خلاصه داستان قسمت ۲۰۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۲۰۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
همه با شنیدن سر و صدا به کوچه میان وقتی حکمت را روی زمین می بینند به سمتش میرن تا بهش کمک کنند. بعد از چند دقیقه صفیه به خودش میاد و متوجه میشه که چه کاری کرده و به یاد می آورد که پدرش را فرض کرده مادرشه و از ساختمان بیرون انداخته سپس با شرمندگی و ناراحتی بهش چشم می دوزد و سریعاً به خانه برمی گرده. گلبن و ناجی به دنبالش می روند تا او را آرام کنند و ببینند که چه اتفاقی افتاده اما صفیه سریع خودشو به خونه میرسونه و در را قفل میکند از طرفی تمام وسیله های سنگین را پشت در میبرد تا نتوانند در را باز کنند و هیچ کسی را دیگه به خانه راه نمیده. هان همچنان با توهمش درگیره. او بهش میگه که دیگه باید متوجه شده باشی جیلان هم ازت دست کشیده دیگه فهمیده که تو خوب بشو نیستی دیگه! نا امید شده برای خوب شدنت! هان حالش حسابی بد میشه و با عصبانیت روی فرمون ماشین میزند و ازش میخواد تا خفه شه. جیلان متوجه میشه که هان داره با خودش صحبت میکنه و خودشو دعوا میکنه. جیلان جلو میره و به هان میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ حالت خوبه؟ هان سعی میکنه که همه چیزو عادی جلوه بده اما جیلان بهش میگه خودم دیدم که داشتی دعوا میکردی با خودت هان تمام تلاششو میکنه تا موضوع را عوض کنه و میگه حالم خوبه.
جیلان ازش میخواد تا پیاده بشه اما هان بهش میگه متاسفم تو هم دیگه از دستت کاری بر نمیاد، نمیتونی منو خوب کنی و از اونجا میره. وقتی هان به طرف خانه برمیگرده با دیدن وضعیت خانه حسابی جا می خوره و ازش میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ آنها شروع می کنن به گفتن ماجرا سپس هان رو به ناجی با عصبانیت میگه آفرین، بالاخره موفق شدی، دوباره ریختش بهم، حالا فهمیدی چرا من میگفتم که بهش چیزی نگی وقتی هنوز چیزی مشخص نیست؟ به خاطر همین بود! بعد از کمی صحبت کردن با همدیگه تلاش میکند تا در خانه را باز کنند و در آخر موفق میشن. هان به داخل خانه میره و صفیه را میبینه که روی صندلی نشسته و به بیرون زل زده حکمت پیش صفیه میره و او را در آغوش می گیرد و بهش میگه آروم باش دخترم همه چیز تموم شد، هیچ اتفاقی نیفتاده. همان موقع صفیه یاد دورانی میافتد که او را به تیمارستان برده بودند. همان روزی که حکمت پیشش میره و او را در آغوش میگیرد و بهش قول میده که همه چیز مثل اول بشه.
صفیه سمت اتاقش میره تا کمی استراحت کند و بخوابد وقتی وارد اتاقش میشه مادرش را روی تخت میبینه که دراز کشیده و بهش میگه بیا مامان جان، خیلی وقت بود منتظرت بودم، بیا هیچ وقت تنهات نمیزارم و همیشه پیشتم. صفیه در کنار مادرش می خوابد. گلبن با ناراحتی به خانه اش بر می گرده و بلافاصله سراغ کیت بارداری میره وقتی علامت را روی بیبی چک می بیند حسابی جا میخوره و شوکه میشه سپس به خودش توی آینه نگاه میکنه. همان موقع شنور از راه میرسه و بهش میگه چی شد گلبن؟ جواب تست چی شد؟ گللن از بارداریش بهش چیزی نمیگه و ازش پنهان میکنه و میگه منفی شد مامان شنور. او بهش میگه عیبی نداره انشالله بعدا. بعد از چند دقیقه نریمان به خانه میاد اما صفیه سریع خودشو به دم در میرسونه و بهش میگه که پاتو بزار روی پلاستیک و تمام لباساتو در بیار بنداز توی کیسه زباله.
نریمان حسابی جا خورده و میگه یعنی چی؟ سپس هان با نگاه کردن بهش میفهمونه که به کارهایی که صفیه میگه عمل کنه. بعد از نریمان گلبن وارد خونه میشه و غذایی که واسشون درست کرده را می آورد صفیه بهش میگه ببخشید گلبن اما نمیتونم این غذارو قبول کنم خودم واسشون غذا درست می کنم. گلبن میگه اینو من درست کردم آبجی تمیز تمیزه اما صفیه باز هم قبول نمیکنه. سر میز شام همگی نشستن که با قوانین سخت صفیه به خوردن غذا ادامه میدن. هان سر میز شام سعی میکنه با صفیه صحبت کنه. گلبن پیش دکتر میره و باهاش درد و دل میکنه و میگه خانم دکتر اومدم یه چیزیو بهتون بگم من باردارم! دکتر با شنیدن این خبر حسابی خوشحال میشه و میگه اینکه خیلی عالیه گلبنء! این یعنی اینکه تو تونستی از پسش بر بیای و قدم خیلی بزرگی را برداشتی و بهش افتخار میکنه و او را تشویق میکنه اما گلبن گریه اش می گیرد و میگه به نظرتون من میتونم مادر خوبی بشم؟ یا اینکه مثل مامان خودم میشم؟ من نمیخوام مثل اون بشم و سپس گریه میکنه.
دکتر او را جلوی آینه میبره و بهش میگه خودتو اینجا نگاه کن تو شبیه کی هستی؟ شبیه خودتی یا مادرت؟ گلبن میگه شبیه خودم. دکتر میگه پس تو هیچ وقت کارهای مادرتو نمی کنی! تو مادر خیلی خوبی میشی برای بچه ها و او را همه جوره حمایت می کنی. گلبن با شنیدن این تعریفها خوشحال میشه و لبخند بر روی لبانش مینشیند. بعد از دکتر به یک فروشگاه لباس بچه گانه میره. وقتی به اونجا میرسه ابتدا جلوی در ورودی می ایستد و دودله که بره داخل یا نه! سپس مادران بارداری که به آنجا رفت و آمد میکنند را نگاه میکنه و حس خوبی میگیره و سپس وارد فروشگاه میشه و در آنجا چرخ میزند. جیلان پیش هان میره تا با همدیگه صحبت کنن اما هان بهش میگه وضعیت اصلا خوب نیست مثل زمانیه که از نیویورک برگشتم حتی از اون موقع هم بدتره زمان خیلی خوبیه که بزاری و بری و فرار کنی! البته این دفعه پاسپورتو قایم کن که من پیدا نکنم….