماد که اسمش داوود است میگه من دوست دارم با کشتی به محل عروسی بیام. داوود وقتی این موضوع را به گوش کارتال میرسونه کارتال به افرادش میسپاره تا کشتی را روی خشکی بیاورند و بعد از تزیین کردن اونو آماده کنند تا عروس را روی آن سوار کنند. همه در آن محل در حال رقص و پایکوبی هستند و بقچه های داماد را می برند در همان حین که در حال رقص و پایکوبی هستند عروس از داوود میپرسه کشتی چی شد؟ حل شد دیگه؟ داوود از افراد نزدیک کارتال میپرسه که کشتی چی شد؟ حل شد دیگه موضوع؟ آره؟
او بهش میگه نشد داداش ما چطوری میتونیم کشتیو روی خشکی بیاریم راه ببریم؟ نشدنیه! و به رقصیدن ادامه میده. وقتی داوود این خبر را به عروس میده عروس به ناراحتی بهش میگه من بدون کشتی ازدواج نمیکنم داوود بهش میگه آخه یعنی چی؟ فردا مراسم عروسیه! چی میگی؟ عروس با صدای بلند بهش میگه من اصلاً عروسی نمیکنم و از آنجا که میخواد بره اهالی منطقه بهش میگن بقچه های داماد چی پس؟ او بهشون میگه فدای یه تار موم؟ همش مال شماها. همه می ریزند تا از بقچه های داماد چیزهایی برای خودشون بردارند. عروس در حال رفتن بود که کارتال را روبه روشون میبینه که با کشتی داره میاد سمتشون. انها خوشحال میشن و داوود به کارتال میگه دمت گرم داداش خیلی خوب شده اما عروس دیگه نمی خواد ازدواج کنه. او جا میخوره و میگه کی؟ من؟ بقچه های دامادو برین بزارین سر جاش. همه به رقص و پایکوبی ادامه می دهند داوود به کارتال میگه فردا دیر نکنی داداش! تا تو نباشی عروسی شروع نمیشه. کارتال میگه من چی کارم؟ عروسیو عاقد باید شروع کنه! داوود میگه آره ولی تا زمانی که تو نباشی شروع نمیکنه.
کارتال میگه باشه و میره. افه شب با پدرش هالیت و مامور هایشان به سمت ساختمان کارتال میرن تو هر طبقه یکی از از کارهای خلاف او را میبینه سپس به خودش میرسه. کارتال بهش میگه چرا شما دوباره زحمت کشیدین کمیسر؟ زنگ میزدی خودم میومدم و به این صورت افه موفق میشه با مامور هایش او را دستگیر کنند.فردای آن روز افه پیش رئیسش میره و بهش میگه که از کارتال هیچ مدرکی نیست و نمیتونیم بدون مدرک نگهش داریم و به جای آن یکی از افرادش دستگیر میشه. افه میگه اگه کارتال را الان آزاد کنیم همه ردهارو میره پاک میکنه من الان زودتر میرم تا ببینم مدرکی پیدا میشه یا نه. کارتال آزاد میشه و از آنها وسایلشو میخواد. افه با شنیدن آزاد شدن کارتال کلافه میشه و خودش میره بهش تحویل میده کارتال با طعنه به افه میگه اصلاً از هتلتون راضی نبودم خیلی بد بود اصلا من نتونستم روی تخت هاش بخوابم دیگه تو این هتلتون پا نمیزارم و با پوزخند از اونجا میره. افه جلوشو میگیره و میگه آره تو اصلاً زندان نمیری چون به جای تو اون آدم های بی گناه که واست کار میکنن میوفتن تو زندان و جرم های تورو به گردن می گیرند این هم از انسانیت توئه!
کارتال بهش میگه آره دیگه پس چی پیش مرگ منن دیگه و با خنده از آنجا می رود. یه دسته مافیا که با کارتان دشمنن، سر دستشون افرادشو پیش فردی به نام کونیالی می فرستند. کونیالی فردی هست که سایت های شرط بندی کارتال را راه اندازی کرده و آنها را زیر نظر داره. انها کونیالی را پیش سر دستشون میبرن. او بهش میگه شنیدم تو سایتهای کارتال را زیر نظر داری و اونا رو تو میگردونی درسته؟ کونیالی میگه آقا الان منظورتونو فهمیدم فقط بهم یه سیستم بدین همونجوری که راه اندازی کردم منحل می کنم اینکه کاری نداره. رهبر اون دسته مافیا بهش میگه چه زود افرادتو داری میفروشی! کونیالی میگه من آدم کسی نیستم من فقط کار می کنم پول میگیرم کارامو انجام میدم سپس براش یه دستگاه میارن تا کارشو انجام بده سپس به افرادش می سپارد تا کونیالی را به محل زندگیش برسونتش و بهش کارتشو میده و میگه اگه کارتال بلایی خواست سرت بیاره بهم خبر بده. کارتال وقتی با روشن و یکی دیگر از افرادش به محل خودشون میرن بچه های آنجا پیشش میرن برای دستبوسی و بهش خوش آمد میگن.
کارتال وقتی به خانه بر می گرده عمه اش خوشحال می شود و بهش خوش آمد میگه آنها با همدیگه صحبت می کنند و به کارتال میگه حالا که قمارخانه را فهمیدند باید یه فکری بکنیم. افه به همراه هالیت درباره کارتال تحقیق کردند و فهمیدن که حساب های شرط بندی به نام خودش نیست و معلومه یک حساب کاربری فیک ساخته شده و پول ها به حساب اون میریزه پس نتیجه میگیریم یه آدم این وسط هست که داره تمام گند کاری های کارتال را پوشش میده باید فکر کنیم ببینیم اون کیه و اونو پیدا کنیم. سپس افه به آنها میگه آنها امروز عروسی دارن! پس همشون جمع میشن سپس با سرعت از آنجا بیرون میزنند. هالیت که پدرش هم هست سعی میکنه جلوشو بگیره اما موفق نمیشه….