خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی دلدادگی

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی دلدادگی را می توانید مطالعه کنید. سریال ترکی دلدادگی محصول سال ۲۰۱۴ در ژانر درام است که آنچنان پربیننده و موفق هم نبود و مورد استقبال قرار نگرفت.سینم کوبال ( همسر کنان ایمیرزالی اوغلو) ، سلما ارگچ، Bennu Yıldırımlar، Timuçin Esen، فیرات چلیک و Ali Ersan Duru بازیگران این سریال هستند.

قسمت ۱ سریال ترکی دلدادگی
قسمت ۱ سریال ترکی دلدادگی

خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی دلدادگی

میزها چیده شده و مهمان ها آمده اند،موزیسین ها مشغول نواختن هستند،همه منتظر رسیدن عروس و داماد هستند.
همهمه ای در سالن می پیچد که عروس و داماد آمدند،مهمان ها برای استقبال جلوی در سالن می روند. اما متوجه می شوند که فقط داماد آمده و می گویند، عروس فرار کرده است.
پدر و مادر عروس، به سراغ برگذار کننده مراسم می روند و پدر عروس می گوید که الیف خانوم آخرین نفری بوده که عروس را دیده و فکر می کردند که بهترین خدمات جشن در استانبول در موُسسه آنها است.اما عروس فرار کرده و آنها خبر ندارند.الیف خانوم می گوید:
《 من باید چه کار می کردم عروس را با طناب می بستم؟》
الیف خانوم به شریکش که نامش ثروت است، زنگ می زند تا دنبال عروس برود.

عروس با پای برهنه در خیابان در حال دویدن است.او به ماشین خود می رسد،سوار ماشین می شود و ناگهان ثروت را می بیند که در صندلی عقب نشسته است.
ثروت از او می پرسد که مگر شوهرش را دوست ندارد؟
عروس می گوید که دوست دارد خیلی هم زیاد، اما مادر شوهرش در زندگی آنها دخالت می کند و با گوش خود شنیده که داشته به شوهرش می گفته:
《زود بچه دار نشوید، شاید زنت را طلاق دادی》

ثروت برایش داستان زندگیش را تعریف می کند و می گوید که اگر باز هم خواست می تواند برود.
ثروت برای او می گوید که وقتی دوازده ساله بوده،مادرش او را با دو بچه کوچک تنها گذاشته و از پدرش طلاق گرفته.یک روز او برای اینکه خواهر کوچکش را که بهانه مادرش را می گرفت آرام کند، با بچه ها به خیابان رفته و دنبال مادرشان می گردند، اما گم شدند و در تاریکی کوچه ای عروسی پیدایشان کرده و آنها را به جشن عروسی برده و خیلی به آنها خوش گذشته است و این که مادر ها بچه های خود را خیلی دوست دارند. سعی کند به مادر شوهرش بفهماند که دختر اوست تا با او کنار بیاید . بعد هم ثروت عروس را با خود بر می گرداند در راه پله عروس می گوید که داماد حتما خیلی از دستش ناراحت است، آن را چه کنند؟ ثروت چشمش به جوان نگهبان می افتد و از او می خواهد زندگی دو جوان را نجات دهد.
آنها وارد جشن می شوند، داماد که نامش کریم است عروس را در آغوش می گیرد و می پرسد که کجا بوده؟ ثروت جوان را نشان می دهد و می گوید که نگهبان اشتباهی در دستشویی را قفل کرده بود در حالیکه عروس داخلش بوده .
ثروت به الیف می گوید که امروز خواهرش سعادت باید لباس عروسی خود را پرو کند برای همین می رود.
در راه رفتن چشم ثروت به بدیر همان جوان نگهبان می افتد.ثروت از او می پرسد که کجا می رود؟بدیر می گوید که اخراج شده، پس ثروت او را به موسسه خود می برد و استخدام می کند.

ابراهیم رئیس سعادت او را صدا می کند و از او می خواهد برایش قهوه بیاورد و می خواهد که با او صحبت کند.
بعد از این که سعادت قهوه را آورده به او می گوید، اخراج است چون انگشتر گران قیمتی گم شده و او باید کمد سعادت را بگردد ، سعادت قبول می کند و با ابراهیم بر سر کمد می رود و در کمال ناباوری انگشتر در کمد است .ابراهیم به او می گوید اخراج است و کارمند های دیگر دور آنها جمع می شوند ، سعادت با صدای بلند می گوید که او دزد نیست در همین زمان، اسرین وارد فروشگاه می شود و می گوید که چرا او دزد است و دلش را دزدیده و انگشتر را به او هدیه می کند و هم دیگر را در آغوش می گیرند.
راننده اسرین به او خبر می دهد که سوئیسی ها جلسه را جلو انداخته اند ،اسرین برای سعادت تاکسی می گیرد و خودش سوار ماشین می شود. دو مرد او را به جای خلوتی برده و یقه اش را می گیرند و می گویند که تا کی می خواهد به این بازی ادامه دهد؟ اسرین برایشان تو ضیح می دهد که سه روز دیگر عروسی است و همان شب عروسی، آنها از جواهر فروشی که سعادت مدیر آن است دزدی می کنند. چون سعادت کلید آنجا را دارد کارشان راحت است.

سعادت با سرعت خودش را به موسسه خواهرش می رساند تا لباس عروسیش را پرو کند.خواهرش ثروت انگشتر دستش را می بیند و از آن تعریف می کند و در حال پرو لباس عروس خواهرش سودا هم می رسد. خواهرش ثروت لباسی هم برای او در نظر گرفته که سودا اصلا دوست ندارد، اما ثروت می گوید در روز عروسی نباید از خواهرش زیباتر باشد .
بعد از پرو لباس سودا پیش دوست پسرش تیبت می رود.تیبت از طرز لباس پوشیدن او ناراحت است و می گوید که امروز می خواهد او را به مادرش معرفی کند. مادرش تنها با سودا صحبت می کند و از او می پرسد درسش کی تمام می شود؟ سودا می گوید فردا آخرین امتحانش است .
مادر تینت، لاله می گوید که می تواند دوره کارآموزیش را در شرکت آنها بگذراند و این که شرکت آنها خانوادگی است و احتمالا پسرش تا چند وقت دیگر از او تقاضای ازدواج می کند .

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا