خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۲۰ سریال ترکی اوچ کوروش
کارتال از پدرش اوکتای میپرسه فرهان کجاست؟ پدرش میگه من از کجا باید بدونم کجاست؟ چطور روت میشه اینجوری با پدرت حرف بزنی؟ کارتال میگه من باید هر اتفاقی تو این خونه می افته بفهمم! خوبه دیگه برادر تنیم اونجوری زیر آبمو میزنه پدرمم اینجوری! کارتال هرچی میپرسه پدرش انکار میکنه که کارتال میگه پس چرا رفتی سپردی که دنبال کسی که رو دستش زخمه بگردن؟ پدرش میگه چون اون دستبندو دیدم. کارتال میگه اون دستبند چه ربطی به فرهان داره؟ اوکتای میگه چون من اون دستبندو بهش داده بودم کارتال با شنیدن این حرف ناراحت میشه و بهش میگه اون دوستبندو تو دادی بهش؟ اوکتای با عصبانیت میگه این همه حرف زدیم فقط همینو شنیدی؟ کارتال با ناراحتی میگه پس چیو باید میشنیدم؟ من به خاطر اون دستبند کلی گریه کردم کتک خوردم بعد تو داده بودیش به فرهان؟ سپس بهش میگه خودم پیداش میکنم و میره. نریمان شسو و روشن را به دنبالش میفرسته. افه جلوشو میگیره و میگه داری کجا میری؟ شاید پدرت راست میگه شاید برای حفاظت از جون تو اینکارو کرده تا دنبالش بگرده! کارتال میگه پدر من اون موقع که باید ازم محافظت میکرد نکرد الان تو چشامم نگاه نمیکنه! چه محافظتی؟ در حالیکه میدونه کل اهالی این محله گفتن اگه پیداش نکنم باید از اینجا برم؟ بعد اون پیداش کرده هیچی نمیگه! شسو میگه مگه اون نمرده؟ افه میگه امکانش هست نمرده باشه! کارتال راست میگه شاید چیزی میدونه نمیگه! افه به شسو و روشن میگه حواسشون به پدر کارتال باشه جایی رفت تعقیبش کنن از طرفی کارتال میگه من به کمکش دیگه نیازی ندارم و از اونجا میره.
هازال از فرهان بازجویی میکنه و وقتی فرهان میره کمی بهش شک میکنه و حس میکنه که چیزی میدونه نمیگه یا ترسی چیزی داره! افه با کارتال به قهوه خانه میرن و همه ی نوازنده ها و اونایی که تو اون محل تو کار موسیقی هستنو جمع کرده و بهشون میگه ازتون میخوام یه نفرو پیدا کنین یکی از آنها میگه چشم داداش ولی میدونی که ما تو کار موسیقی هستیم رابطی نداریم که بتونیم پیداش کنیم! افه میگه اتفاقا چون تو کار موسیقی هستین بهتر میتونین پیداش کنین! کارتال میگه باید دنبال یه نوازنده بگردین که خوانندگی هم میکنه سپس زخم دستشو نشان میده و میگه کف دستش هم از این زخم ها داره اسمش فرهان شنسوی هستش. اهالی خانه کارتال نشستن که بهار میگه خوب؟ الان نمیخواین چیزیو واسه من تعریف کنین؟ درباره قاتل سریالی و ربطش به کارتال؟ نریمان میگه ما هم چیزی نمیدونیم والا از چیزی خبر نداریم! بهار میگه خوب نمیخواین کاری کنین؟ همینجوری بشینیم منتظر کارتال؟ خوب بهش زنگ بزنین! لیلا با کلافگی میگه میتونی منتظر نمونی! در اونجاست. همگی بهش چپ چپ نگاه میکنن که نریمان بهش میگه مراقب حرف زدنت باش این چه طرز حرف زدنه؟ لیلا میگه من میرم اتاقم خودتون واسش توضیح بدین. نریمان از هالیده میخواد تا برای بهار دمنوش درست کنه و خودش میره به اتاق لیلا.
با عصبانیت بهش میگه این چه کاری بود؟ چرا حرصتو سر عروس درمیاری؟ لیلا میگه چون اون منو حرص میده. نریمان میگه چرا؟ اون الان سایه سر ماست به خاطر اون داداشت زنده ست! اون مارو از بدبختی نجات داده میفهمی؟ لیلا میگه همونم داداشمو بدبخت میکنه نریمان میپرسه چطور؟ که لیلا میگه خودت گفتی ۲تا آدم از دوتا دنیای متفاوت نمیتونن خوشبخت بشن مثل من و کمیسر مگه نگفتی؟ نریمان میگه اره ولی اون نمیتونه داداشتو بدبخت کنه چون کارتال عاشقش نیست و میره. افه پیش کارتال که تو کشتی نشسته میره. کارتال میگه مگه نگفتم برو؟ افه میگه من جایی نمیرم مگه من وقتی با پدرم دعوام شد کنارم نموندی؟ میخوای یخورده کتک کاری کنیم حالت جا بیاد؟ یه نفر به یکی از بچه های محله خبر میده که یه نفر کف دستش زخمه اون پسر هم سریعا میره پیش کارتال و افه و خبرو بهشون میده. آنها به سرعت اونجا میرن و وقتی وارد اتاقش میشن بهش میگن اومدیم زخم کف دستتو ببینیم کارتال با دیدن زخم کف دستش جا میخوره و به افه میگه فرار کن اما اون مرد که یلی هست واسه خودش در را میبنده و حسابی آنها را کتک میزنه و میگه سالهاست منتظر این روزم. آنها بعد از کمی کتک خوردن از آنجا نجات پیدا میکنن. رئیس کمیسر بلند پیشش میره و بهش میگه فقط دو روز وقت داری که یه مدرکی سرنخی چیزی پیدا کنی وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی! هازال پیش کمیسر بلند میره و میخواد درباره عرفان که شک کرده بهش بگه اما کمیسر با عصبانیت میگه با مدرک بیا پیشم.
سر میز ناهار افه ازش میپرسه چیکار کردی که اون زخمو کف دستش زدی؟ کارتال میگه دور و بر لیلا میپلکید. افه جا میخوره که کارتال میگه من تو زندگی لیلا سرک نمیکشم اما وقتی مزاحم داشته باشه و کسی باشه که ناراحتش کنه من پشت خواهر در میام اونم تاوانشو داد. بهار از خانه بیرون میره نریمان جلوشو میگیره و میگه کجا میری؟ بهار میگه من زن خانه دار نیستم که بشینم منتظر کارتال بمونم کار و زندگی دارم نریمان میگه اگه پرسید کجا رفت چی بگم؟ بهار لبخند میزنه و سلام برسون. نریمان به کارتال زنگ میزنه و بهش این خبرو میده. نریمان پیش اوکتای برادرش میره و ازش میپرسه حقیقت داره کار فرهانه؟ او تایید میکنه و یاد روزی می افتد که خودش هم پول گرفته بود و سکوت کرده و حسابی میترسد . اوکتای میگه هرروز این کوفتیو میخورم که از اون شب چیزی یادم نیاد ولی از یادم نمیره و به نریمان میگه کمکم کن که از اینجا برم و پیداش کنم تا بتونم از خر شیطان پیاده اش کنم معلوم نیست چه اتفاقی می افتد..