خلاصه داستان قسمت ۲۰۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۰۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۰۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۰۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

آخر شب هان وارد خانه جیلان میشه و کمی آن جا میمونه و عکس خودش را که میبینه که جیلان از روی دیوار برداشته و به صورت برعکس به دیوار تکیه داده یک دفعه متوجه می‌شود که جیلان به همراه همان مرد وارد خانه شدن. هان خودش را پنهان میکنه و در یک فرصت مناسب از خانه بیرون میره. وقتی میخواد از ساختمان خارج بشه بالکین را میبینه که تو راهرو دوباره بهش حمله دست داده و تشنج کرده. هان به کمک بالکین می نشیند که از سر و صدا جیلان و همان مرد متوجه میشن و پیش آن ها میان. هان میگه فقط داشتم رد میشدم یا دیدم زمین افتاده جیلان بهش میگه خیلی ممنون خودمون بهش رسیدگی می کنی میتونی بری. همگی در خانه گلبن جمع شدند و او عکس سونوگرافی را به همه آنها نشون میده همگی حسابی خوشحال هستن و از دیدن عکس بچه ذوق کردن. گلبن یک دفعه به همه آنها میگه هوس جگر کردم. همگی شوکه می‌شوند و بهش میگن مطمئنی؟ جگر؟ آخه تا حالا تو به این غذا لب نزدی؟! سپس شنور تصمیم میگیره تا برای گلبن واسه شام جگر درست کنه. سر میز شام گلبن با تردید و ترس یک تکه جگر در دهانش میزاره و با چشیدن طبعش حس خیلی خوبی میگیره سپس به همه آنها میگی من چه جوری می تونستم از همچنین غذایی بگذرم؟

چرا نخوردم تا حالا ازش و شروع میکنه با ولع جگر خوردن‌. گلبن عکس سونوگرافی را از زیر در به داخل خانه می اندازد. صفیه با دیدن عکس سونوگرافی گلبن چشمانش پر از اشک میشه و لبخند عمیق بر روی لبانش می‌نشیند. سپس سریعا به نریمان زنگ میزنه و بهش میگه برای بچه گلبن پاپوش بافتم و ازش میخواد تا به اونجا بیاد و پاپوشو تحویل بگیره و به گلبن بده. هان و اسد به همراه بقیه در یک جلسه هستند که بدون مقدمه چینی یکدفعه جیلان وارد اتاق جلسه میشه و جلوی همه هان را بازخواست می‌کند و بهش میگه تو حق نداری بدون اجازه همینجوری سرتو بنداز پایین و بیای خونه من! دفعه آخرت باشه. سپس میگه تو بودی که میگفتی من نمیتونم فراموش کنم؟ حالا دیدی که اون شخص خود تویی نه من! و شروع میکنه او را بازخواست کردن و بهش میگه دیگه سر راه من سبز نشو و از اونجا میره. دکتر میخواد پیش صفیه بیاد به خاطر همین او کم کم در حال آماده شدن هست اما از طرفی حصیبه مدام در گوش او زمزمه میکنه که دکتر دشمن توعه نه دوستت.

اون داره گولت میزنه و در آخر میخواد ببرتت به دیوونه خونه. اما صفیه به حرف‌های او اعتنایی نمی کنه و یاد گذشته می افتد که از نریمان و امید قل دیگه اش مراقبت می کرده. هان دوست جیلان را تعقیب کرده و او را در یک کوچه میبیند. سپس او را زیر نظر دارد تا در یک فرصت مناسب و پیش آمده با ماشین با او تصادف کند اما لحظه آخر پشیمان میشود و فرمان را کج میکنه و میپیچونه. ناجی دم پنجره اتاق آنیل نشسته تا در یک فرصت به دست آمده صفیه را ببینه وقتی چشمش به صفیه میوفته ابتدا لبخند میزنه اما بعد با دیدن موهای کوتاهش شوکه میشه و با خودش میگه صفیه تو با خودت چیکار کردی؟ اون چشمانش پر از اشک میشه و با ناراحتی روی صندلی می نشیند آنیل سعی میکنه او را آرام کنه و بهش میگه غصه نخور دوباره زود موهاش بلند میشه. ازش خواستم تا یه تیکه از موهاشو برام بیاره که بدم بهت اینجوری دیگه همیشه پیش توئه جاش امنه. ناجی لبخند میزنه و از او تشکر می‌کنه. در اتاق آنیل زده میشه و با باز کردن در با هان که حسابی آشفته هست رو به رو میشه.

او بهش میگه به کمکت احتیاج دارم آنیل میگه چه کمکی؟ چی شده؟ هان بهش با درماندگی و چشمانی گریان میگه میترسم آنیل میگه از چی میترسی؟ هان با گریه بهش میگه از خودم ازت می خوام که من را زندانی کنی. منو زندانی کن تا نتونم کاری که تو سرم هست را انجام بدم آنیل بهش میگه که من نمیتونم. من آخه چطور میتونم همچین کاری انجام بدم! زندانی کردن کار خوبی نیست. هان میگه باشه اگه اینکارو نمیکنی من نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و میره. آنیل به ناجی میگه خوب من چیکار کنم؟ از پسش بر نمیام حالا باید چه کار کنم؟ ناجی بهش میگه من سراغش میرم بسپارش به من. دکتر بالاخره به خانه پیش صفیه میره و شروع میکنه باهاش صحبت کردن اما صفیه که مدام حرفای مادرش تو گوشش هست از حرف زدن با دکتر طفره میره و مردد است که بهش اعتماد بکنه یا نکنه. دکتر متوجه تغییرات صفیه میشه و بحث را عوض میکنه و به پاپوش هایی که صفیه بافته نگاه میکند.

صفیه بهش میگه منصرف شدم بهش نمیدم دکتر ازش می پرسه چرا؟ می خواستم بگم که چقدر قشنگ بافتین، خیلی قشنگه. چرا نمیخوای بدی بهش؟ صفیه میگه چون من بد شگونم. دکتر باهاش صحبت میکنه و میگه چرا فکر می کنی که بد شگونی؟ مادرتون بهتون میگه؟ دلیلش چیه؟ او خیال مادرش را میبینه که بهش میگه اگه پاپوش ها رو بدی بهش و بپوشه اونم مثل امید میمیره تو بد شگونی! صفیه مدام به خودش میگه من بد شگونم با دستای خودم بافتم اگه بپوشه میمیره! دکتر ازش میپرسه چرا اینجوری فکر می کنی؟ صفیه یک دفعه با عصبانیت و کلافگی داد میزنه چون من کشتمش من اونو کشتم دکتر یک دفعه با تعجب به او نگاه میکنه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا