خلاصه داستان قسمت ۲۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

حکمت نصف شب از خواب بیدار میشه که یک دفعه خودشو تو خونه گلبن میبینه و شوکه میشه به خاطر همین به خانه خودش برمیگرده که صفیه با دیدن او آنجا عصبانی میشه و ازش میخواد از اونجا بره تا مریض نشده. حکمت از وضعیت خونه تعجب کرده و بهش میگه من دلم واسه اتاقم و زندگی کردن کنار شماها تنگ شده می خوام همینجا بمونم اما بقیه که از سر و صدای آنها به اونجا اومدن حکمت را راضی می‌کنند تا به خانه گلبن برگردوننش. بعد از رفتن حکمت صفیه لبخند میزنه و میگه بابا دلش واسه اتاقش تنگ شده و شروع میکنه به تمیز کردن اتاقش تا پدرش به اتاقش برگرده اما یکدفعه خیال حصیبه ظاهر میشه و در حالی که روی کیسه های زباله نشسته بهش میگه پدرت اگه بیاد اینجا دو روز نشده میمیره. اسد وقتی میخواد به شرکت بره به گلبن میگه دوست داری وقتی برمیگردم واست باقلوای پسته ای بگیرم؟ گلبن از اونجایی که دلش میخواد بچه‌اش دختر باشه تمام تلاششو می کند تا ترشیجات بخوره و به اسد میگه من چند بار باید بهت بگم که شیرینیجات هوس نمیکنم دلم چیزای ترش میخواد! اسد از این رفتار گلبن دلش میشکنه و با ناراحتی میره.

اسرا حرف‌های آنها را می‌شنود و بعد از رفتن اسد پیش گلبن میره و بهش میگه باهاش خوب حرف نزدی بهتره که از دلش در بیاری گلبن ازش کمک میخواد که اسرا بهش میگه میتونی بری محل کارش و سوپرایزش کنی، اونجا از دلش در بیاری گلبن قبول میکنه. دکتر وقتی پیش صفیه میره، صفیه بهش میگه من فکر می کنم که اگه تمام تلاشمو بکنم که صدای مادرمو ساکت کنم اون از یادم میره و اینجوری خیلی دلم واسش میسوزه. دکتر بهش میگه راه های دیگه ای هم برای زنده نگه داشتن یاد عزیزانمون هست میتونی گلی که دوست داشتو بکاری یا آهنگی که دوست داشتو گوش کنی! سپس از صفسه میپرسه که مادرت چه چیزی دوست داشت؟ صفیه میگه تحقیر کردن ماهارو. یادم میاد یه بار من خوردم زمین و مادرم انقدر بهم خندید که من از خنده‌اش خندم گرفت از اون موقع به بعد دیگه منو مسخره میکنه و میخنده. دکتر بهش میگه چرا باید کسی که ما را تحقیر میکنه یادش را زنده نگه داریم؟ فکر میکنی کار خوبی می کنی؟ صفیه میگه آخه مادرم خیلی تنها بود هیچ کسی رو نداشت من مثل اون نیستم و نبودم همان موقع خیال حصیبه ظاهر میشه و از صفیه میخواد تا او را فراموش نکنه.

دکتر متوجه میشه که تمام این مدت صفیه احساس تنهایی می کرده و خودش دوست داشت که او ظاهر بشه تا این جوری از احساس تنهاییش کم بشه. سپس بهش میگه آماده ای که خانواده‌ات برگردن اینجا؟ صفیه میگه تا زمانی که زباله ها اینجان نه! دکتر بهش میگه میشه اتاق زباله را ببینم؟ صفیه با نشان دادن اتاق زباله و باز کردن در، بوی نامطبوعی بیرون میزنه که دکتر نمیتونه حال بدش را پنهان کنه سپس صفیه بهش میگه این زباله ها یه روزی به کار میاد. دکتر ازش میپرسه چرا فکر می کنی بعدا به کارت میاد؟ و با همدیگه به داخل اتاق میرن. صفیه با نشان دادن زباله ها و سوال هایی که دکتر ازش میپرسه متوجه میشه که آشغال ها هیچ وقت به دردش نخواهد خورد. گلبن جعبه شیرینی گرفته و به محل کار اسد رفته وقتی وارد اتاقش میخواد بشه منشی اسد را میبینه که باهاش در حال بگو بخنده گلبن حالش گرفته میشه و وقتی وارد افتاد میشه با سوال هایی که از اسد میکنه اسد متوجه میشه که او حسادت کرده و می خندد از رفتارش.

گلبن پیشنهاد میده تا بعد از مدت ها با هم دیگه برن رستوران و شام دونفره بخورند اسد هم قبول میکنه. صفیه با باز کردن کیسه زباله لباس های مادرش را به دکتر نشون میده و بهش میگی اینارو اصلا نمیتونم بندازم دور دکتر ازش دلیلش میپرسه و میگه از کی اونارو میپوشی؟ صفیه بهش میگه وقتی از آسایشگاه بیرون اومدم رفتم اتاق مادرم و از همان موقع دیگه لباس های اونو پوشیدم میخواستم اینجوری به یادش باشم چون مادرم بهم گفته بود هر روزی که به یاد من نباشی از عمر خواهر و برادرت کم میشه، دکتر بهش میگه هیچ کسی همچین قدرتی نداره که بخواد همچین کاری بکنه تو خیالت راحت باشه به این فکر کن که اینو بندازی دور خانواده‌ات میتونن برگردن. گلبن و اسد همان رستورانی میرن که اسد به گلبن پیشنهاد دوستی داده بود. آنجا درباره آرزوهایشان و لحظات خوشی که باهم گذراندن حرف میزنن.

گلبن پسری را میبینه در میز کناریشون که صورتش کثیف شده حین خوردن غذا، گلبن پیشش میره و از مادرش میخواد تا صورتشو تمیز کنه اما مادر اون بچه بهش میگه احتیاجی نیست اسد از این رفتار و حساسیت گلبن کمی نگران میشه. وقتی گلبن سر میز برمیگرده اون پسر بچه سیب زمینی سمت گلبن پرت میکنه. گلبن گریه میکنه و از اسد میخواد تا از اونجا برن چون که بچه ها اونو دوست ندارن. اسد خنده اش میگیره و از آنجا می روند. صفیه به کمک هان تمام زباله ها را توی سطل آشغال درون کوچه می اندازند. ناجی او را میبینه و خوشحال میشه از این کاری که میکنه و به خاطر پیشرفتی که کرده لبخند میزنه. سپس پیشش میره و ازش میخواد که بهش کمک کنه اما صفیه رویش رل برمیگردونه و ازش میخواد تا آنجا را ترک کنه تا اون را در اون وضعیت نبینه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا