خلاصه داستان قسمت ۲۰۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۱ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۰۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۲۰۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

زهرا از هازار می پرسد که وقتی به مادربزرگ میران، شکران، گفته که اگر دلشاه زنده بود همه چیز فرق می کرد منظورش چه بوده است. هازار می گوید: «اگه زنده بود میران و ریحان اینطوری گرفتار نمی شدن. تو بگو که دیشب تو هتل پیش محفوظ چی کار می کردی!» زهرا با لکنت می گوید: «ازش خواستم ریحان رو رها کنه و برای خانواده م دردسر درست نکنه.» هازار می گوید :«پس چرا اینا رو از من پنهون می کنی و همه ش در مورد یه زن مرده ازم سوال می کنی؟» و با ناراحتی می رود. شکران که حرف های آنها را شنیده به زهرا یم گوید: «دختر من سالهاست که مرده. اگر هم زنده بود خونه خراب کن نمی شد.» زهرا با ناراحتی دنبال هازار می رود. او حالا که متوجه شده دلشاه زنده است ترس آن را دارد که شوهر و بچه هایش را از دست بدهد. فسون که می خواهد هر چه زودتر اموال اصلان بی ها را به نام خودش کند به خواست فیرات شروع به گشتن دنبال عزیزه می کند و می داند با نامه ای که به دست جهان داده بود دزدیدن عزیزه حتما به او مربوط می شود. برای همین سراغ جهان در هتل می رود و از او در مورد عزیزه می پرسد. جهان می گوید: «اون پیش نصوحه. چیز بیشتری نمی دونم.» فسون که از همه چیز به نفع خودش استفاده می کند موذیانه می گوید: «اجازه نمی دم عزیزه یا نصوح رفتاری با تو بکنن که احساس بی ارزشی کنی. هر اتفاقی بیفته از تو حمایت خواهم کرد.»

محفوظ دلشاه را سوار اتومبیلش می کند تا او را به پسرش میران برساند ولی افراد فسون که در کمینش هستند در یک جاده خلوت او را غافلگیر می کنند و به شدت زخمی اش می کنند و دلشاه را نزد فسون می برند. از آن طرف فسون با نصوح تماس می گیرد. عزیزه وقتی می بیند فسون زنگ زده گوشی را از دست نصوح می گیرد و فسون به او خبر می دهد که به زودی دلشاه را پیش میران خواهد برد و عزیزه و نصوح با عجله می روند چون عزیزه بیم آن را دارد که عکس العمل میران و هازار وقتی بدانند که دلشاه سالها زندانی عزیزه بوده چه خواهد بود. میران به ریحان می گوید: «باید خودمون رو جمع و جور کنیم و جز بچه مون به کس دیگه ای فکر نکنیم.» آنها تصمیم می گیرند حالا که این بچه باعث امیدواری و دلیل حال خوبشان شده اسمش را امید بگذارند. هازار برای احوال پرسی به کلبه چوبی می آید و میران از پدرش می خواهد که با هم صبحانه بخورند. گوشی میران کنار میز جا مانده و هازار پیغامی از فسون در گوشی میران می بیند که در آن نوشته: «من دشمن تو نیستم. به زودی این به تو ثابت خواهد شد. به جاده بیرون از شهر بیا چون مهمونت از راه رسیده!» هازار که نگران شده شاید این حرف فسون خبری برای میران داشته باشد گوشی را به دست میران می دهد و با عجله به آدرسی که فسون داده می رود. فیرات هم از طرف فسون دعوت می شود که به همان جاده برود.

گونول می خواهد برای گفتن تسلیت به میران و ریحان برای از دست دادن بچه شان به عمارت شاداغلو برود. ولی آزاد می گوید بهتر است در این شرایط آنها مدتی تنها باشند و کسی مزاحمشان نشود. گونول از حرف او ناراحت می شود. یارن و هارون از راه می رسند و یارن شروع به تحقیر کردن گونول می کند و گونول با ناراحتی می رود. هارون به یارن می گوید: «از جون این دختر چی می خوای؟ به تو چه بدی ای کرده؟ اگه مادرم نبود تو تو عمارت اصلان بی جایی نداشتی.» آزاد با شنیدن حرف های هارون می فهمد که در مورد گونول زود قضاوت کرده و فورا دنبال او می رود تا عذرخواهی کند ولی باز حین صحبت سوتفاهم برایشان پیش می آید و آزاد دست او را می کشد و نگاهشان در هم گره می خورد. کار از کار گذشته و آنها به هم علاقمند شده اند. هازار به آدرسی که فسون داده می رود. فسون به دلشاه می گوید: «حالا آزادی! می تونی هر جا خواستی بری.» دلشاه به سمت هازار در جاده قدم برمی دارد و همچنان که به او نزدیک می شود هازار ناباورانه نگاهش می کند و او را می شناسد.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا