خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی وصلت + عکس

در این قسمت از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی وصلت را مشاهده می کنید. با ما همراه باشید. این سریال همانند سایر مجموعه های ترکیه ای به عشق وابسته است. بیشتر نویسندگان و تولید کننده های سریال در ترکیه نگاهی ویژه به عشق در آثارشان دارند. این مجموعه همچون سریال حلقه در کنار عشق به ماجراجویی و اکشن نیز روی آورده است.سریال ترکی وصلت Vuslat محصول شرکت سینمایی A23 Medya می باشد. کانال پخش کننده آن شبکه Trt 1 ترکیه است. این سریال در ژانر درام و اکشن توسط باریش یوز کارگردانی شد. نویسنده این اثر تلویزیونی Betul Yagsagan است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ مرت کارابولوت، مورات کاراسو، قمزه سونر آتای، ادرم آکاچه، اوزجان وارایلی، مهمت اوزگور، گوزده کایا، نورهان اوزنن، عثمان آلکاش، امید کانتارچیلار، دوریم اوزکان، کادیر دوغولو و… .

قسمت ۱ سریال ترکی وصلت

خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی وصلت

عزیز در خواب کابوس می بیند که داخل قبرش است و دارند رویش خاک می ریزند و مردم بالای سرش گریه می کنند. او با وحشت از خواب می پرد. در طرف دیگر، خانواده ای که زندگی معمولی دارند، صبح خود را شروع می کنند. فریده دختر بزرگ این خانواده، مادرش را از دست داده و حصبیه، نامادری او رفتار خوبی با فریده ندارد. صبح وقتی فائق و فریده از خانه بیرون می روند، حصبیه از فائق پول توجبیبی می خواهد اما فائق که پولی ندارد شرمنده می شود. فریده فورا می گوید:« من تازه حقوقم رو گرفتم مامان. بیا این پیشت بمونه. » بعد هم به پدرش مقداری پول می دهد. فائق پول را قبول نمی کند اما فریده هرطور شده مقداری پول دست او می دهد و خودش که پولی برایش نمانده، دست خالی و پای پیاده به سمت محل کارش می رود. در خانواده ای دیگر که خیلی هم ثروتمند هستند، دختر خانواده سلطان سر میز صبحانه می رود. مادرش پریهان سر او غر می زند که در شان خانواده شان لباس بپوشد و به خودش برسد از تحسین، شوهرش هم می خواهد تا چیزی به دخترشان بگوید. سلطان کمی با پریهان بحث می کند که کرم از راه می رسد. پریهان برای او قیافه می گیرد و می گوید:« چه عجب سر میز صبحونه دیدیمت! »

کرم نگاه بدی به او می اندازد. عزیز با جدیت به سمت شرکت می رود. نهیر، منشی او سعی می کند کمی با او گرم برخورد کند اما کرم او را شما خطاب می کند تا حد و حدودش را بداند! کمی بعد، آلتان، دوست و همکار عزیز پیشش می رود. عزیز در مورد خوابی که دیشب دیده و او را پریشان کرده به آلتان می گوید. فائق وقتی به محل کارش می رسد، متوجه قبض و قرض زیادی می شود که پست جلوی در مغازه اش انداخته و با فکری مشغول و ناراحتی به این فکر می کند که چطور می تواند بدهی اش را صاف بکند. پریهان با عصبانیت در اتاق به تحسین می گوید:« پسر خودم عزیز خونمون نیست حالا کرم رو نمیتونیم از این جا بیرون کنیم! من نمیدونم چرا هنوزم تو خونه ی ماست! درسته پدر و مادر نداره و ما بزرگش کردیم اما دیگه بسه! » تحسین فقط از او می خواهد که انقدر به کرم پیله نکند! اما کرم صدای پریهان را می شنود و عصبانی شده و به سمت شرکت می رود و آنجا از نهیر می شنود که در مزایده ای که اخیرا صاحب آن شده اند، عزیز او را با نظر هیئت منصفه بیرون کشیده! کرم با عصبانیت به سمت اتاق عزیز می رود و همه را بهم می ریزد و بعد به عزیز زنگ می زند و او را بازخواست می کند. عزیز توضیح می دهد که اگر به موقع در جلسات شرکت می کرد هیچ وقت هیئت منصفه تصمیم به بیرون کردنش نمیکرد! عزیز به همراه مادرش و پدرش سر مزار پدربزرگش می رود.

مردی به اسم عبدالله که انگار کمی شیرین عقل است وقتی از کنار عزیز رد می شود می گوید:« انا لله و انا الیه راجعون! » عزیز جا خورده و به سمت او برمی گردد و یه یاد کابوس دیشبش می افتد و آرام عبدالله را دنبال می کند. عبدالله به سمت قبری رفته و با خود از شماره ۶ شروع به شمردن می کند. عزیز می پرسد:« چرا از یک شروع نکردی؟ » عبدالله می گوید: «بازی از ۶ شروع میشه! » عزیز باز یاد خوابش و این که ساعت آنجا ۶ را نشان می داد می افتد و به فکر فرو می رود اما وقتی به خودش می آید، خبری از عبدالله نیست. جیلان خواهر کوچکتره فریده به سمت مادرش می رود و می گوید:« مامان امشب تولد یکیه که خیلی پولداره! بهم یکم پول بده. » حصبیه با خوشحالی می گوید:« برو خودتو نشون بده! من میدونم فقط تو میتونی مارو از این بدبختی نجات بدی! » و پولی را که از فریده گرفته بود را به جیلان می دهد. جیلان برای این که شب پدرش به او اجازه بدهد تا بتواند به تولد برود به فریده زنگ می زند و از او خواهش می کند کمکش کند. فریده که سر کارش در تولیدی لباس است، به او می گوید که شب در این مورد صحبت خواهند کرد. کرم به تحسین زنگ می زند و با او قرار ملاقات می گذارد. تحسین بدون این که چیزی به پریهان بگوید به دیدن او می رود. کرم می گوید: «به خاطر این که مشغول کارای کثیف تو بودم و نتونستم برم شرکت، عزیز مناقصه رو به دست گرفته! تو باید این قضیه رو حل کنی! » تحسین پوزخندی می زند و می گوید:« باشه. هرکاری لازمه رو بکن. ولی بهت یه توصیه هم میکنم پسرم… عواقبش رو هم خوب در نظر بگیر! »

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا