خلاصه داستان قسمت ۲۰ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۲۰ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۲۰ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۲۰ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

چاتای وقتی حرفهای دوعان را درباره ازدواجش با ییلدیز میشنوه عصبانی میشه و به سمت دوعان تا حمله میکنه وکیل چاتای جلوشو میگیره و اونو بیرون از اتاق می بره. بعد از رفتن چاتای ییلدیز به دوعان میگه چرا همچین کاری کردین میدونی منو تو چه وضعیتی قرار دادی؟ دوعان بهش میگه آروم باشه تا همه چیز رو براش تعریف کنه. چاتای تو مسیر برگشت حسابی عصبانیه و با سادایی دردودل میکنه و بهش میگه دوعان اومده به من میگه که تو طلاق بگیر زودتر تا من با ییلدیز ازدواج کنم. سادایی بعد از شنیدن این حرفا تعجب میکنه و میگه حالا میخوای چیکار کنی؟ چاتای میگه به حسابشون میرسم یه کاری می کنم تا امروزو به خاطر داشته باشن و از یادشون نره. ییلدیز از دوعان میپرسه من از شما خواهش کردم تا بیای این سوء تفاهمی که پیش اومده را از بین ببریم اما ببین کارمون به کجا رسیده؟ آش نخورده و دهن سوخته شدم تازه مشکلمم بزرگتر هم شد!

دوعان بهش میگه من یه کاری می خوام بکنم تا شما دوتا به همدیگه برگردید و بهش میگه میخوام چاتای از این کارم بفهمه که چیو داره از دست میده و ارزش تورو بفهمه. از طرفی برای دخترم کومرو هم خوب میشه. اگه خواستی که به زندگیت برمی گردی وگرنه زمانی که من کومرو بفرستم یه جای دیگه برات وکیل میگیرم هر چی میخوای ازش بگیری و از زندگیت بیرونش کنی. جانر به اتاق اندر میره و حالشو میپرسه اندر میگه خیلی خوب، میدونی امروز صبح چی شد؟ آیسل اومد پیشم میدونی چی دیده؟ فیضا با چاتای را. یادتونه من بهتون چی می گفتم؟ اما هیچ کدومتون منو باور نکردین جانر بهش میگه فهمیدیم شما اصلاً اشتباه نمی کنید. چاتای با عصبانیت به خانه‌اش برمیگرده و به سادایی میگه من نمیدونم دیگه دور و برم چه اتفاق‌هایی می‌افتد، سادایی بهش میگه از اونور تو شرکتتون راهتون نمیدن از اینور خانمتون با دوعان.

چاتای عصبانی میشه و میگه دیگه نگو خانومت سپس به عمر زنگ میزنه و بهش میگه می خوام به شرکتم برگردم و ازش کمک میخواد و بهش میگه میدونی چقدر لازمه برای برگشتنم‌ به شرکت؟ عمر میگه میدونم و میگه بهت کمک می کنم. ییلدیز به خانه میره به مادرش میگه که تو جلسه چه اتفاقی افتاد و دوعان جلوی همه بهش گفت که میخواد ازدواج کنه مادر ییلدیز حسابی تعجب می کنه. فیضا به پرستار اطلس ماجرای دیروز را میگه پرستار بهش میگه چرا همچین کاری کردی؟ او با کلافگی میگه آخه جلوی من هی پسرم پسرم می‌کرد منم حرصم گرفت ولی نمیدونم چی میشه از اون موقع هنوز خبری نیست ازش همان موقع تلفن زنگ میخوره که میبینه چاتای داره بهش زنگ میزنه و میگه باید با هم دیگه حرف بزنیم فیضا میگه باشه من خونه‌ام بیا اینجا. چاتای با عجله به اونجا میره. پرستار اطلس به فیضا میگه امیدوارم چیزی که میخوای اتفاق بیفته و از اونجا میره.

کومرو به رستوران عمر میره و با هم دیگه حرف میزنن که عمر میگه برات یه چیزی خریدم، کومرو میپرسه برای من هدیه خریدی؟ عمر میگه هدیه که نه دیروز تو بازار دیدمش یاد تو افتادم گفتم واست بخرم وقتی هدیه را باز میکنه میبینه یک گردنبندی که قبلاً تو کنسرت گم شده بود را واسش خریده کومرو که اون گردنبندو خیلی دوسش داشته حسابی جا میخوره و بهش میگه تو هنوز یادت بود؟ و ازش تشکر می کنه و از عمر میخواد تا گردنبند را خودش ببنده واسش در این حین امیر آن‌ها را میبینه و با خودش میگه مشکلاتمون کم بود این یکی هم بهش اضافه شد. اسپانسر برنامه خیریه‌ای که به ییلدیز هم قراره غرفه بدن تا با محصولاتش به اونجا بره به خانه ییلدیز میره و باهاش درباره چگونگی برگزاری مراسم حرف میزنه. اندر جانر را فرستاده به دم در خانه فیضا تا اونجا رو زیر نظر بگیره جانر به اندر زنگ میزنه و میگه هوا سرده من تا کی باید اینجا بمونم؟ اندر میگه این چیزا برای سرنوشت هممون لازمه همان موقع جانر چاتای را می بینه که به خانه‌ی فیضا رفت جانر تلفن رو قطع می کنه تا ببینه چی به چیه.

چاتای با عصبانیت به داخل خانه فیضا میره و بهش میگه چطور تونستی این همه سال بهم چیزی نگی؟ تو که دیده بودی چقدر دردسر دارم فقط مونده بود از تو خنجر بخورم سپس ازش میپرسه که مطمئنه پدرش چاتای هست یا نه؟ چه جوری تست گرفته؟ اصلا تست دی ان ای گرفته یا نه؟ فیضا میگه من نه مطمئن بودم که بچه توعه. چاتای عصبانی میشه و بهش میگه حاضر بشه تا بریم تست دی ان ای بگیریم جانر آنها را تعقیب میکنه. تو شرکت آرزو به اتاق دوعان میره و بهش میگه یه خبر بد دارم پولی که باید تزریق می‌کردن به شرکت را چاتای امروز ریخته این یعنی اینکه به شرکت برمیگرده آرزو بهش میگه این خیلی خوب نیست دوعان می خنده و میگه از کی تا حالا باید از چاتای بترسم؟ آرزو می گه اگه بترسی بد نیست اگه با اندر دست به یکی بشه سهامش از تو میزنه بالا و قدرتو میگیره دستش شاید ییلدیزو راضی کنه دوعان میگه رابطه اش با اندر خوب نیست و با ییلدیز هم محاله که اوکی بشه آرزو بهش میگه اندر وقتی بفهمه قدرت دستش میوفته هر کسیو میفروشه.

جانر وقتی میبینه چاتای با فیضا و پسرش به بیمارستان رفتند برایش سوال میشه که برای چی همچنین رفتن؟ و یادش میاد که امیر یکی از آشناهاش تو بیمارستان کار میکنه و به بهانه اینکه میخواد بره پیشش تا یکسری آزمایش بده اسم و فامیلشو میگیره. بعد از رفتن چاتای با فیضا از بیمارستان، جانر پیش آشنا امیر میره و ازش میپرسه که چاتای برای چی اومده بود اینجا؟ وقتی جانر تمام ماجرا را می فهمه به طرف شرکت میره. جانر به اتاق اندر میره و اندر با دیدن او متوجه میشه که خبری داره وقتی ازش میپرسه چی شده جانر همه چیز را برایش تعریف می کنه و میگه رفته بودن برای تست دی ان ای اندر شوکه میشه و میگه یعنی اطلس پسر اونه؟ و از شدت خوشحالی از ته دل میخنده جانر میگه به کسی که چیزی نمیگی؟

آبجی میخنده و میگه معلومه که میگم خیلی وقته برای این روز لحظه شماری کردم. چاتای وقتی میبینه از فردای اون روز به شرکت میره به خودش میگه حالا باید برم سراغ قدم بعدی و به کومرو زنگ میزنه و ازش میخواد تا با همدیگر رو در رو حرف بزنن کومرو بهش میگه وقت برای حرفای تو ندارم و تلفن رو قطع میکنه اما از طرفی با خوشحالی به آرزو زنگ میزنه و میگه تا پیشش بره و با هم دیگه حرف بزنن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا