خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۲۰ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۲۰ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۲۰ سریال ترکی حسرت زندگی

عمر رفته به خانه خواهرش و باهاش حرف میزنه که چرا یهو هاکان  فتنه به خارج از کشور او به دروغ میگه وقتی داشتم از بابا پول میخواستم فهمید اونم عصبی شد و رفت که سریعتر بتونه به کار و زندگیش سروسامان بده. سپس بحث غمزه وسط میاد که عمر بهش میگه من نمیتونم فراموشش کنم اونم داره به خاطر من به زور با اون مرد آشنا میشه! دارن کاری باهاش میکنن که با ما کردن! نساء ازش میخواد به فکر زندگی خودش و نامزدش باشه و دخالت نکنه اون یه زنه بالغه میدونه داره چیکار میکنه. غمزه به دم در خانه نساء اومده و بهش شیرینی میده که نوران درست کرده او میپرسه که چقدر خوشگل شدی خبریه؟ او میگه دارم میرم آقای دکترو ببینم نساء خوشحال میشه عمر از پشت در میشنوه صداشو و با رفتن غمزه اونم از خونه میره و وقتی میخواست وارد رستوران بشه عمر دستشو میگیره و میگه نکن این کارو غمزه ازش میپرسه به تو چه ربطی داره؟ او میگه نمیخوام این کارو فقط به خاطر پدر و برادر من بکنی من میخوام خوشبخت بشی! غمزه میگه از کجا میدونی شاید خوشبخت شدم! شاید همون عشق زندگیم باشه! او میگه نیست محاله چون تو دنبال عشق نمیگردی اون پیدات میکنه!

فیگن عمر را با غمزه میبینه و به بهونه جا گذاشتن گوشیش ثریارو از اونجا میبره. غمزه وقتی به داخل میره همان موقع فیگن و ثریا پیشش میرن که عمر از دیدنشون جا میخوره و با ثریا بد حرف میزنه که او ناراحت میشه و گریه اش میگیره و میره داخل تو سرویس بهداشتی تا آروم بشه که با غمزه روبرو میشه و باهم حرف میزنن و غمزه آرومش میکنه با حرفاش و میگه این چیزا پیش میاد و میره پیش اردال. فیگن از ثریا میخواد یکم قیافه بگیره چون ناراحتش کرده، از طرفی اردال و غمزه باهم حرف میزنن و از تفکراتشون حرف میزنن. عمر از ثریا معذرت خواهی میکنه و میرن به کافه ای که قرار گذاشته بودن و حرف میزنن سپس وقتی به خانه میرسونتش بازم باهم کمی حرف میزنن و بهش دست بافتی میده و میگه کار خودمه واست بافتمش او تشکر میکنه. تو خونه حاجی آدم پسر طاهر میره پیش مادربزرگش و درباره تلویزیون بهش میگه که بخرن اونا هم که میان ببینن شوکران دعواش میکنه و میگه از سرت بنداز بیرون همچین چیزیو طاهر بفهمه قیامت به پا میکنه. عمر دوباره میره پیش خواهرش و باهاش درد و دل میکنه و میگه نمیتونم دلمو کنترل کنم چیکار کنم؟ و بعد از کمی حرف زدن میره تو تراس تا هوا بخوره که همان موقع میبینه غمزه و اردال از راه رسیدن که بعد از کمی حرف زدن میره داخل…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا