خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

قسمت ۱ سریال ترکی داستان یک پری
قسمت ۱ سریال ترکی داستان یک پری

تصادفی رخ میده و دختر و پسری در ماشین هستن. دختر هرچی آلپ را صدا میزنه میبینه جواب نمیده او میترسه و پول های تو ماشین را تو ساک میریزه و از ماشین دور میشه. یه نفر به اون دختر که اسمش زینبه زنگ میزنه و میگه پس تو کجایی؟ قرار بود بیای دارم از مسابقه جا میمونم! ۵ ساعت قبل؛ زینب در یه اتاق زیرزمینی زندگی میکنه. روز تولدشه و با دیدن جعبه ی کادو تولد کنار تختش خوشحال میشه اون کادو از طرف دختر همسایه شان هست. آلپ دوست پسر زینبه که بهش زنگ میزنه و حالشو میپرسه و میگه چرا انقدر گرفتیه ای! زینب میگه هیچی الا خانم یخورده اعصابمو خورد کرده فکر میکردم امروزو خوب میگذرونم ولی اشتباه میکردم! آلپ بهش میگه امروز مگه چه روزیه؟ آلپ که میدونه سر به سرش میزاره سپس میگه واست امروز یه نمایش خیلی خوب دارم زینب میخنده و میگه میخوای منو سورپرایز کنی؟ آلپ میگه دیگه دیگه. زینب به یه فروشگاه میره که یکدفعه با یک صدایی کلی بادکنک روی سرش میریزه او جا میخوره و کمی بهم میریزه که آلپ با خوشحالی میاد و با بغل گرفتن و بوسیدنش تولدشو تبریک میگه ولی وقتی میبینه حالش بد شده میگه چیشده؟ زینب میگه هیچی فقط از بادکنک خوشم نمیاد یه ماجرای قدیمیه! سپس آلپ میگه باشه پس من برم یخورده از سورپرایزت مونده برو پیش دوستت تا من بهت خبر بدم باشه؟ زینب میگه باشه من میرم پیش گیزم. زینب به یکی از مغازه های اون پاساژ میره تا گیزم دوستش را ببینه اونجا یه مرد به نام اونور را میبینه که حسابی پولدار هم هست و برای خرید به طبقه بالا میره و کارمند اونجا آصلی به خاطر اونور به زینب محل نمیده. زینب کلافه میشه و پیش گیزم میره، زینب درباره آلپ میگه که انگار میخواد سورپرایزم کنه، گیزم بهش میگه  میدونی آلپ اصلا آدم مناسبی واسه تو نیست تو هم دوستش نداری پس تموم کن این رابطه رو! زینب میگه آره میدونم خودم.

آلپ به زینب زنگ میزنه و میگه بیا پایین تا با لیموزین ببرمت بیرون زینب شوکه میشه و میگه چی؟ لیموزین؟ گیزم هم جا میخوره و زینب سریع به پایین میره که میبینه آلپ یه ماشین معمولی و در حالیکه کثیف و داغونه کرایه کرده و حسابی تو ذوقش میخوره آلپ عذرخواهی میکنه. میگه آنلاین کرایه کردم اینو فرستادن سپس باهم میرن به دل جاده تا ناهار بخورن. آلپ بهش هدیه میده و میگه میخواستم اونجا بهت بدم اما دیدم حالت گرفته ست گفتم الان بدم حالت خوب بشه. زینب با باز کردن جعبه میبینه یه گردنبند نقره ست که نازکه و بیشتر تو ذوقش میخوره وقتی میخواد بندازه گردنش قفلش خراب میشه و میزاره کنار. او کیفی پشت ماشین میبینه و میگه این از کجا اومد؟ سپس ساک را برمیداره تا ببینه چیه. زینب با دیدن داخل ساک میبینه که پر از پوله. زینب حسابی خوشحال میشه و میگه پولدار شدیم آلپ! آلپ میگه بیا اینو برنداریم اینا مال ما نیست معلوم نیست ماله کیه من این ماشینو کرایه کردم!  زینب میگه این پول زندگی مارو عوض میکنه فکر کن بیرون پیداش کردی چجوری میخوای صاحبش پیدا کنی؟ آنها سر پس دادن و ندادن ساک دعوا و جر و بحث میکنن که در آخر تصادف میکنن. زینب وقتی به هوش میاد آلپ را صدا میزنه اما وقتی چشماشو باز نمیکنه میترسه و ساک را برمیداره و فرار میکنه. او تاکسی میگیره و به طرف خانه پدرش میره. او به اتاقش میره و ساک را باز میکنه و با دیدن پول ها دوباره شوکه میشه و خوشحال میشه. پدرش به اونجا میاد و وقتی میفهمه زینب اومده با عصبانیت میره پیشش و گلگی میکنه که چرا به مسابقه نیومد چون به خاطر اونا نبرد در آخر میگه من که میگم تو نطفه غلطی و از اونجا میره، زینب ناراحت میشه.

زینب ساک را با کیفش برمیداره و از اون خونه فرار میکنه و میره. او به گوشی آلپ زنگ میزنه که یه زن برمیداره و میگه ما هم سعی کردیم به خانواده اش دسترسی پیدا کنیم ولی نتونستیم حالش خوبه و خطر جانی تهدیدش نمیکنه زینب به محض سنیدن این حرف خیالش راحت میشه و تلفن را قطع میکنه و با شکستن سیم کارت به طرف یکی از بهترین هتل ها میره و یه اتاق میگیره. او به داخل اتاق میره و از دیدن اونجا حسابی ذوق میکنه سپس به خدمه هتل پاداش میده و ازش میخواد یه کیک و تمام مجله های روز دنیارو هم واسش بگیره بیاره او قبول میکنه. زینب تلفنی جدید با خطی جدید میگیره سپس داخل وان میخوابه و حسابی خوش میگذرونه. بعد از اومدن کیک شمع روشن میکنه و به خودش میگه امسال من جدیدی را تجربه میکنم. فردای آن روز سوار تاکسی میشه و به گالری اتومبیل میره و یه ماشین آخرین سیستم میخره سپس به یک فروشگاه لباس میره و لباس ها و سر و وضعفش را تغییر میده و به روز میشه سپس به داخل یه فروشگاه لوازم آرایشی میره و میخواد لوازم آرایش بگیره. او به اتاق تست میره و از اون لوازم آرایش حسابی خوشش میاد و همشونو میخواد که فروشنده میگه اینا از ۱۵ هزارتا هم بیشتره میخواین اول حساب کنم بعد؟ آنها بحث میکنن که فروشنده میگه برای پولدار شدن هنوز باید خیلی خرج کنی تا اونجوری دیده بشی! زینب بهش برمیخوره و از اونجا میره. او جلوی در فروشگاه به خودش میگه فرقی نداره ظاهرو پولدار نشون بدی یا نه سیگنالی که به اطرافیان میدی همون سیگنال خودته؟….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا