خلاصه داستان قسمت ۲۰۵ سریال ترکی دختر سفیر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۵ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال دختر سفیر
سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانهوار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آنها بود. ناره و سانجار تصمیم میگیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان میکند ناره به او خیانت کردهاست و حرفهای ناره را باور نمیکند، لذا او را از کلبهشان بیرون میکند. ناره خود را از صخره به پایین پرت میکند و به سختی مجروح میشود. ناره بعد از آن ناپدید میشود و داستان آنها به افسانه ای تبدیل میشود که ترکها برایشان شعر گفتهاند. سانجار گمان میکند ناره به راحتی او را ترک کردهاست و به دنبال زندگی تازهای به اروپا رفتهاست. سالها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر میشود. او در لحظهای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر میشود و تصمیم میگیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم میریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاقهای عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان میافتاد ورق بر میگردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش میرود.
قسمت ۲۰۵ سریال ترکی دختر سفیر
گوون چلبی بنا به دعوت سنجر همراه با دسته گلی به عمارت می آید و همزمان دودو هم می آید و جلبی با دیدن او شرمنده می شود و به خاطر رفتارش با او معذرت خواهی می کند. دودو می گوید: «راستش کارایی از من سر زد که خودمو لایق این اتفاقات میدونستم ناراحت نباشید. » چلبی با بغض می گوید: «بالاخره افه اغلوها منو سر سفره شون راه دادن چون رو به مرگم. حالا فهمیدم که آدم هرچی بکاره همونو برداشت میکنه. من دیگه وقتی ندارم اما تو درس عبرت بگیر.» دودو بازوی او را می گیرد و وارد عمارت می شوند.
همه اهل خانه از گاوروک و زهرا دلیل جدایی شان می پرسند و زهرا می گوید: «ناگهانی نبود با هم حرف زدیم و توافق کردیم. » گاوروک از سنجر عذر خواهی می کند که آنها نتوانستند با هم به تفاهم برسند. خالصه دوباره همه را دور میز می نشاند و می گوید: «این تصمیم اوناست و به ما ربطی نداره. » ولی وقتی زهرا درباره تصمیمش برای زندگی در استانبول به انها می گوید، بغض می کند و زهرا می گوید: «دوست دارم مدیریت شرکت جدیدمون تو استانبول رو به عهده بگیرم. » خالصه دخترش را در آغوش می گیرد و از گاوروک به خاطر رفتار بد گذشته اش عذرخواهی می کند و می گوید: «تو پسر سوم من هستی. » در همین حال گوون وارد می شود و خالصه با خوشرویی به او خوش امد می گوید. دودو هم به آشپزخانه و پیش گولسیه می رود و از او می خواهد همراه هم به ازمیر نقل مکان کنند. اما گولسیه می گوید قصد دارد با نجدت ازدواج کند و دودو از خوشحالی خواهرش را بغل می کند و می بوسد.
بعد از ناهار چلبی سنجر را به گوشه ای میبرد و با گریه از او می خواهد اجازه دهد ناره و ملک همدیگر را ببینند. او ادامه می دهد: «تو به من اعتماد نداری ولی من همین حالا به خاطر رفتارم از تو حلالیت میخوام. من در حق دخترم بدی کردم و اونو از مادرش جدا کردم. تو مثل من نباش. ملکو از مادرش جدا نکن و بذار برای اخرین بار ببینم که اونا همن. » سنجر که نگران این است ملک با دیدن ناره دوباره غصه بخورد و مریض شود به فکر فرو می رود. او سپس سراغ ماوی می رود و نظر او را می پرسد. ماوی می گوید این برای ملک خیلی خوب است که با مادرش در ارتباط باشد. او می گوید: «ملکو تنها نمیذاریم ما هم همراهش به هلند میریم. اون با مادرش وقت میگذرونه و ما هم به ماه عسلی که نرفتیم میریم. » سنجر به خاطر صداقت ماوی او را در آغوش می گیرد.
الوان و یحیا تصمیم می گیرند دوباره الوان به عمارت برگردد تا برادرزاده اش را انجا بزرگ کند. یحیا هم می گوید با یک پزشک صحبت کرده و پزشک گفته که او امکان بچه دار شدن را دارد. الوان با عشق به او خیره می شود و یحیا می گوید دوست دارد که گیدیز تنها نباشد و برادر و خواهری داشته باشد.
گاوروک وسایلش را جمع می کند و برای آخرین بار زهرا را در آغوش می گیرد و گریه کنان از او جدا می شود. زهرا غمگین و ناراحت خاطرات کودکی خودش و گاوروک را مرور می کند و گریه می کند.